خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • چاپ کتاب های رمان، شعر و دلنوشته به مدت محدود کلیک کنید

پشت درهای بسته | TEEDA کاربر انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

لیلیِ مجنون

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
538
کیف پول من
1,332
Points
116
نام دلنوشته: پشت درهای بسته
به قلم: ن.ح
ژانر: تراژدی
مقدمه:
خسته از جهان و درهای بازش به هرچه کثیفی‌ست؛ درهای اتاقم را می‌بندم و
خنثی می‌شوم از درهای بسته‌ی رو به من!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

آخرین ویرایش توسط مدیر:

لیلیِ مجنون

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
538
کیف پول من
1,332
Points
116
در را می‌بندم؛ تمام میشود
صداها به خاموشی میروند
و از تمام آدم ها دور میشوم
حس میکنم هیچ جریانی رشته و ریشه ی مرا به آنها وصل نکرده است هرگز!
تنها میشوم و کودکانه در آ*غ*و*ش تنهایی ها زار میزنم...
انگار نه انگار تا قبل از بستن در ساکت و خونسرد به آنها، لبخند نه اما؛ نگاه میزنم!
و میگویم بله درست است
و ساکت میشوم
و سکوت مرا بین هیاهوی آنها می‌بلعد
و وای از وقتی درها بسته میشوند و چوب در مرا پناهِ اشک میدهد!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

لیلیِ مجنون

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
538
کیف پول من
1,332
Points
116
و پشت این درهایی که بسته‌ام،
برون ریزی ها از مرزهای تنم بیرون می‌ریزند.
و من ساکت میشوم
و چقدر خوب است روزی بیاید که همه مرا مرده ببینند!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

لیلیِ مجنون

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
538
کیف پول من
1,332
Points
116
پشت چراغ های بسته‌ی زندگی‌ام
و در میان تاریکیِ لانه کرده در این اتاق
چه بیخیال منتظر نورم!
اما حتی نور چشم‌های خودم را هم گم کرده ام.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

لیلیِ مجنون

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
538
کیف پول من
1,332
Points
116
پشت این درها،خودم را بسته‌ام
و شاید خیلی سال است! به اندازه‌ی همین صد روز!
که از زندگی میان این آدمک‌ها بازنشسته شده‌ام
و در خودم زندان‌بانِ من شده‌ام
زندان بان این زندانی میان این قفس بزرگ!
همان شهر بزرگ خودتان!
و حالا او که من باشد، محکوم به آفرینش خودش از اول است... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

لیلیِ مجنون

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
538
کیف پول من
1,332
Points
116
دلم می‌خواهد کاغذی روی لباسم بچسبانم،
تا هرگاه در های اتاق هزارتویم را باز می‌کنم...
و بیرون رانده می‌شوم،
روی آن نوشته باشد:
« آن یک مشت یاوه که در سر دارید کاملا از حالات چهره‌تان مشهود است!
با نگه داشتن افکار احمقانه‌ی خود در ذهنتان، زمین را زیباتر کنید! و د*ه*ان‌تان چقدر بسته، زیباتر است.»
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

لیلیِ مجنون

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
538
کیف پول من
1,332
Points
116
بی‌تابم! بی‌تاب ذره‌ای نفس... .
دلم نه این اتاق خفه‌ شده را می‌خواهد
نه بیرون این اتاق را
به کجا بدوم؟ کجا ذره‌ای هوا به قلبم برسانم؟
کجا تاول‌های قلبم را خنک کنم؟
با کدام نسیم پاییزی؟
با کدام باران آرشه‌ بکشم خود را؟
چشم‌هایم هم دیگر توان خندیدن ندارند
و اشک، تمام درها را رو به آن‌ها بسته است... .
پلک‌هایم بهم دوخته و ل*ب‌هایم باز نمی‌شوند!
من بسته شده‌ام! در میان این اندوه بی امان، به سامورایی‌ترین شکل، وحشی‌ترین حالت و تب‌ دار ترین جسم... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا