شعر اشعار سیمین بهبهانی

  • نویسنده موضوع Saba.N
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 171
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Saba.N

مدیر بازنشسته
نویسنده حرفه‌ای
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,595
لایک‌ها
22,962
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
82,667
Points
1,469
رفیق اهل دل و یار محرمی دارم
بساط باده و عیش فراهمی دارم

کنار جو، چمن شسته را نمی خواهم
که جوی اشکی و مژگان پُر نَمی دارم

گذشتم از سر عالم، کسی چه می داند
که من به گوشهء خلوت، چه عالمی دارم

تو دل نداری و غم هم نداری اما من
خوشم از این که دلی دارم و غمی دارم

چو حلقه بازوی من، تنگ، گِرد پیکر توست
حسود جان بسپارد که خاتمی دارم

به سربلندیِ خود واقفم، ز پستی نیست
به پشت خویش اگر چون فلک خمی دارم

ز سیل کینهء دشمن چه غم خورم سیمین؟
که همچو کوهم و بنیان محکمی دارم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Saba.N

مدیر بازنشسته
نویسنده حرفه‌ای
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,595
لایک‌ها
22,962
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
82,667
Points
1,469
" بچه ها صبحتان بخیر ، سلام !
درس امروز ، فعل مجهول است
فعل مجهول چیست می دانید ؟
نسبت فعل ما به مفعول است ... "
در دهانم زبان چو آویزی
در تهیگاه زنگ ، می لغزید .
صوت ناسازام آنچنان که مگر
شیشه بر روی سنگ می لغزید .
ساعتی داد آن سخن دادم
حق گقتار را ادا کردم
تا ز اعجاز خود شوم آگاه
ژاله را زان میان صدا کردم :
" ژاله از درس من چه فهمیدی ؟"
پاسخ من سکوت بود سکوت ...
" د جواب بده ! کجا بودی ؟
رفته بودی به عالم هپروت ؟..."
خنده دختران و غرش من
ریخت بر فرق ژاله ، چون باران
لیک او بود غرق حیرت خویش
غافل از اوستاد و از یاران .
خشمگین ، انتقام جو ، گفتم :
" بچه ها گوش ژاله سنگین است !"
دختری طعنه زد که :" نه خانم !
درس در گوش ژاله یاسین است "
باز هم خنده ها و همهمه ها
تند و پیگیر می رسید به گوش
زیر آتشفشان دیده من
ژاله آرام بود و سرد و خموش .
رفته تا عمق چشم حیرانم ،
آن دو میخ نگاه خیره او
موج زن ، در دو چشم بی گنهش
رازی از روزگار تیره او
آنچه در آن نگاه می خواندم
قصه غصه بود و حرمان بود
ناله ای کرد و در سخن آمد
با صدایی که سخت لرزان بود :
" فعل مجهول ، فعل آن پدری است
که دلم را ز درد پر خون کرد
خواهرم را به مشت و سیلی کوفت
مادرم را ز خانه بیرون کرد
شب دوش از گرسنگی تا صبح
خواهر شیر خوار من نالید
سوخت در تاب تب ، برادر من
تا سحر در کنار من نالید
در غم آن دو تن ، دو دیده من
این یکی اشک بود و آن دگر خون بود
مادرم را دگر نمی دانم
که کجا رفت و حال او چون بود ... "
گفت و نالید و آنچه باقی ماند
هق هق گریه بود و ناله او
شسته می شد به قطره های سرشک
چهره همچو برگ لاله او
ناله من به ناله اش آمیخت
که : " غلط بود آنچه من گفتم
درس امروز ، قصه غم توست
تو بگو ! من چرا سخن گفتم ؟
فعل مجهول فعل آن پدری است
که تو را بی گناه می سوزد
آن حریق هوس بود که در او
مادری بی پناه ، می سوزد ... "

سیمین بهبهانی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Saba.N

مدیر بازنشسته
نویسنده حرفه‌ای
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,595
لایک‌ها
22,962
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
82,667
Points
1,469
خرمن زلف من کجا ؟ شاخه یاسمن کجا ؟
قهر ز من چه می کنی ٬ بهر تو همچو من کجا ؟
صحبت باغ را مکن پیش بهشت روی من
سبزه ی عارضم کجا ؟ خرّمی چمن کجا ؟
لاله و من چه نسبتی ؟ ساغر او ز می تهی
ساق فریب زن کجا ؟ ساقی سیمتن کجا ؟
غنچه د*ه*ان بسته یی ٬ پیش ل*ب شکفته ام
گرمی ب*وسه ام کجا ؟ سردی آن دهن کجا ؟
نرگس و دیدگان من ؟ وای از این ستمگری
در نگهم ترانه ها ٬ در نگهش سخن کجا ؟
بر سر و س*ی*نه ام مکش دست که خسته می شود!
نرمی پیکرم کجا ؟ خرمن نسترن کجا ؟
این همه هیچ ٬ بهر تو ٬ یار ز خود گذشته یی
دوستی ِ تو خواسته ٬ دشمن خویشتن کجا؟
می روی و خطاست این ٬ شیوه ی نابجاست این
قهر ز من چه می کنی ؟ بهر تو همچو من کجا ؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Saba.N

مدیر بازنشسته
نویسنده حرفه‌ای
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,595
لایک‌ها
22,962
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
82,667
Points
1,469
شمشیر خویش بر دیوار آویختن نمی خواهم
با خواب ناز جز در گور آمیختن نمی خواهم

شمشیر من همین شعر است، پرکارتر ز هر شمشیر
با این سلاح شیرین کار خون ریختن نمی خواهم

جز حق نمی توانم گفت، گر سر بریدنم باید
سر پیش می نهم وز مرگ پرهیختن نمی خواهم

ای مرد من زنم انسان، بر تارکم به کین توزی
گر تاج خار نگذاری گل ریختن نمی خواهم

با هفت رنگ ابریشم از عشق شال می بافم
این رشته های رنگین را بگسیختن نمی خواهم

هرلحظه آتشی در شهر افروختن نمی یارم
هر روز فتنه ای در دهر انگیختن نمی خواهم

این قافیت سبک تر گیر، جنگ و جنون و جهلت بس
این جمله گر تو می خواهی ای مرد من نمی خواهم


(سیمین بهبهانی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Saba.N

مدیر بازنشسته
نویسنده حرفه‌ای
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,595
لایک‌ها
22,962
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
82,667
Points
1,469
دلم گرفته ، ای دوست! هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم ، کجا من؟


کجا روم که راهی به گلشنی ندارم
که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من


نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من


ز من هر آن که او دور چو دل به س*ی*نه نزدیک
به من هر ان که نزدیک از او جدا جدا من


نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من


زبودنم چه افزود ؟ نبودنم چه کاهد؟
که گوید به پاسخ که زنده ام چرا من


ستاره ها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ، ای دوست هوای گریه با من


سیمین بهبهانی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ساچلی

کتابخوان انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-06-17
نوشته‌ها
293
لایک‌ها
624
امتیازها
63
کیف پول من
47,762
Points
436
هنوز موی بسته را / اگر به شانه وا کنم
بسا اسیر خسته را / ز حلقه‌ها رها کنم

هنوز خیل عاشقان / امید بسته در زمان
خوشند و م*ست ازین گمان / که کامشان روا کنم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساچلی

موضوعات مشابه

بالا