...
.........
....
....
.........
" به نام خدا "
سلام به دوستای خوبم
امیدوارم حالتون بسی خوب باشه
امروز متنی که از یکی از شرکت کننده های عزیزمون دریافت کردم رو براتون به اشتراک می ذارم
امیدوارم به نکاتی که توی قوانین سنگ صبور ذکر شد توجه کنید
تاکیدم بر اینه که هیچ توهینی به هر اقلیتی و به شخصیت صاحب نوشته تاپیک و شرکت کننده ها نمیشه برخلاف هدف این چالشه.
پیام هایی که می فرستین بوی ترحم و دلسوزی نده خواهشا همدردی با دلسوزی فرق میکنه این رو همه ما متوجهش هستیم.
اگر زمانی متوجه شدین نویسنده محترم سنگ صبور چه کسی هست تحت هیچ شرایطی عنوان نکنید.
می تونید دوستانتون رو هم تگ کنید تا از مطالب گفته شده استفاده کنن .
اگر مطلب مفیدی (از منابع مطمئن باشید) در ر*اب*طه با متن ارسالی می دونستین خوشحال می شم به اشتراک بذارین تا بقیه هم استفاده کنن.
خلاصه در کمال احترام با هم گفت و گو کنید اینجا مطالب خارج از بحث هم نفرستید که اسپم محسوب میشه.
اما متن دریافت شده از شرکت کننده عزیزمون:
سلام خیلی فکر کردم اینجا مشکلم رو بگم یا نه اما به این نتیجه رسیدم چند فکر بهتر از یک فکر من ۱۸سالمه و تازه کنکور دادم میخوام درس مو بخونم از طرفی هم یه خواستگار دارم پنج سال ازم بزرگتره شغل مناسبی داره و وضع مالیشم خوبه اما یکمی بداخلاقه یعنی زود عصبانی میشه اینو خودش موقع خواستگاری بهم گفت و گفتش نمیخواد چیزی پنهون بمونه تنها ایرادش همینه پدر و مادرم مخالف ازدواجمن میگن هنوز سنت کمه باید درس بخونی از طرفی هم من خودم از پسره خوشم اومده تموم شرطای منو هم قبول کرده حالا نمیدونم بخاطر حرفای پدر و مادرم ردش کنم و به درسم ادامه بدم یا با این اقا ازدواج کنم و بعداز ازدواج به درسم ادامه بدم از نظرم تمام ملاک هایی که یک دختر مدنظرشه برای ازدواج داره فقط اینکه زود عصبانی میشه منو میترسونه شما جای من بودید چیکار میکردید؟ لطفا راهنماییم کنید سر دوراهی بزرگی قرار گرفتم اینم بگم از طریق یکی از آشناها اومدن خواستگاری
"مدیریت تک رمان"
سپاس از همکاری شما