• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید

دلنوشته دلنوشته‌ی دروغ|Beatifulmoon کاربر انجمن تک‌رمان

  • نویسنده موضوع ساعت دار
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 15
  • بازدیدها 755
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,241
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,136
Points
357
راستی اصلا یادت هست چرا یک روز که از خانه‌اش می‌اومدی به‌جای بهانه آوردن تنها مجبور شدی به خیره ماندن به یک ظرف سوپ، همان گردنبند یاقوت کبود و یک نامه‌ی کوچک؟ یعنی... یعنی حتی هنگامی که از دروغ‌های تکراری‌ات هم خسته شده بودم دوستت داشتم که برایت غذا پخته بودم؟ آن روزها آرزو می‌کردم دروغ ملاقات مادرت و دوستان‌ات که نیمه شب هم موجب اعتراف می‌شد کنار بگذاری و مثلا بگویی این تو نبودی که به ته‌دیگ‌ها سیخونک می‌زدی. شاید توان باور این را بیشتر از آن دروغ تکراری‌ات داشتم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,241
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,136
Points
357
اما دیگر راحت باش! دیگر لازم نیست بهانه‌های تکراری‌ات در گوش‌ام مرور شوند. دیگر لازم نیست هر روز به خودم دروغ بگویم‌. دیگر لازم نیست تظاهر کنم؛ دیگر لازم نیست نقش بازی کنم و دیگر حتی لازم نیست یک بازیگر تمام عیار باشم! دیگر لازم نیست من ادای احمق‌ها را دربیاورم و تو ادای عاشق‌ها را! دیگر لازم نیست تو دروغ بگویی و من برای راضی کردن خودم به خودم دروغ بگویم. دیگر لازم نیست تو زندانی باشی و من زندانبانت؛ عصرها دروغ بگویی و نیمه‌شب‌ها اعتراف کنی. راحت باش!
من رفته‌ام... تا ابد!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,241
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,136
Points
357
میان آن عاشق پیشه، آن مادر دل‌سوز و آن کودک خطاکار من نقش هیچ‌کدام را بازی نکرده‌ام. من همان ترسوی بزدل بودم. دست‌پخت من طعم هراس می‌داد و خودم آن را می‌چشیدم. پس‌‌... پس تو هم برای همین رفتی؟ که هراس در غذاهایی که برایت می‌پختم را نچشی؟ حتم دارم او در غذایش شکر عشق می‌ریخته است. پس من سالیان سال به تو فلفل هراس می‌دادم؟ شاید اگر یک بار اعتراف نیمه‌شب‌هایت را به رویت می‌آوردم می‌ماندی و تغییر می‌کردی... اما نشد. چون من رفته بودم. همان لحظه که به دروغ گفتی دوستم داری.
راحت باش!
من رفته‌ام... تا ابد!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,241
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,136
Points
357
خداحافظی می‌کردم؟ چه خداحافظی‌ای؟ حتما اگر اتفاق می‌افتاد خداحافظی‌ای دروغین می‌شد. چون در واقع تو تا ابد درون من هستی.
چرا دروغ می‌گفتم خداحافظ وقتی روح تو تا ابد در جسم من بود؟ از چه چیزی فرار می‌کردم وقتی روح تو مانند سایه‌ام بود؟ یک سایه‌ی بی‌رنگ بودی در درون من هر کجا که می‌رفتم می‌آمدی. می‌دویدم؛ فرار می‌کردم و پنهان می‌شدم درحالی که ناخواسته تو هم همراه من بودی.
راحت باش!
من رفته‌ام... تا ابد!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,241
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,136
Points
357
راستی به‌خاطر میاری آن روزهای آفتابی را؟ که کفش‌هایت نم داشتند؟ از تو می‌پرسیدم در روز آفتابی کفش نم‌دار؟ اصلا حواست نبود. می‌گفتی باران آمده و من لبخند می‌زدم. وقتی می‌دانستی دم نهری که با او به شنا می‌رفتی من سیب می‌چیدم چرا دروغ می‌گفتی؟ اصلا تو از کجا باید درباره‌ی این خبر داشته باشی؟ مگر حواست به من بود؟ اما دیگر لازم نیست در روز آفتابی باران و طوفان شود.
راحت باش!
من رفته‌ام... تا ابد!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,241
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,136
Points
357
به کجا فرار کنم؟ کجا پنهان شوم؟ کجا بروم که مانند سایه‌ای بی‌رنگ در درونم دنبالم نیایی؟ کجا بروم که هیچ‌کس نتواند به من دروغ بگوید؟ کجا بروم که تو را اسیر نکنم و نقش زندانبان را بازی نکنم؟ کجا بروم که بتوانم به خودم دروغ نگویم؟ کجا پنهان شوم که چشمان‌ام به یاقوت کبود نیوفتد؟ کجا بروم که بازپرس نیمه‌شب‌هایت نباشم؟ کجا بروم تا راحت باشی؟ چگونه با تو خداحافظی کنم؟
راحت باش!
من رفته‌ام... تا ابد... خداحافظ!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار
بالا