نام دلنوشته: تیهاء
نام نویسنده: مهاجر.
ویراستار: Pegah.a
ژانر: تراژدی، اجتماعی
مقدمه:
بگذار کمی از خود بگویم. راستش را بخواهی، آسمان من، نه قمر دارد و نه شمس. زمین را که لگدمال میکنم، گل و گیاهش رو به زوال میرود. من با قدمهایم، با وجودم راهی را میسازم. هر کجا که قدم میگذارم، خشک و نحس میشود! هر که به دنبالم کشیده میشود، سرگردان میماند و حیران. از هر مکانی عبور میکنم، ابرها، ستارگان، ماه و خورشید، غیب میشوند و من ناشیانه به ساختن راهم ادامه میدهم. آری. سوال ایجاد میشود که من کیستم! من، خالق تیهاءم! او را ساختم، سپس درگیرش شدم.
توضیحی راجعبه دلنوشته:
من اصلا فکرش رو هم نمیکردم یه کلمهی خود ساخته، یعنی تیهاء معنی داشته باشه! خودم ساختمش؛ اما وقتی چك کردم، دیدم به معنای یه راهیهِ که همه رو سرگردون میکنه. پوچیِ به تمام! همون چیزی که توی ذهن من بود. میخواستم رمان بشه؛ اما پشیمون شدم. حقیقتاً توی دلنوشته نوشتن، افتضاحم چون خیلی سخت میگیرم و از منطقم کمک. اینبار خواستم فقط هرچیزی توی قلبمِ رو خالی کنم؛ چون دلنوشته دقیقا همینه. کموکسری؟ خیلی زیاده؛ اما یکی از عزیزترین چیزاییِ که مینویسم. تیهاء، شاید ماهها درحال تایپ باشه. پایانی نداره. دقیقا مثل راهِ بیانتها.
فکر نکنم بشه از این دلنوشته حس غم رو دریافت کنید؛ چون من تموم سعیام رو کردم حس آشفتگی را بقلبونم. و برای حس آشفتگی، هیچ ژانری نبود:/
نام نویسنده: مهاجر.
ویراستار: Pegah.a
ژانر: تراژدی، اجتماعی
مقدمه:
بگذار کمی از خود بگویم. راستش را بخواهی، آسمان من، نه قمر دارد و نه شمس. زمین را که لگدمال میکنم، گل و گیاهش رو به زوال میرود. من با قدمهایم، با وجودم راهی را میسازم. هر کجا که قدم میگذارم، خشک و نحس میشود! هر که به دنبالم کشیده میشود، سرگردان میماند و حیران. از هر مکانی عبور میکنم، ابرها، ستارگان، ماه و خورشید، غیب میشوند و من ناشیانه به ساختن راهم ادامه میدهم. آری. سوال ایجاد میشود که من کیستم! من، خالق تیهاءم! او را ساختم، سپس درگیرش شدم.
توضیحی راجعبه دلنوشته:
من اصلا فکرش رو هم نمیکردم یه کلمهی خود ساخته، یعنی تیهاء معنی داشته باشه! خودم ساختمش؛ اما وقتی چك کردم، دیدم به معنای یه راهیهِ که همه رو سرگردون میکنه. پوچیِ به تمام! همون چیزی که توی ذهن من بود. میخواستم رمان بشه؛ اما پشیمون شدم. حقیقتاً توی دلنوشته نوشتن، افتضاحم چون خیلی سخت میگیرم و از منطقم کمک. اینبار خواستم فقط هرچیزی توی قلبمِ رو خالی کنم؛ چون دلنوشته دقیقا همینه. کموکسری؟ خیلی زیاده؛ اما یکی از عزیزترین چیزاییِ که مینویسم. تیهاء، شاید ماهها درحال تایپ باشه. پایانی نداره. دقیقا مثل راهِ بیانتها.
فکر نکنم بشه از این دلنوشته حس غم رو دریافت کنید؛ چون من تموم سعیام رو کردم حس آشفتگی را بقلبونم. و برای حس آشفتگی، هیچ ژانری نبود:/
آخرین ویرایش توسط مدیر: