• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

سنگ‌صبور سنگ صبور | لغزش

  • نویسنده موضوع بی نهایت
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 7
  • بازدیدها 390
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

بی نهایت

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-16
نوشته‌ها
1,423
لایک‌ها
19,472
امتیازها
93
کیف پول من
2,667
Points
102
25505

...........
.......
.....
....
.......
....
...
.


" به نام خدا "


سلام به دوستای خوبم Sa*@&_9

امیدوارم حالتون بسی خوب باشه Fvjb5?

امروز متنی که از یکی از شرکت کننده های عزیزمون دریافت کردم رو براتون به اشتراک می ذارم Ad&@**

⚠️ امیدوارم به نکاتی که توی قوانین سنگ صبور ذکر شد توجه کنید ⚠️

📢 تاکیدم بر اینه که هیچ توهینی به هر اقلیتی و به شخصیت صاحب نوشته تاپیک و شرکت کننده ها نمیشه برخلاف هدف این چالشه.

📢 پیام هایی که می فرستین بوی ترحم و دلسوزی نده خواهشا همدردی با دلسوزی فرق میکنه این رو همه ما متوجهش هستیم.

⛔ اگر زمانی متوجه شدین نویسنده محترم سنگ صبور چه کسی هست تحت هیچ شرایطی عنوان نکنید.

🟠 می تونید دوستانتون رو هم تگ کنید تا از مطالب گفته شده استفاده کنن .Rcjb(,

✅ اگر مطلب مفیدی (از منابع مطمئن باشید) در ر*اب*طه با متن ارسالی می دونستین خوشحال می شم به اشتراک بذارین تا بقیه هم استفاده کنن.

⚪ خلاصه در کمال احترام با هم گفت و گو کنید اینجا مطالب خارج از بحث هم نفرستید که اسپم محسوب میشه. :)(:



اما متن دریافت شده از شرکت کننده عزیزمون:


سلام؛ بخوام شناسه کلی از خودم بدم. دختری ۱۸ ساله.
تایپیک سنگ صبور و دیدم و تصمیم گرفتم از بانی یکی از دوستان و کاملا مخفی این روبراتون بفرستم و کمکم کنین.
خب من در ر*اب*طه با اقایون خیلی مشکل دارم. نمیتونم باهاشون ارتباط برقرار کنم. سریع قضاوت میشه و مسائل فجیح.
در کل زبان تیزی هم دارم. که بیشتر این خصلت من شده و تلاشام براش بی فایده بوده. اما در ج*ن*س مذکر خیلی انرژی میگذارم تا بحثی نشه.
راستش از کودکی با پدرم مشکل داشتم. ریشه این مسئله از پایه خرابه. دیدگاه خوبی از اقایون ندارم. اون هارو سالم و بی ریا نمیبینم. یک رنگ و ساده نمیبینم.
نمیدونم واقعا چیکار کنم. این مسئله بخاطر بعضی فرهنگای غ*لط توجه نشد. تا الان که در سنی هستم که ناخودآگاه دیگه به قلی کبوتران عاشق جلب هم میشن.
اقایی رو اشنا شدیم. با اختلاف ۱۱ سال در مرز زیبای رویای خاستگاری و اینا هم قدم زدیم.
اما در ر*اب*طه‌ی ما پر از جداله!
هم رو تکه میکنیم و درمان هم میشیم.
قضاوت!
توهین و گاه تحقیر...
چیز های زیبا هم داریم. اما بدترین مورد اینکه انگار فراموش کردیم بر هم عاشقیم. همرو تشنه محبت کردیم و حال غرور داریم و هر دو زخمی... هر دو منتظر یک عاشقتم. اما در پس ایندش تخمین رفتار مقابل کم‌میاریم
هر دو از ریشه تیشه خوردیم و حال تیشه ها رو به خودمون میزنیم. دوستش دارم و نمی خوام از دستش بدم. ادمی هم هستم ک مرد ستیز بوده و حال دلش و باخته. اما رفتارم... هنوز هم ستیزه... میترسم. از دستش بدم. روزی نیست که با نفرت پدرم رو لعنت نکنم. دلیل حال الانم و اون میدونم. نمیخوام از دستش بدم. جون میدم وقتی میبینم بخاطر کارش با خانوم‌های زیادی در رفت و امد هست. نگرانم.... رفتارم و چطور درست کنم؟ سردرگمم.




"مدیریت تک رمان"

سپاس از همکاری شما :giggle:
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.DefectoR.

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-17
نوشته‌ها
733
لایک‌ها
29,827
امتیازها
128
سن
24
محل سکونت
صدف_فاز دو_ مجتمع بهاران:)
کیف پول من
3,605
Points
66
سلام
خب :/ برای من خیلی ملموس نیست که چطور شمای نوعی مرد ستیز هستی و در هجده سالگی با یه آقایی که یازده ساااال بزرگتره از خودت ر*اب*طه ای برقرار کردی به نظر من خود همین اصن معجزس:/ اولا که هجده سالگی والا هنوز زوده سیس بزرگی و فلان ندارم ولی من یادمه خودم که هجده سالم بود سال کنکورم بود و تا شب تو مدرسه بودم:)) در نتیجه از ده متری هیچ پسری رد نمیشدم من تو اون سن . البته دوستانی بودن که در این دست زمینه ها هم فعالیت میکردن ولی به جز یکی دو مورد تا امروز به نتیجه ی خاصی نرسیدن:/ دوما اینکه هرکسی به خودش مربوطه ولی همینجوری به عنوان یه کسی که صرفا داره به عدد نگاه میکنه اختلاف سنیتون یه کم زیاد نیس؟:/
به نظر من هجده سالگی کلا یه سن خیلی پایینه هم برای ر*اب*طه ی جدی(حالا نمیگم ر*اب*طه که نگین سیس مادر بزرگی گرفته تاکیدم رو "جدی"عه) هم برای خدایی نکرده ازدواج و این صحبتا:/ حالا نمیدونم شما شاید خیلی تو اجتماع رفت و آمد داری هی میری و میای بیرون بالاخره آدما با هم فرق دارن ولی من خودم تا هجده سالگی میرفتم مدرسه فقط:)) خیلی بچه ی خوب و سربزیری بودم ولی در کل منظورم اینه که حالا از این سن به بعد آدم تازه وارد اجتماع میشه بالاخره و موقعیت های زیادی پیش میاد من نمیفهمم چرا این ساب پر از دختر های هفده هجده ساله ای شده که میخوان شوهر کنن عاخه چرا؟:/
البته قابل درکه که توی این سن و سال یه کم ر*اب*طه با ج*ن*س مخالف ذهنتون رو درگیر میکنه توی اجتماعی که همیشه ی خدا پسر و دختر برای هم ممنوع و از هم جدا بودن ولی بیاین دیگه قربانی این تفکیک جنسیتی نباشین! من واقعا دیگه نمیدونم چی بگم عاخه...:/
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Kooki♡

سرپرست بازنشسته بخش تکنولوژی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-21
نوشته‌ها
7,895
لایک‌ها
20,548
امتیازها
248
محل سکونت
❤Heart of Taehyung
کیف پول من
4,563
Points
0
سلام منم موافق با ازدواج تو سن ۱۸ سالگی و همینطور ۱۱ سال اختلاف سنی نیستم چون اختلاف سنی زیادتون باعث این همه تفاوتتون شده و همینطور بحث و جدالتون.
بحث و جدال تو ر*اب*طه چیز خوبی نیست در ر*اب*طه با این باید یکی کوتاه بیاد وگرنه عاقبت خوبی نداره.
برای اون قضیه ای که گفتی زنا دور و ورشن اگه بهش اعتماد داشتی راحت تر بودی‌.
من قبول ندارم که اختلاف سنی انقدر زیاد باشه بازم نظر خودت مهم تره.
و دلیل دعواهاتون حتی بخاطر سن کم تو هم هست تو این سن آدم لجبازه و جر و بحث میکنه اصلا خوب نیست که ازدواج کنی
سعی کن مشکلاتت رو باهاش حل کنی اگر هم حل شدنی نیست و بدتر میشه و همینطور تحقیر کردن بدترین چیزه اگه حل نمیشن بنظرم ازدواج باهاش نکن چون باید با آدمی زندگی کنی که با هم کنار بیاین و زندگی آرومی داشته باشین.
اینو بدون که زندگی پر از دعوای زیادی که گفتی دارین لطمه‌ی زیادی در آینده به بچه‌ای که قراره بیاد میزنه.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

مهاجر.

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
5,710
لایک‌ها
26,854
امتیازها
128
محل سکونت
مادرید
وب سایت
forum.taakroman.ir
کیف پول من
32,814
Points
217
اول این‌که... هجده‌سالگی واقعا یه سنِ حساسه. و این‌که همه‌چیز هم واقعا توی ارتباط برقرار کردن با ج*ن*س مخالف نیست:| و همچنین هم ج*ن*س مخالف هفت خوان رستم نیست، نبوده. بنابراین لازم نیست خودتون رو اذیت کنید و به چیزایی فکر کنید که باعث شه اذیت بشید. خب... گویا شما ر*اب*طه برقرار کردی با یه فردی که یازده سال ازتون بزرگ‌تره... هر سال ۳۶۵ روزه و یازده سال میشه چهار هزار و پونزده روز. هر روز ۲۴ ساعته و یازده سال میشه نود و شش هزار و سیصد و شصت ساعت. هر ساعت میشه ۶۰ دقیقه و یازده سال میشه چهار میلیون و صد و شصت و یک هزار و ششصد دقیقه. یازده سال به ثانیه هم میشه ۲۴۹۶۹۶۰۰۰. آره سن یه عدده:) اما اختلاف سنی‌تون برای من یکی جالب نیست. قصد دخالت ندارم؛ اما از اون‌جایی که به‌نظرم این موضوع رو به اشتراک گذاشتید، می‌تونم کمی حرف بزنم راجع‌بهش. ببینید، اختلاف سنی‌تون زیاده و امکان داره مشکلاتی هم در پی‌ش ایجاد بشه. این‌ها به‌کنار... من حدس می‌زنم این‌که با این فرد ر*اب*طه برقرار کردید، ریشه در بچگی داره:)) شما گفتید با پدرتون ر*اب*طه‌ی خوبی نداشتید؛ بنابراین می‌تونید خلا داشته باشید. این‌که یه ج*ن*س مخالف بهتون محبت کنه... . شما به‌جای این‌که با اون فرد ر*اب*طه‌ برقرار کنید، اول برید پیش پدرتون. رابطتون رو اگه می‌تونید درست کنید:) و بعدش، فکر کنم بعدش رو دیگه خودتون می‌تونید تصمیم بگیرید که واقعا عاشق اون فردید یا نه. من که از بیرون این قضیه رو می‌بینم، نمی‌تونم اسمش رو بذارم عشق. باآرزوی شادمانی🚶‍♂️🌛
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

F A L C O N

معاونت کل + ویراستار نشریه
پرسنل مدیریت
معاونت کل سایت
طراح انجمن
ویراستار انجمن
تایپیست
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-11
نوشته‌ها
2,059
لایک‌ها
22,248
امتیازها
138
سن
23
محل سکونت
عسلی چشماش...
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
76,988
Points
641
سطح
  1. حرفه‌ای
سلام
اول ذهنت رو درمان کن
با چیزهایی که خوندم اول اینو متوجه شدم که دوستش داری ولی بهش اعتماد نداری، باید اعتمادت رو جلب کنه باید اون جوری باهات رفتار کنه که نظرت درباره مردها عوض بشه نه اینکه اونم تشدید بکنه به قول خودت مرد ستیزیت رو.
به اختلاف سنیتون فکر کن، شما یک دهه باهم تفاوت دارید، یک دهه فرق توی همه چی، توی تفکر توی روحیه تون توی همه چییییی... همین تفاوت‌های بیش از حد باعث دعوای زیادیتون هست. من اصلا با اختلاف سنی زیاد موافق نیستم. اختلاف سنی باید بین 3تا 5سال باشه نهایتااااا7سال... به نظرم در خصوص ازدواج با این آقا تجدید نظر من، سنت کمه و مسلما موقعیت ها و کیس های بهتری برات میاد که با اخلاقیاتت بیشتر جور باشن و هم اینکه دعوای زیاد ر*اب*طه رو فقط خ*را*ب میکنه بهتر نمیکنه ازدواج هم بکنید دوامی نداره.
موفق باشی دوست عزیز❤️
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,264
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,206
Points
357
25505

...........
.......
.....
....
.......
....
...
.


" به نام خدا "


سلام به دوستای خوبم Sa*@&_9

امیدوارم حالتون بسی خوب باشه Fvjb5?

امروز متنی که از یکی از شرکت کننده های عزیزمون دریافت کردم رو براتون به اشتراک می ذارم Ad&@**

⚠️ امیدوارم به نکاتی که توی قوانین سنگ صبور ذکر شد توجه کنید ⚠️

📢 تاکیدم بر اینه که هیچ توهینی به هر اقلیتی و به شخصیت صاحب نوشته تاپیک و شرکت کننده ها نمیشه برخلاف هدف این چالشه.

📢 پیام هایی که می فرستین بوی ترحم و دلسوزی نده خواهشا همدردی با دلسوزی فرق میکنه این رو همه ما متوجهش هستیم.

⛔ اگر زمانی متوجه شدین نویسنده محترم سنگ صبور چه کسی هست تحت هیچ شرایطی عنوان نکنید.

🟠 می تونید دوستانتون رو هم تگ کنید تا از مطالب گفته شده استفاده کنن .Rcjb(,

✅ اگر مطلب مفیدی (از منابع مطمئن باشید) در ر*اب*طه با متن ارسالی می دونستین خوشحال می شم به اشتراک بذارین تا بقیه هم استفاده کنن.

⚪ خلاصه در کمال احترام با هم گفت و گو کنید اینجا مطالب خارج از بحث هم نفرستید که اسپم محسوب میشه. :)(:



اما متن دریافت شده از شرکت کننده عزیزمون:


سلام؛ بخوام شناسه کلی از خودم بدم. دختری ۱۸ ساله.
تایپیک سنگ صبور و دیدم و تصمیم گرفتم از بانی یکی از دوستان و کاملا مخفی این روبراتون بفرستم و کمکم کنین.
خب من در ر*اب*طه با اقایون خیلی مشکل دارم. نمیتونم باهاشون ارتباط برقرار کنم. سریع قضاوت میشه و مسائل فجیح.
در کل زبان تیزی هم دارم. که بیشتر این خصلت من شده و تلاشام براش بی فایده بوده. اما در ج*ن*س مذکر خیلی انرژی میگذارم تا بحثی نشه.
راستش از کودکی با پدرم مشکل داشتم. ریشه این مسئله از پایه خرابه. دیدگاه خوبی از اقایون ندارم. اون هارو سالم و بی ریا نمیبینم. یک رنگ و ساده نمیبینم.
نمیدونم واقعا چیکار کنم. این مسئله بخاطر بعضی فرهنگای غ*لط توجه نشد. تا الان که در سنی هستم که ناخودآگاه دیگه به قلی کبوتران عاشق جلب هم میشن.
اقایی رو اشنا شدیم. با اختلاف ۱۱ سال در مرز زیبای رویای خاستگاری و اینا هم قدم زدیم.
اما در ر*اب*طه‌ی ما پر از جداله!
هم رو تکه میکنیم و درمان هم میشیم.
قضاوت!
توهین و گاه تحقیر...
چیز های زیبا هم داریم. اما بدترین مورد اینکه انگار فراموش کردیم بر هم عاشقیم. همرو تشنه محبت کردیم و حال غرور داریم و هر دو زخمی... هر دو منتظر یک عاشقتم. اما در پس ایندش تخمین رفتار مقابل کم‌میاریم
هر دو از ریشه تیشه خوردیم و حال تیشه ها رو به خودمون میزنیم. دوستش دارم و نمی خوام از دستش بدم. ادمی هم هستم ک مرد ستیز بوده و حال دلش و باخته. اما رفتارم... هنوز هم ستیزه... میترسم. از دستش بدم. روزی نیست که با نفرت پدرم رو لعنت نکنم. دلیل حال الانم و اون میدونم. نمیخوام از دستش بدم. جون میدم وقتی میبینم بخاطر کارش با خانوم‌های زیادی در رفت و امد هست. نگرانم.... رفتارم و چطور درست کنم؟ سردرگمم.




"مدیریت تک رمان"

سپاس از همکاری شما :giggle:
خوب دوست عزیز شما فرض کن که یه ظرف بادوم دیدی اما اولین بادومی که خوردی تلخ بوده و تو به‌خاطر همون بادوم تلخ از بادوم بدت اومده. اول این‌که، این‌که همه یه جور هستن یه تصور غلطه. اون ظرف بادوم پر از بادوم شیرین و خوشمزه هست اما وقتی یدونه از شانس شما تلخ بوده خوردی فکر می‌کنی همه یه جورن. بعد من واقعا درک نمی‌کنم چطور با این تصور با کسی که یازده سال ازتون بزرگ‌تره کنار اومدی؟ اما یه نگاه بکن. از ۱۸ سال یازده سال بزرگ‌تر یعنی اون فرد ۲۹ سالشه پس این مسئله اگه عاشق اون فرد باشی غلط نیست تصورته که غلطه. اگه تصورت درست بشه از سردرگمی در میای. فقط کافیه به‌خاطر یک مورد به همه‌ی موردها بدبین نباشی. با این حال من تا قبل از بیست سال همچین چیزی رو پیشنهاد نمی‌کنم اما درست کردن تصورت مهم‌تره و اون موقع می‌تونی راحت‌تر تصمیم بگیری. الان هم به‌خاطر عشق هم به‌خاطر سردرگمی در این تصور جلوی چشمت یه پردست‌. اگه به اختلاف سنیتون فکر کنی به سن کمت و این‌که بزرگ شی عاقل‌تر می‌شی و تصور غلطتتون رو درست کنید می‌تونید راحت تصمیم بگیرید چون همه‌چیز براتون روشنه.
موفق باشید
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ParadoX

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
نوشته‌ها
73
لایک‌ها
14,998
امتیازها
0
کیف پول من
211
Points
0
25505

...........
.......
.....
....
.......
....
...
.


" به نام خدا "


سلام به دوستای خوبم Sa*@&_9

امیدوارم حالتون بسی خوب باشه Fvjb5?

امروز متنی که از یکی از شرکت کننده های عزیزمون دریافت کردم رو براتون به اشتراک می ذارم Ad&@**

⚠️ امیدوارم به نکاتی که توی قوانین سنگ صبور ذکر شد توجه کنید ⚠️

📢 تاکیدم بر اینه که هیچ توهینی به هر اقلیتی و به شخصیت صاحب نوشته تاپیک و شرکت کننده ها نمیشه برخلاف هدف این چالشه.

📢 پیام هایی که می فرستین بوی ترحم و دلسوزی نده خواهشا همدردی با دلسوزی فرق میکنه این رو همه ما متوجهش هستیم.

⛔ اگر زمانی متوجه شدین نویسنده محترم سنگ صبور چه کسی هست تحت هیچ شرایطی عنوان نکنید.

🟠 می تونید دوستانتون رو هم تگ کنید تا از مطالب گفته شده استفاده کنن .Rcjb(,

✅ اگر مطلب مفیدی (از منابع مطمئن باشید) در ر*اب*طه با متن ارسالی می دونستین خوشحال می شم به اشتراک بذارین تا بقیه هم استفاده کنن.

⚪ خلاصه در کمال احترام با هم گفت و گو کنید اینجا مطالب خارج از بحث هم نفرستید که اسپم محسوب میشه. :)(:



اما متن دریافت شده از شرکت کننده عزیزمون:


سلام؛ بخوام شناسه کلی از خودم بدم. دختری ۱۸ ساله.
تایپیک سنگ صبور و دیدم و تصمیم گرفتم از بانی یکی از دوستان و کاملا مخفی این روبراتون بفرستم و کمکم کنین.
خب من در ر*اب*طه با اقایون خیلی مشکل دارم. نمیتونم باهاشون ارتباط برقرار کنم. سریع قضاوت میشه و مسائل فجیح.
در کل زبان تیزی هم دارم. که بیشتر این خصلت من شده و تلاشام براش بی فایده بوده. اما در ج*ن*س مذکر خیلی انرژی میگذارم تا بحثی نشه.
راستش از کودکی با پدرم مشکل داشتم. ریشه این مسئله از پایه خرابه. دیدگاه خوبی از اقایون ندارم. اون هارو سالم و بی ریا نمیبینم. یک رنگ و ساده نمیبینم.
نمیدونم واقعا چیکار کنم. این مسئله بخاطر بعضی فرهنگای غ*لط توجه نشد. تا الان که در سنی هستم که ناخودآگاه دیگه به قلی کبوتران عاشق جلب هم میشن.
اقایی رو اشنا شدیم. با اختلاف ۱۱ سال در مرز زیبای رویای خاستگاری و اینا هم قدم زدیم.
اما در ر*اب*طه‌ی ما پر از جداله!
هم رو تکه میکنیم و درمان هم میشیم.
قضاوت!
توهین و گاه تحقیر...
چیز های زیبا هم داریم. اما بدترین مورد اینکه انگار فراموش کردیم بر هم عاشقیم. همرو تشنه محبت کردیم و حال غرور داریم و هر دو زخمی... هر دو منتظر یک عاشقتم. اما در پس ایندش تخمین رفتار مقابل کم‌میاریم
هر دو از ریشه تیشه خوردیم و حال تیشه ها رو به خودمون میزنیم. دوستش دارم و نمی خوام از دستش بدم. ادمی هم هستم ک مرد ستیز بوده و حال دلش و باخته. اما رفتارم... هنوز هم ستیزه... میترسم. از دستش بدم. روزی نیست که با نفرت پدرم رو لعنت نکنم. دلیل حال الانم و اون میدونم. نمیخوام از دستش بدم. جون میدم وقتی میبینم بخاطر کارش با خانوم‌های زیادی در رفت و امد هست. نگرانم.... رفتارم و چطور درست کنم؟ سردرگمم.




"مدیریت تک رمان"

سپاس از همکاری شما :giggle:
خب واقعا ذهنم درگیر شد
پرسیدی رفتارم و چطور درست کنم؟ اول اینکه فکر کنم جدال زیاد داری ک فکر میکنی باید رفتارت و درست کنی.
حالا نمیدونم رفتارت چطوره
اما جوری باش که (خوب) باشی و (خوب) بمونی
یه جا خوندم کسی که دوست داشته باشه (هرکس! چون موافق ادمی ۱۱ سال اختلاف داری نیستم) بدی‌هات کنار میاد خوبی‌هات جلو چششه
یعنی میدونه کی بقلت کنه کی تو عصبانیت ارومت کنه
و بلعکس توهم بدونی
میدونی از پیامت خوندم که هردو هم رو بلد نیستید.
مشکل بزرگتون اینه که زمین ب اسمون بره اسمون به زمین، دلیل این که بلد نیستید همو همین اختلافه
دوست داشتن کافی نیست
مثل بچه‌ای که دوست داره ساندیس بخوره ولی بلد نیست با نی بنوشه!
دوستش داری عاشقشی یا هرچی... اما همو بلد نیستید
قیدش و بزن. نزنی و بشه روزی که بچت بخاطر حرفای باباش و مامانش و بحثاش یه ادم قرصی و ردی بشه... گناه بچتم گر*دن توعه.
ببخش اگه چیزی در حرفام ناراحتت کرد. فکر کن
فقط فکر کن ولی رویا بافی نکن و به خیالاتت که دنبال گرما رفتار یا حرکتی باشی نباش!
خدا همراه جسم و روح و قلبت
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

محبوبه داوری

کاربر اخراج شده
کاربر اخراج شده
تاریخ ثبت‌نام
2022-06-28
نوشته‌ها
129
لایک‌ها
1,009
امتیازها
0
کیف پول من
5,024
Points
491
دختر عزیزم🌹ادمای یکه باهاشون زندگی میکنیم پدر مادر خواهر برادر
رونه سفید ببین نه سیاه دیدت رو خاکستری کن هرانسانی محسنات ولغزشایه مختص بخودش روداره ولی وقتی دیدت خاکستری باشه توقع صد درصد خوب بودن یاصد درصد بدبودن کنارمیره...به محسنات پدرت فکر کن بداشته هات فکر کن نه نداشته هات اون موقع رفتاروکردارپدرت برات محترم میشه ورابطتون ملایم...بعد درمورددوم...شما درسن ا۸‌سالگی اوج غلیان هیجان وشخصیت پذیری هستین وهیجان زیادتون روبایه بهونه قصد دارین بایه هیجان مثبت مقابل آروم کنین حتمااین اقا محسناتی داشتن که شماروجذب کردن اما ایشون درسن پخته شدن هست وتجربه وشمادرسن کمال طلبی وارمان طلبی...بخاطر اختلاف سنتون راه سختی درپیش دارین
نظر من اینه عزیزم اگه دوستش داری باید ازاعتماد به اون شروع کنی اینکه هنوز رابطتون جدی نشده ترس ازخانومای اطرافش داری اصلا خوب نیس استارت بدیست واسه ایجادیه زندگی پرازداهره اضطراب وبهانه گیری...بامنطق تصمیم بگیر نه احساس...به خدایه مهربانیها میسپارمت که بهترین راهنماست ازدودلی یه یقین.🙏🏼🌹🙏🏼
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا