دلنوشته شانه‌های خیابان | کار گروهی کاربران انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع SETAREH
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 20
  • بازدیدها 2K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

SETAREH

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-16
نوشته‌ها
120
لایک‌ها
413
امتیازها
63
سن
21
کیف پول من
1,417
Points
0
نام مجموعه: شانه‌های خیابان
نام نویسندگان: ستاره لطفی، مهنا عزیزی
ژانر: تراژدی
ویراستار: گلبرگ
مقدمه:
بیش از پیش به جانم فشار می‌آید
وقتی که می‌دانم هست؛
اما دست‌های من خالی است.
در این شب تیره و تار،
دل نیز گرفتار،
جان شده غرقِ درد،
جسم شده گرفتارِ مرگ،
تنها شانه‌ی خیابان است که می‌کشد بار گران مرا به دوش،
تنها شب‌های مسکوت است که می‌کند درد مرا خاموش.
دستی به سویم دراز شد؛
اما وقتی آن را گرفتم،
خرد شد، فرسوده‌ شد، محو شد...

.
IMG_20210925_181920_753.jpg
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

SETAREH

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-16
نوشته‌ها
120
لایک‌ها
413
امتیازها
63
سن
21
کیف پول من
1,417
Points
0
خیلی وقت است که جهانم بوی ماتم می‌دهد.
سیاهی چشمانم به دلم رخنه کرده، روحم در خلعی عمیق دست و پنجه نرم می‌کند؛
در تاریکی محض گم شده‌ام، غرق شده‌ام.
صدایی نجوا گونه نامم را فریاد می‌زند، گاهی هم صدای عربده‌اش گوش فلک را کَر می‌کند.
این شب‌ها سر بر شانه‌ی هر خیابان که گذاشتم،
صح*نه تدفین آرزوهایم دلم را چنگ زد و داستان من از نو آغاز شد؛
گویی زمان راهی برای رفتن پیدا نمی‌کند.​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

SETAREH

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-16
نوشته‌ها
120
لایک‌ها
413
امتیازها
63
سن
21
کیف پول من
1,417
Points
0
در پَس تک به تک اجزای قلبم،
دلخوشی نمادین از غم می‌گذارم.
چهره‌ی غم‌زده‌ام را با نقابی از خوشحالی مفرط می‌پوشانم.
به دلم قول داده بودم تنها زمانی به سراغش می‌روم که شادی‌هایم را با او قسمت کنم.
انسان‌های اطرافم مرا به سخره‌ی محبت از ته دلشان گرفته‌اند و من خرسند به باور دروغین محبت آن‌ها، چهره‌ای بشاش از خود به نمایش می‌گذارم
و آن‌ها چه می‌دانند از آتش سوزانی که دلم را به پرتگاه دوزخ هیزم شکنان جهنم نزدیک می‌کند
و من دلخوشی‌هایم را در دنیایی به نام ناکامی‌های بی‌اساس به یادگار می‌گذارم.
چه زمان باید صدای شاد خنده‌هایم را از اسارت غم رهایی بخشم و سر بردارم از شانه‌های سرد خیابان‌های شب‌گردی‌ام.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

SETAREH

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-16
نوشته‌ها
120
لایک‌ها
413
امتیازها
63
سن
21
کیف پول من
1,417
Points
0
خزان غم رمیده در حالم،
من به ناتوانی، ای خدا گرفتارم!
می‌دانی؟
حال این روزهای من،
بسی ناجوانمردانه خ*را*ب است؛
تنفس می‌آید و در خروجش،
به مشکل بر می‌خورم.
عمق وجودم در این برزخ وجود می‌سوزد و جانم تکه‌تکه می‌شود.
در این خیابان تاریک،
در بین این جماعت مغزهای فرسوده،
جای عاشق شدن نبود.
ما در جای بدی دل باختیم و غم به جان خریدیم؛
جایش اشتباه بود،
حسش درست بود.
در این روزها،
آبرو بر احساس حکم می‌کند
و همانا حس شیفتگی خرد و خاکشیر می‌شود،
چرا که ما نمی‌توانم از حسمان بگویم؛
چون آبرو مهر خاموشی به ل*ب‌هایمان می‌زند و باید در قلبمان را قفل و زنجیر کنیم.
جماعت پوسیده‌ای که مانند اراح سرگردان در هم می‌لولند،
سال‌هاست که عشق را در زیر پاهایشان له کرده‌اند و آن را به کلمه‌ای پوچ مانند آبرو،
فروخته‌اند.
چه کنم در بین این پوسیده‌های بی‌افکار؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

SETAREH

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-16
نوشته‌ها
120
لایک‌ها
413
امتیازها
63
سن
21
کیف پول من
1,417
Points
0
در این دیار رویاهای بافته، گاهی آن‌ها را از جلد خاطرات بیرون می‌کشم،
نگاهشان می‌کنم؛
اما جرات خواندن و ورق زدنشان را ندارم.
اندکی بعد دستم را روی صورتم می‌کشم که از خواب جهالت بپرم؛
اما با اشکان سرازیر بر روی سرزمین خشک گونه‌هایم مواجه می‌شوم و این حجم از تهی بودن را چه کسی به روحم تزریق کرد؟​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

SETAREH

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-16
نوشته‌ها
120
لایک‌ها
413
امتیازها
63
سن
21
کیف پول من
1,417
Points
0
گر شب رود،
صبح رود،
یار رود،
خوار شوم، زار شوم، بی‌سر و سامان شوم و آواره خیابان شوم.
جان برود،
جانان رود،
خواب رود،
دلبر و دلدار رود.
ابر رود،
باد رود،
آفتاب و آسمان رود.
لاله رود،
باغ رود،
شاخه و شاخسار رود.
آب شوم،
سرد شوم،
بی‌روح و بی‌جان شوم.
گر بروی وای دلم؛ زخم دلم باز شود.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

SETAREH

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-16
نوشته‌ها
120
لایک‌ها
413
امتیازها
63
سن
21
کیف پول من
1,417
Points
0
خسته‌ام!
خسته‌تر،
کلافه‌تر و گمراه‌تر از قبل.
نمی‌دانم این دنیا و روزگار چه برایم رقم خواهند زد؛ تنها می‌دانم راهی که می‌روم پر از سنگلاخ‌هایی‌ست که با هر قدم که برمی‌دارم سلول به سلول جانم را تا اعماق وجودم می‌خراشند.
سختی‌ها جانم را نه،
روحم را صیقل می‌دهند و این جان خسته،
شب‌ها را با ترس پا به فرار به سوی خیابان می‌گذارد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

SETAREH

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-16
نوشته‌ها
120
لایک‌ها
413
امتیازها
63
سن
21
کیف پول من
1,417
Points
0
خستگی تمام مرا در بر گرفته؛
خستگی از دردهای مکرر،
روزهای تکراری،
زندگی پر از دغدغه.
از جهانم بریده‌ام و امیدم ناامید است.
پروردگارا!
راهی، بهر خروج از چاه زندگیم به من نشان بده!
مرا یاری دگر،
دگر باری دگر،
جز تو نیست،
لطفی عظیم می‌خواهم از درگاه مهربانت.
بدجور از شب‌های سرد، بیزار گشته‌ام!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

SETAREH

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-16
نوشته‌ها
120
لایک‌ها
413
امتیازها
63
سن
21
کیف پول من
1,417
Points
0
زندگی را باری دگر،
غم‌آلود
به بازی گرفتم.
چنان صدای ناله‌ها و زجه‌هایم طنین‌انداز شد که قلبم، پینه‌های طناب پوسیده‌ی دار اعدامم را می‌دَرند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

SETAREH

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-16
نوشته‌ها
120
لایک‌ها
413
امتیازها
63
سن
21
کیف پول من
1,417
Points
0
تک به تک غم‌هایم لای مژگان سیه‌ام سر می‌خورند و در دل زمین فرو می‌روند.
مرا باری دگر جان ده،
جانی دگر بار دگر به من ده.
خسته از هیاهوی اطرف،
کز کرده‌ام کنج اتاق،
مرا تسکین ده.
باری دگر بیا به سمت این ویرانه‌ی سر به خیابان گذاشته.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا