خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

اِثیریِل آو مِموری | Zaar کاربر انجمن تک رمان "

ساعت تک رمان

لیلیِ مجنون

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
538
کیف پول من
1,332
Points
116
مجموعه دلنوشته "Ethereal of memory":)
به قلم : ن.ح
ژانر : تراژدی
- خلاصه'
هم با او خندیدم ، هم به او ، هم بی او ...
من خندیدم و او گریست،
خندیدم و او زخم خورد ، از یاد بردم و او ...
گریست!
او کسی نبود ، هیچکس! کسی بود؟ نبود!
کسی که هم با نبودنش مرا گریاند هم وجودش؛
سنگ شدم ، آمد و خوردم کرد!
خندید تا مرا بگریاند ، خندید و من گریستم ...
به حال خودم یا او؟ باهم شکستیم!
من بی رحمم یا او؟ اویی که برایم گریست
و منی که ماندم با بیخیالی خود ؛ اویی که
گذشت و من گریستم!
ما هیچکس نبودیم؛ راستش را بخواهی
هیچ وقت "ما" هم نشدیم...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

آخرین ویرایش توسط مدیر:

لیلیِ مجنون

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
538
کیف پول من
1,332
Points
116
قسم میخورم به لبخندی که بر ل*بش ماسیده؛
من هرگز عاشق واقعی نبودم ،
به قول خودش من تنها باری بر دوشش ،
تنها نمکی برای زخم هایی که با دست خودم زدم
و تنها نگاه سردی بر دلتنگی هایش بودم..
من اگر عاشق بودم که پایان داستانش این نبود
اصلا عاشق که طاقت این را ندارد قلب معشوقش را
از س*ی*نه بیرون بکشد و با چاقوی کهنه ی کینه؛
آنقدر بر آن بکوبد تا باعث باشد
قلبی که مانند الماس سخت و شفاف بود
به یکباره از هم بپاشد
و بگوید نمیخواهمت ای عشق ، برو!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

لیلیِ مجنون

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
538
کیف پول من
1,332
Points
116
واژه Ethereal صفتی است که برگرفته از لغت ether ، به قسمت فوقانی و روشن آسمان اشاره دارد؛ فضای بالاتر از ابرهای کم ارتفاع که در روزهایی که هوا کاملا آفتابی است، قابل مشاهده است. به همین دلیل است که کلمه " Ethereal" به معنای چیزی بسیار زیباست که به سادگی نمی تواند از این جهان باشد..
و تو میمانی و خاطراتی که دیگر میدانی نمیتواند زیبا تر از این و حتی درون این جهان جای گیرد!:)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

لیلیِ مجنون

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
538
کیف پول من
1,332
Points
116
هر خاطره برابر یک اشک
و هر اشک مساویِ یک درد ... یک لحظه بایست!
"دردهای مشترک"
آری ؛ درد های مشترک را که دیگر برایتان نگویم،
توصیفش هم عاجز مانده از او...
انگار با دستان خودت ، همین دستان را میبینی؟
قلبت را بگیرد ... همان قلبی که معصوم و بی ازار
درحال تپیدن است را میگویم!
بگیرد و فشار دهد.. آه که عجب شکنجه ایست...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

لیلیِ مجنون

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
538
کیف پول من
1,332
Points
116
لابلای افکار پوچ و هرز خود..!
دیوانه گشت تا نهانِ سلاخی قلبش، در بند خود...
دیوانه گشت ، هربار که خنده ی یار درکنار دیگری با شادی درخشید ، جوشش اشکی خون الود از قلب تکه پاره اش مانند زهری به جانش خراش انداخت...!
آن دختر مرد؟! شاید...!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

لیلیِ مجنون

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
538
کیف پول من
1,332
Points
116
ببر گرسنه ی عشق! حمله ی لطیفت برابر شد با غنج رفتن واژگان مژگان قلبم! چنان دقیق نشانه گرفتی که تا به خود جنبیدم کارش تمام شده بود ، شکوفه شکوفه شکوفه..!
آنقدر بریدمت و کاشتی که هیچگاه فرجام لعنتی این ریسمان از هم گسیخته ی واژه ی "ما" ، ساختمان برهم خورده ی دلم را مجبور به مقصر کردنت نتوانست کند!
هرجا از منوتو نشستند ، یا باید دربِ د*ه*ان کوفتی از خدا بیخبرشان را گل میگرفتند ، یا من بی رحم ترین قصه باشم!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

لیلیِ مجنون

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
538
کیف پول من
1,332
Points
116
چطور بگویم که هربار خواستم نگویم و گفتم!
بار دیگر بگویم و تو نباشی که نباشی؟!
مگر گاه هایی که گفتم چه شد که چه شد؟
از هم پاشیدن هرباره ی چشم های اشک بارم؛
در آ*غ*و*ش سردت ...
همان زمان ها که دلم را خورد میکردی
و من تمام اینهارا
جمع میکنم در انبارِ ذهن ، روزی فراخواهد رسید
که من تو را بفروشمت به خنده ی دیگری...
به یاد همان روزگارانی که دلم آخرین زندگی
و آخرین مرگش را تنها در آ*غ*و*ش تو طلب کرد
و تو با بغض پس زدی !
قلبم هم مرا ، عشقت را ، زندگی را ، دیگری را !‌
راستی ! او چه شد؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

لیلیِ مجنون

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
538
کیف پول من
1,332
Points
116
حواسم پرت نگاهت شد که رفتی!
و شرمنده شد مرا آنقدر که زجر بر تو دادم...
یادت می آید چگونه معصومانه عذر خواستی و
کلمات من در گلویم خشک شده بودند از اینهمه مهربانی و درد تو؟!
سایه ات کم کم محو شد و هیچ گله نکردی ؛
من ماندم و یک عالمه تنفر!‌
ماندم من با خودِ مقصرم... هیچگاه آنقدر که
تصورم میکردی خوب نبودم!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

لیلیِ مجنون

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
538
کیف پول من
1,332
Points
116
سخن از درد تو نگاهش غم گرفت...
آنقدر نوشتی از عشق برایم که اگر
روزی ، شبی ، لحظه ای ، مرور خاطرات مرا ب*غ*ل نگیرد
شاید زیر آخرین خرابه ی شهر مدفونِ مفقود شوم!
بیا بازهم با من زاری کن ...
من هرگز نخواهم گفت که چه قدر دلم هوایت را میکند
میگذارم مرا همچون یک دوست ببینی دلبر!
جیغ میکشم از درون و چهره ام لبخند میپاشد بر تو...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

لیلیِ مجنون

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
538
کیف پول من
1,332
Points
116
نگاهِ نم‌ دارِ تو...
در صبحی بی عبور دستانم از موهای ابریشمی‌ات!
نگاه دردناک من...
به ر*ق*ص‌های دورِ تو، دلبرک‌های دلآرایی که دلآرامت می‌شدند، آرامشت... . و چه ساده‌ برگ‌های درخت خاطره ‌می‌ریخت بر زمینِ سرد تنهاییمان که به اندازه‌ی کیلومترها مربع فاصله‌ست!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا