دلنوشته‌ی کلیشه‌ی عشق|آیناز کاربر تک‌رمان

  • نویسنده موضوع ساعت دار
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 9
  • بازدیدها 463
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ساعت دار

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,276
لایک‌ها
13,073
امتیازها
243
سن
15
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
354
Points
472
نام دلنوشته: کلیشه‌ی عشق
نام نویسنده: آیناز
ژانر تراژدی/عاشقانه
به نظر تو کلیشه‌ی عشق چیست؟
امروز هم مثل دیگر روزها مشغول کار کلیشه‌ای‌ام بودم.
نه صبحانه خوردم؛ نه شانه‌ای به گیسوان تا کمر‌ریخته‌ام، که حالا شکلی بسیار درهم‌ریخته به خود گرفته زدم؛ نه آبی به صورت پریشان‌ام ریختم تا طراوت آب کمی از پژمردگی رهایش کند و نه با کسی هم‌صحبت شده‌ام.
امروز فقط تو را دوست داشتم!
اما تو مگر در کلیشه‌ی عشق غرق هستی که درک کنی من چه می‌گویم؟
وقتی به تو گفتم امروز تنها وظیفه‌ای که داشتم دوست داشتن تو بود قهقهه‌ای زدی و گام‌هایت از من پیشی گرفت و دور شدی.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,276
لایک‌ها
13,073
امتیازها
243
سن
15
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
354
Points
472
امروز تنها کاری که کردم دیدن عکس‌هایت، شنیدن نجواهایت و خنده‌های شیرینت بود. فکر می‌کردی همه‌ی آن‌ها مانند یک صحبت روزمرگی برای من بی‌اهمیت است اما روحت هم خبردار نبود که هرلحظه شنیدن صدای نغمه‌ی لطیفی که در گوش من می‌‌پیچید و متعلق به تو بود جهان دیگری داشت.
درحالی که من اکنون مایل به دادن جهان کوچک‌‌ام در مقابل گیسوان خرمایی‌ات هستم تو در مقابل کلیشه‌‌ی عشق قهقهه‌ می‌زنی.
اما صد حیف که در منطق تو نمی‌گنجد چیزی به نام کلیشه‌ی عشق توان به اوج جنون بردن انسان را دارد؛ از نظر تو عشق کم‌ارزش‌ترین احساس جهان است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,276
لایک‌ها
13,073
امتیازها
243
سن
15
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
354
Points
472
چه هنگامی خواستار متوجه شدن هستی؟
چه هنگامی مایل به دانستن این هستی که انسانی وجود دارد که لبخند تو را با کرور‌ها ستاره و سیاره عوض نمی‌کند؟
چه هنگامی متوجه این می‌شوی انسانی در یک گوشه‌ای از این کره‌ی خاکی زندگی می‌کند که صحبت با کسی غیر از تو برایش دل‌پذیر نیست؟
چرا مایل به دست در دست شدن با من نیستی؟
چرا مایل به همراه شدن با من‌ در اقیانوس پروسعت عشق نیستی؟
چه هنگامی خواستار غرق شدن در کلیشه‌ی عشق هستی؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,276
لایک‌ها
13,073
امتیازها
243
سن
15
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
354
Points
472
علی‌رغم کلیشه‌ی شیرین عشق دل‌گرمی هم حد و اندازه‌ای دارد.
وقتی تو مایل به برداشتن یک گام هم نبودی چگونه برایت کرورها گام فراتر می‌گذاشتم؟
وقتی تو مایل به شنیدن نجوای بی‌صدای من نبودی چطور غرور و ارزش‌هایم را برایت زیر پا خرد می‌کردم؟
وقتی خواهان دیدن چهره‌ی درمانده‌ام نبودی من چطور قوت برداشتن گام بعدی را داشتم؟
چگونه هنگامی که آتش سوزان دل‌گرمی مرا با یخ سرد وجودت تبدیل به مشتی خاکستر کردی قوت تحمل شکسته شدن غرور را داشته باشم؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,276
لایک‌ها
13,073
امتیازها
243
سن
15
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
354
Points
472
ر*ق*ص کلمات بر زبان و قلم شخصیت و چهره‌ی واقعی‌ انسان را آشکار می‌سازد.
چشم‌ها را باز می‌سازد تا ارزش هر فرد و مقدار غرور شکسته شده به‌خاطر او نظاره شود.
چه بهانه‌ها که کمک به شکسته نشدن غرور در مقابل انسان نالایق کمک می‌‌کند.
برای برخی تحقیر، برای برخی قهقهه‌های تمسخرآمیز، برای برخی خ*را*ب شدن پل سرنوشت و هزار ناجی دیگر...
چه کسی گفته است غرور قدرتی فراتر از عشق دارد؟
تحقیر غرور را مانند آتشی سوزان تبدیل به خاکستر می‌کند...
اما سرچشمه‌ی تحقیر از کجا می‌آید؟
از عشق!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,276
لایک‌ها
13,073
امتیازها
243
سن
15
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
354
Points
472
هر گاه به تو نزدیک می‌شدم با قهقهه‌هایت از خود واقعی‌ام دور می‌شدم...
قدرت ناکامی و دل‌سردی از قدرت گرم عشق قدرت فراتر دارد.
هر گاه تو را دوست داشتم دل‌سردی و دل‌سردتر می‌شدم...
قهقهه‌های شیرینت که برای من تلخ‌تر از قهوه بود کلیشه‌ی عشق را از بین برد... شانه دوباره بر گیسوان قهوه‌ای‌ام سر خورد؛ با دیگران هم‌صحبت شدم و آب به صورت پژمرده‌ام طراوت بخشید‌‌‌‌‌‌...
اما من مرده بودم!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,276
لایک‌ها
13,073
امتیازها
243
سن
15
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
354
Points
472
دیگر کلیشه‌ای وجود ندارد...
پایان کلیشه‌ی عشق من و تو کاملا متفاوت به اتمام رسید...
مانند داستان سیندرلا، سفید برفی، لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد نبود...
پایان کلیشه‌ی عشق خوش و تکراری نبود...
با قهقهه‌های تمسخرآمیزت که نشان تحقیر بود این کلیشه کم‌رنگ‌تر و کم‌رنگ‌تر شد.
چون این عشق یک‌طرفه بود.
تو بعد از آن پایان متفاوت زنده ماندی، زندگی کردی و دفعه‌های دیگر نه از روی تمسخر بلکه از روی خوش‌حالی به قهقهه‌هایت ادامه دادی؛ ولی من به‌جای زندگی کردن تنها کاری که کردم نفس کشیدن بود!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,276
لایک‌ها
13,073
امتیازها
243
سن
15
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
354
Points
472
چندی نگذشت که قهقهه‌های تو هم از بین رفت...
کلیشه‌ی عشق این‌بار برای تو هم اجرا شده بود...
این که حضور فردی خاص را دیگر حس نکنی؛ شنیدن خنده‌هایی که قند را توی دلت آب‌ می‌کند به اتمام رسد؛ دیدن صورت زیباروی انسانی که به تو آرامش عشق را می‌بخشد دیگر امکان‌پذیر نباشد و نجوای آرام چشمان‌اش که فقط تو می‌دانی در دل آن‌ها چه می‌گذرد در چشمانت جای نگیرد دشوار است...
حتم دارم که پس از سال‌ها وقتی برای تو هم کلیشه‌ی عشق اجرا شد برای تو هم دشوار بود.
اما چرا آن فرد خاص کسی نبود که به اندازه‌ی جانش تو را دوست داشت؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,276
لایک‌ها
13,073
امتیازها
243
سن
15
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
354
Points
472
اگر روزی شدیدا غرق در کلیشه‌ی قدرتمند عشق شدی.
اگر روزی فرا رسید که مجبور شدی با شکستن غرورت در مقابل این احساس قدرتمند و بی‌رحم کمر خم کنی و زانو بزنی.
اگر از دوری قهقهه‌های شیرینش، نجوای بی‌صدای چشمان‌اش و صورت زیبارویش اشک بر گونه‌های سرخت غلتید قهقهه‌هایت را به یاد و لبخندی اگرچه تلخت را به ل*ب بیاور و بدان که کلیشه‌ی عشق زنجیره‌ای تلخ است.
برای من تو، برای تو او و برای او آن‌.
علی‌رغم این تلخی کسی بوده که در این زنجیره‌ی تلخ شریک نبوده باشد؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,276
لایک‌ها
13,073
امتیازها
243
سن
15
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
354
Points
472
اما تو فرق داشتی. کلیشه‌ی عشقت هم پایان کلیشه‌ای داشت.
تو از فردی که دوست داشتی دست نکشیدی؛ با قهقهه‌های تحقیرآمیز دل‌سرد نشدی و غرور برایت مانند عشق بی‌ارزش شد چون تو او را پیدا کرده بودی.‌‌..
تو به‌جای این‌که مانند من مقابل غرور زانو بزنی مقابل عشق زانو زدی.
تحقیر‌ها، تلخی‌ها و دور بودن‌ها تمام شد فقط به‌ خاطر نادیده گرفتن احساس غرور!
اما من از کجا می‌دانستم تحقیرها با زانو زدن مقابل عشق به اتمام می‌رسد؟ از کجا می‌دانستم آن درد درمان خودش است‌‌؟ از کجا می‌دانستم پدیده‌آورنده‌ی قهقهه‌های بی‌رحمت آن‌ها را به اتمام می‌رساند؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا