داستان کوتاه آرزوهای دوست ‌داشتنی‌|kiyana کاربر انجمن تک‌رمان

  • نویسنده موضوع kiyan
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 922
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

kiyan

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-28
نوشته‌ها
5,154
لایک‌ها
23,635
امتیازها
178
محل سکونت
فارگو:)
کیف پول من
18,629
Points
1,893
نام داستان کودکانه:آرزوهای دوست داشتنی
نویسنده:kiyana

اواسط مرداد ماه بود و هوا گرمایش کمتر میشد. خانواده‌ای سه نفره در خانه قدیمی بزرگ، در ازراف جنگل، که ارث پدر رویا بود زندگی می‌کردند.
رویا کوچولو قصه ما زندگی شادی داشت. اون که اصلا از دنیای اطراف خبر نداشت و تمام فکر خیالش در این خلاصه میشد که عروسک‌هایش شب ها که رویا میخوابد تنها هستند،اتفاقات عجیبی بر سر راهش قرار گرفته بود.
همه چیز از آن روز شوم شروع شد...
با شنیدن زنگ در رویا به سمت در دوید و با دیدن آقای پستچی لبخند گنده‌ای روی ل*بش نشست.
فکر کرد که کسی برایشان هدیه فرستاده فارغ ازینکه او می‌دانست در دنیا جز مادر و برادرش کسی را ندارد. ولی همچنان چشم انتظار نامه‌ای از طرف پدرش بود....
آقای پستچی با مهربانی گفت:
- میشه مادرت و صدا کنی عزیزم؟
رویا به سمت اتاق مادر دوید و اورا که قالی می‌بافت صدا کرد و همراه مادر به جلوی در رفت...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : kiyan
بالا