• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید

نخستین حکایت حال غافلان

  • نویسنده موضوع Saba.N
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 153
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Saba.N

مدیر تالار آموزشگاه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده اختصاصی
مدرس
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,583
لایک‌ها
31,061
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
80,560
Points
1,430
مرحوم ملا احمدنراقى در اشعارى پر محتوا با بيان تمثيلى، حال غافلان را بيان میكند كه مضمون اشعار به اين صورت است:
اى غافل بیخبر! داستان بیخبرى و غفلت داستان آن مردى را می ماند كه در بيابانى هولناك شير درنده مستى به او حمله برد.
آرى، كسى كه از خدا و حق دور بماند در بيابان زندگى با صد خطر روبه‌رو میشود. آن مرد براى نجات از حمله شير به چاهى پناه برد كه طنابى در آن آويخته بود، طناب را گرفت و وارد چاه شد و شير هم سر چاه متوقف گشت تا با بيرون آمدن او به او حمله كند.
در وسط چاه چشمش به اژدهايى افتاد كه در عمق چاه براى طعمه د*ه*ان گشوده است.
در حالى كه غرق ترس و وحشت شده بود، صدايى توجه وی را جلب كرد. ديد دو موش مشغول جويدن طناب‏اند. آن مرد خودرا از بالا و پايين چاه ودر كنار كار آن دو موش در خطر حتمى ديد، ناگهان چشمش به انبوهى زنبور افتاد كه در كمرگاه چاه عسل اندوخته ‏اند، با ديدن عسل شيرين خاك‏ آلود كه در حقيقت سم تلخ دنياى هلاك‏ كننده بود به سوى عسل دست برد تا ازآن عسل تناول كند ودر حال خوردن عسل از شير و اژدها و دو موش كه رشته عمرش را قطع میكردند، غافل و بیخبر ماند؛ با خوردن عسل از نيش زنبورها هم در امان نبود.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Saba.N

مدیر تالار آموزشگاه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده اختصاصی
مدرس
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,583
لایک‌ها
31,061
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
80,560
Points
1,430
هست اين دنيا چَه و عمرت رسن‏
روز و شب هستند موشان بى‏سخن‏

رشته عمر تو را ليل و نهار
پاره سازد لحظه لحظه تار تار

اژدها قبر است بُگشوده د*ه*ان‏
منتظر تا پاره گردد ريسمان‏

مرگ باشد شير م*ست پر غرور
تا كشد جان تو را از تن به زور

مال دنيا انگبين و اهل آن‏
جمله زنبورند نى بل برغمان‏

از پى اين شهد زهرآلوده چند
در جدل با ريش مالان اى لوند

شهد نبود سم جانفرساست اين‏
نوش نبود نيش درد افزاست اين‏

مهر تابان نيستند اين دوستان‏
دشمنانند اى برادر دشمنان‏

زاهل دنيا تا توانى اى عزيز
میگريز و میگريز و می‏گريز


آرى، غفلت از خدا و بى‏توجهى به آخرت و فراموشى حقايق و دورى از صفات عالى انسانى، آدمى را- مرحوم ملا احمد نراقى در اشعار بالا فرمود- گرفتار دام خطر كرده‏ و دست انسان را از دامن سعادت جدا خواهد كرد .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا