خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

کامل شده داستان کودکانه جهانگرد|kiyana کاربر انجمن تک‌‌رمان

  • نویسنده موضوع kiyan
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 17
  • بازدیدها 739
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

kiyan

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-28
نوشته‌ها
5,154
کیف پول من
18,629
Points
1,893
پادشاه از او پرسید:
- اگر در یک غار گیر بیفتی به چه کسی لعنت می‌فرستی؟
پسر گفت:
- بر پادشاهان ظالم که مال‌واموال مردم را غارت می‌کنند و آن‌ها را آزار می‌دهند.
شاه با شنیدن این سخن پسر، به‌جای پادشاه نشست و همسرش هم ملکه شد و به خوبی آن کشور را اداره کردند. کشوری که دیگر ظلم‌وستمی در آن نبود.
درویش و پیرزن از جهانگرد تشکر کردند و او نیز به سفر خود ادامه داد.
او به این فکر می‌کرد که چقدر خوش‌شانس بوده است. خداوند به او لطف کرد تا بتواند سفر کند و کشوری را نجات دهد.
او هیچ‌گاه لطفی که در حق پیرمرد و خانواده‌اش کرده بود را آشکار نساخت و ریا نکرد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

kiyan

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-28
نوشته‌ها
5,154
کیف پول من
18,629
Points
1,893
جهانگرد پس از جدا شدن از پیرمرد و خانواده‌اش، به ادامه سفرش پرداخت. مقصد بعدی او شهری پر از گل‌های زیبا بود.
جهانگرد قصه‌ی ما که داخل آن شهر شد، چشمانش رنگ دیگری گرفت. پر از رنگ‌های زیبا، صورتی، قرمز، زرد.
زنبورها در بالای گل‌ها در پرواز بودند و بوی گل‌ها همه‌جا به مشام می‌خورد. جهانگرد قدم برداشت و وارد گل‌ها شد.
خیلی دقت می‌کرد که پاهایش بر روی گل‌ها نرود تا آن‌ها آسیبی نبینند.
روی زانویش نشست و گل گلبهی رنگی را دید. برگ‌های گل پهن بودند و سر گل روبه‌روی آسمان بود.
جهانگرد گل را بویید. به یک‌باره صدایی نازک به گوشش خورد:
‌‌- می‌دانم که خیلی خوش‌بو هستم، نیازی به تعریف نیست!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

kiyan

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-28
نوشته‌ها
5,154
کیف پول من
18,629
Points
1,893
گل بنفشه از سمت چپ جهانگرد به صدا در آمد و گفت:
- ولی من نه. من همیشه افسرده هستم! نرگس خیلی زیباست! او را همه دوست دارند؛ ولی من نه. من خجالتی هستم. روزی یک دختر آمد تا من را ببوید؛ ولی من سرم را خم کردم و به زمین خیره شدم. او پیش نرگس رفت و با او کلی سخن گفت. من بدبخت‌ترین گل جهانم!
جهانگرد که متعجب به اطراف نگاه می‌کرد با شنیدن صدایی از وسط گل‌ها بلند شد و به صدا گوش داد. صدا غرورآمیز و بسیار زیبا بود! گل رز قرمزرنگی گفت:
- سلام! ما در این‌جا زندگی می‌کنیم. برای چه به این‌جا آمدی؟
جهانگرد با تعجب گفت:
- من جهانگرد هستم. قصد دارم کل دنیا را بگردم و مسیر کمی باقی مانده است.
گل رز، بلندتر شد و به جهانگرد خیره شد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

kiyan

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-28
نوشته‌ها
5,154
کیف پول من
18,629
Points
1,893
گل رز زمزمه کرد:
- حتماً تابه‌حال درس‌های زیادی گرفته‌ای. این سخن مرا هم گوش بده. یاد بگیر در زندگی‌ات نه مثل نروس آنقدر مغرور باشی و نه مثل بنفشه آنقدر ضعیف باشی، حد وسط را نگه‌ دار. با انسان‌ها دوست باش؛ ولی آن‌قدر که به تو آسیبی نرسد. زیاد به آن‌ها نزدیک نشو که آن‌ها همیشه خوی شکارچی بودنشان را دارند. ای‌جهانگرد! زندگی زیباست اگر عینک خوش‌بینی را بزنی! هیچ‌وقت مغرور نشو. غرور تو را از آسمان به زمین پرتاب می‌کند.
جهانگرد لبخندی زد. نزدیک گل رز شد و دستی به گلبرگش کشید و گفت:
- تو خیلی زیبایی! ممنون بابت حرف‌هایت! همیشه به خاطر خواهم سپرد.
و بعد از شهر گل‌ها دور شد و به مسیرش ادامه داد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

kiyan

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-28
نوشته‌ها
5,154
کیف پول من
18,629
Points
1,893
جهانگرد که از این سفر، پندهای بسیاری گرفته بود، پس از این‌که تمام جهان را سفر کرد، به خانه‌اش برگشت.
او خیلی خشنود بود که این سفر را به پایان رسانده.
به همه‌ی خاطراتش و همه‌ی سختی‌هایش فکر کرد؛ ولی آخر لبخندی شیرین برروی ل*بش ماند.
او تمام داستان‌هایش را یک کتاب کرد. کتابی برای کودکان تا آن ‌را بخوانند و سرمشق بگیرند. او همیشه نصیحت‌هایی که از گل رز، لاکپشت، پیرمرد، چشمه، درخت و مهم‌تر از همه، خدا آموخته بود را فراموش نکرد. جهانگرد هیچ‌گاه به کسی بدی نکرد و همه او را دوست داشتند. او هرسال به یک کشور سفر می‌کرد و برای کودکانش اسباب‌بازی می‌خرید و با آن‌ها بازی می‌کرد. او عاشق بچه‌ها بود.

قصه‌ی ما به‌ سر رسید، جهانگرد به خونش نرسید؛ چون همش توی سفر بود.
خداحافظ گل‌های دوست‌داشتنی!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Pegah.a

مدیر تالار ویرایش + مدرس زبان ترکی
پرسنل مدیریت
مدیریت تالار
مدرس انجمن
ویراستار انجمن
کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-08
نوشته‌ها
471
کیف پول من
86,293
Points
413

F A L C O N

معاون بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-11
نوشته‌ها
2,120
کیف پول من
91,758
Points
799
24780_khro.png
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا