خیابان پاییزی، کوچه ۱۵ مهر | پارادوکس کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع ParadoX
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 682
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

ParadoX

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
نوشته‌ها
64
لایک‌ها
15,168
امتیازها
0
کیف پول من
39
Points
0
دلنوشته: خیابان پاییزی، کوچه ۱۵ مهر

دلنویس: م.ی.پارادوکس
ژانر: غمگین. عاشقانه

مقدمه:
- خانوم؟ منزلگاه دلتنگی کجاست؟
خیابان پاییزی، کوچه ۱۵ مهر
- منزل‌گاه بغض کجاست؟
دست چپ، ابر بارانی سی*نه‌ام.


 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

ParadoX

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
نوشته‌ها
64
لایک‌ها
15,168
امتیازها
0
کیف پول من
39
Points
0
دلتنگی نام ندارد؛ نشان ندارد.
مکان‌اش خیابان چپ سی*نه‌ات کوچه عاشقی است.
مپرس ز من خانه دل کجاست. که دلتنگی به بغض نشسته دارم.
جسم من منزلگاهش را گم کرد.
آن گرما کده عر*یان که وسط زمستان مرا می‌سوزاند، بذر گل سرخی برگونه‌هایم می‌کاشت.
بیا و مرا از دلتنگی بیدار کن.
بیا که بذر گل گرمای وجودت، دگر رنگی ندارد.
بیا و دوری کن از بی‌گانگی‌هایت!
بیا و مجنون شو برای لیلی‌ات!
بیا که دست و پاهایم اسیر این تمناهاست.
بیا اسیرم؛ اسیر این دلدادگی فرهیخته که به فراغ نشسته.
آنجاست که فروغ می‌گوید:
اگر به خانه‌ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ParadoX

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
نوشته‌ها
64
لایک‌ها
15,168
امتیازها
0
کیف پول من
39
Points
0
ای تو رقاصه‌ی میخانه‌ی دل؛ که همچون گل سرخی به سبزی چمن نشسته.
عشق سرخی که بر قلب سبز من رنگ می‌بخشی.
چگونه دلت آمد؟ آزار نوای عاشقی که برای تو می‌نواخت. (برگرفته دلنوشته های از اعماق دلتنگی عاشقانه‌ام.م.ی.پارادوکس)
گر غم سر آید دلتنگی سراق آمد.
دختر تابستانم اما به خزان نشسته‌ام؛ می‌نگرم نهال عاشقی را
که نیامده خزان زد او را
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ParadoX

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
نوشته‌ها
64
لایک‌ها
15,168
امتیازها
0
کیف پول من
39
Points
0
لبخندی دارم که شبیه لبخند نیست
رنگ و بوی اندوه را دارد
اندوهی هزارساله که جوانه های عشقم را در سی*نه به حصار کشیده
چه چیز حقیرتر از حسادت به پرستویان؟
جسم خواب و خوراک ندارد؟ چون قلب عشقی ندارد.
عشق یعنی نگذشتن از خاطره ها در میان کلبه عشاق.
درفراز عاشقی
ملعبه ی معشوقت شدم
در این میدان مرا انقدر دواندی
که حسرت رقاصه م*ست عاشق را دارم
هر دل که بامش بیش برفش بیشتر
نهالی دارم؛ درختی بی‌شاخه، از باغ عاشقی. که بی فرجام در انتظار بهار محفوظ خزان شد. خفته در خشک زار عاشقی، از دیار فراموشی.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا