کامل شده نامه‌هایی به فرزند آینده‌ام | Hannaneh Mirbagheri کاربر انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Hannaneh Mirbagheri

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-18
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
1,900
امتیازها
73
محل سکونت
از میون ابرها...
کیف پول من
410
Points
5
1627837253362.png


نام دلنوشته: نامه‌‌هایی به فرزند آینده‌ام
نویسنده: حنانه میرباقری
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
ویراستار: Tessᴀ
خلاصه:
گاهی وقت‌ها، ریتم ضربان قلبم از دستم خارج می‌شود و دلش می‌خواهد از س*ی*نه‌ام بیرون بیاید تا شاید به تو برسد.
دلی که برخی اوقات در هوایت گم می‌شود.
برای تویی که هنوز نیامده‌ای، دلتنگ می‌شود.
ای‌نیامده، ای‌فرزندم، من با تو حرف‌ها دارم.
حرف‌هایی ازروی عشق، صداقت و مهربانی که وظیفه خود می‌دانم برایت شرح دهم. من از دوست‌ داشتنت ناگزیرم، چراکه بودنت برای من شبیه آب‌‌ونان شبم، واجب است.

تاریخ شروع: نوزده، تیرماه سال هزار و چهارصد شمسی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Hannaneh Mirbagheri

Hannaneh Mirbagheri

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-18
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
1,900
امتیازها
73
محل سکونت
از میون ابرها...
کیف پول من
410
Points
5
دلبندم، ای‌فرزند من!
برای ثانیه‌‌ای دست از مشغله‌هایت بکش و نِگَهت را به من بدوز. منی که ساعت‌ها و سال‌ها قبل از نبودنت برایت می‌نویسم. این نامه‌های عاشقانه و صادقانه به نام و یاد توست؛ اما شاید به کام من یا دیگری هم باشد.
شاید این نامه‌ها را قبل از این‌که تو بیایی و بخوانی، آن‌قدر مردم بخوانند که بعدها، پیش از این‌که خواندن را بیاموزی، اینها را برایت بخوانند؛ اما
شاید هم مردم طوری از کنار این نامه‌ها بگذرند که از برگ‌های پژمرده پاییز می‌گذرند.
که می‌داند؟!
ولی دلبندم، دور گردون به هر سمت‌وسویی که رفت تو این‌ها را بخوان. من با عشق، با شیره‌ی وجودم، با تک‌تک احساسات و عواطفم این‌ها را برایت می‌نویسم‌. نه از روی اجبار؛ بلکه ازروی عشق برایت می‌نویسم‌.
با این‌‌که در کنارم نیستی؛ اما هر زمان که به تو فکر می‌کنم، خورشید در دلم طلوع می‌کند و شب سیاهم از خاطرم می‌رود. دلبندم، شبیه یک وظیفه به این دست‌نوشته‌های منِ حقیر، نگاه کن و این‌ها را بارها بخوان. زمان کودکی‌ات، وقتی که سواد آموختی، برای اولین‌بار خودت این متن‌ها و کلمه‌ها را از زیر نگاه گرمت عبور بده و بخوان. آن‌زمان خسته از درس و تکلیف و مکتب، گمان می‌بری که دیگر مشقت دنیا را چشیده‌ای و حال که می‌توانی نوشته‌ها را بخوانی، چیزی برای آموختن نداری و دقیقاً همان زمان این متن‌ها را بخوان. من می‌دانم که تو پیش‌ازاین ملاقاتی با این ترکیب و ترتیب کلمات نداشته‌ای و درکی از آن‌ها نداری؛ اما بخوان تا بدانی عمری دراز در پیش داری دلبندم. بعد از آن، در نوجوانی هم این‌ها را بخوان، شاید آن‌زمان من نباشم که برایت سخن بگویم، شاید هم باشم و تو سخنی با من نداشته باشی؛ اما آن‌زمان که فکر می‌کنی، تمام عالم را درک کرده‌ای این‌ها را بخوان.
در نهایت زمانی که خودت جوانی خوش برورو و رعنا شدی، این متن‌ها را بخوان. آن‌زمان تازه می‌توانی با بندبند وجودت، ریشه‌ی این حرف و آواهای کنار هم قرار گرفته را پیدا کنی.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Hannaneh Mirbagheri

Hannaneh Mirbagheri

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-18
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
1,900
امتیازها
73
محل سکونت
از میون ابرها...
کیف پول من
410
Points
5
ای تکه‌ای از جانم، ای تویی که جایت، پیش خدایت، خوب است؛ من در نزد تو و خدایت، سوگند یاد می‌کنم که تا وقتی جای پایم در این‌جا م*حکم نشده، تو را فرا نخوانم. با این‌که دلم برایت تنگ است و شوق دیدارت را دارد، صبور خواهم بود. قصه‌ی من و تو، شبیه داستان هزار و یک شب است. من شهرزاد قصه‌‌گوی تو هستم و تو شَهزاده‌ی قصه‌های من.
تو آن بالا، خبری به من بی‌خبر نمی‌دهی؛ اما حالت خوب است و همین برای من کافی‌ست.
نمی‌دانم، سعادت و لیاقت داشتنت را خواهم داشت یا نه؛ اما من برای تویی که در خیالم زندگی می‌کنی، می‌نویسم و می‌نویسم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Hannaneh Mirbagheri

Hannaneh Mirbagheri

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-18
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
1,900
امتیازها
73
محل سکونت
از میون ابرها...
کیف پول من
410
Points
5
خوش آمدی نیامده‌ام! زودتر از آمدنت، بودنت را در قلبم خوشامد می‌گویم جانانم. روزی که آمدی، روزی که پا در این دنیا نهادی و انسان نامیده شدی، بدان که انسان‌ها عجیب‌ترین موجودات زمین هستند‌. شاید هم اصلاً زمینی نباشند، که می‌داند؟
انسان‌هایی که فکر می‌کنی، چیزی از احساسات نمی‌فهمند و مانند کاکتوس دور خودشان دیواری خاردار کشیده‌اند، در کنار کسی که دوستش دارند مانند گل، لطیف و مهربان می‌شوند. آدم‌ها شبیه هم هستند. ظاهراً نه؛ اما باطناً هستند. همه از یک ج*ن*س و همه از یک خاک هستیم. همه در فرازوفرود زندگی شریک هستیم؛ ولی همه به بالای قله نمی‌رسیم فرزندم. آسمان این دنیا، همه‌جایش یک رنگ است و تنها تو تعیین می‌کنی که کجا حالت خوب باشد. زمانی می‌رسد که از تنهایی و از دردهایت جانت به لبت می‌رسد. تو را می‌فهمم؛ ولی اگر در آن‌زمان، خودت دوای دردت شوی، حالت دیگر هیچ‌گاه بد نمی‌شود. بهترینم! از گریه‌ی آدمیزاد نترس؛ بلکه از ناراحتی او بترس. زمانی که دیدی کسی رنجید و سکوت کرد. بدان روزی، عصبانیتش را چنان جار میزد که دنیا را ویران خواهد کرد. از آن مترس که های‌وهوی دارد از آن بترس که سربه‌زیر دارد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Hannaneh Mirbagheri

Hannaneh Mirbagheri

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-18
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
1,900
امتیازها
73
محل سکونت
از میون ابرها...
کیف پول من
410
Points
5
شاید روزی برسد که پایت به این دنیا باز بشود و
نصیب من شوی و من وظیفه‌ی خود می‌دانم برایت بگویم به کجا می‌آیی.
دلبندم، ای تویی که فقط بخشی از من هستی؛ ولیکن مهم‌تر از جانم شده‌ای،
تو پا به دنیایی خواهی گذاشت که در نگاه خام و پاک تو، پر از زیبایی‌ست. پر از عجایب، پر از شگفتی و پر از خوشی؛ اما این‌ها، تنها جلوه‌گری‌ ایست که تو را سر ذوق آورد. درست شبیه آگهی وسوسه‌انگیز یک فیلم ساده. و من در این‌جا نمی‌توانم به تو بُهتان تحویل دهم یا چیزی را برایت نگویم.
مهربانم! این‌جا، هرلذتی‌ بهایی دارد.
هر لبخندی، برایت بها دارد.
من از تو نمی‌خواهم که اشتباه نکنی،
من از تو می‌خواهم در هر جایگاهی بهترین باشی.
بهترین بودن به این معنا نیست که طلا بر گردنت بیاویزند؛ بهترین بودن یعنی امروز بهتر از دیروزت باشی. ولیکن جانِ جانانم، فکر زمستان بعدی زندگی‌ات هم باش. فرزندم، هر چیزی را که می‌پرستی و دوست می‌داری، رهایش مکن. از امتحان و تجربه مترس، چراکه بهترین آموزگارت، تجربه‌هایت هستند. اگر بتوانی تنها یک‌روز را از عمرت به شوق دلت زندگی کنی، می‌توانی صد روز را شبیه هرروز زندگی کنی.
پس جان و جانانم، برای خودت زندگی کن و به شوق فردایت بزیست. برای فردایی که با امروزت متفاوت خواهد بود.

تو مرا جان و جهانی
چه کنم جان و جهانم را؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Hannaneh Mirbagheri

Hannaneh Mirbagheri

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-18
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
1,900
امتیازها
73
محل سکونت
از میون ابرها...
کیف پول من
410
Points
5
ای نیامده‌ای که وجودت، نامت و یادت به من گره‌خورده؛ هیچ‌وقت بزرگ نشو.
می‌دانم که تو شبیه یک جوانه‌ی نورسیده، پر از شور و شوق هستی و آماده‌ی شکفتن و روییدن شده‌ای؛ اما آرام، آرام دلبندم.
می‌دانم که انسان در کودکی باید برای هرکاری کسب رخصت کند،
انسان در کودکی نباید به‌تنهایی هر کاری بکند،
انسان در کودکی توانایی یک آدمِ بزرگ را ندارد،
می‌دانم جانانم؛ ولی به من گوش دِه.
انسان‌ها با نیازها و مشکلاتشان بزرگ می‌شوند.
همان‌طور که وقتی بزرگ می‌شوی، مداد را از تو خواهند گرفت و خودکار به دستت می‌دهند،
چراکه بیاموزی هر اشتباهی پاک نمی‌شود.
آدم‌بزرگ‌ها با این‌که می‌توانند هر کاری بکنند بازهم باید از وجدانشان و از خدایشان اجازه بگیرند.
به‌اشتباه فکر نکن که این وجدان را می‌شود شبیه یک کلید خاموش کرد و آسوده زیست.
نه!
فرزندم، تو هرچقدر هم آن را نادیده بگیری، یک‌زمانی، یک‌جایی، در فرصتی، در تنهایی و در شباهنگام، وجدانت، خرخرت را م*حکم می‌فشارد و خودش را یاد تو می‌اندازد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Hannaneh Mirbagheri

Hannaneh Mirbagheri

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-18
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
1,900
امتیازها
73
محل سکونت
از میون ابرها...
کیف پول من
410
Points
5
در دنیا آدم‌های خوب زیادی هستند؛ درواقع به اندازه‌ی تمام آدم‌های بد، آدم‌های خوب هم هستند؛ اما ما تعیین می‌کنیم که چه کسی با ما خوب باشد. دلبندم، حرف‌هایم را به یاد داشته باش‌. به خاطرت بسپر که خودت آدم‌های خوب و بد زندگی‌ات را مشخص می‌کنی. تو گل سرخی هستی که می‌توانی برای همه‌ طراوت و شادابی بیافرینی.
با همه خوب باش. مهربان رفتار کن. شبیه یک خورشید، تابان باش که همه از تو سود ببرند و ستایشت کنند؛ اما مواظب باش که از حدشان نگذرند. حواست باشد که از دم انسانی عقرب نما، آب حیات نجویی. گاهی وقت نیاز است آدم، عنکبوت‌نما زندگی کند، همین‌قدر قوی و همین‌قدر ساکت. با مردم این زمانه سلامی والسلام کافیست جانانم! مراقب تنهایی آدم‌های خوب زندگی‌ات باش. چراکه تنهایی آدم‌ها را عوض می‌کند. اگر دیدی کسی تنها شده، تو همدمش باش. اگر مریضی دیدی، تو دوایش باش که زمین‌ گرد است و روزی ‌کسی همپای تو خواهد شد. شیرینم! به یاد داشته باش که همواره حواست به دل‌های آدم‌ها باشد. دل حرمت دارد، شکستنش، گاهی کمری را خم می‌کند. شاید بگویی به من که ضرری نمی‌رساند؛ اما دلبندم، دنیا گرد است! انسان به کسی که علی گفت، عمر نمی‌گوید. قبل از هرچیز و هرکاری به خاطرت بسپر که تو یک انسان هستی و انسان بودن یعنی شرافت.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Hannaneh Mirbagheri

Hannaneh Mirbagheri

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-18
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
1,900
امتیازها
73
محل سکونت
از میون ابرها...
کیف پول من
410
Points
5
تو تنها یک‌بار اجازه‌ی زندگی‌کردن خواهی داشت، امید من. شاید چندین و چندین‌بار روحت، زندگی را تجربه کند؛ اما هر بار، خاطراتش را فراموش می‌کند و مانند نوزادی تازه ‌متولد شده به دست تو خواهد رسید. در این وقت کم و باارزش، فقط زنده نباش؛ بلکه زندگی کن. زندگی با تو حرف‌های زیادی دارد. کوه‌ها، دریا‌ها، جنگل‌ها و مناظر زیادی هستند که دیدنت را فریاد می‌زنند. آدم‌ها و اتفاقات زیادی در دنیا هستند که شوق دیدارت را می‌کشند. تو یک انسان شریف هستی. اشرف مخلوقات هستی. تمام کائنات وظیفه دارند تو را در مسیر خواسته‌ات هدایت کنند. برای هدف و امید زندگی‌ات، تا پای جانت، تا آخرین ذره‌ی وجودت، بجنگ جانانم! خودت نمی‌دانی چقدر قدرتمند هستی تا وقتی که مجبور به استفاده از آن شوی. تن به خواسته‌ات بده و من به تو قول می‌دهم که حتماً به آن خواهی رسید. در این عصری که همه‌چیز به ‌احتمال و احتمال به زمان بستگی دارد، تنها چیزی که با قطعیت می‌شود از آن صحبت کرد، قدرتی‌ست که در وجود تو برای رسیدن به خواسته‌هایت نهفته است.
تو نمی‌دانی؛ چون جای خودت نیستی که بدانی کنارت بودن و داشتنت چه صفایی دارد. شبیه یک جنگل پس از باران، همان‌قدر خواستنی هستی. تو جوانه‌ای هستی که بعد از من طلوع خواهی کرد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Hannaneh Mirbagheri

Hannaneh Mirbagheri

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-18
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
1,900
امتیازها
73
محل سکونت
از میون ابرها...
کیف پول من
410
Points
5
به گمانم برایت گفته بودم که به کجا خواهی آمد. برایت گفته بودم این‌جا شبیه خانه‌ی فعلیت نیست، این‌جا همه‌چیز فرق دارد‌. موجوداتی دارد به نام انسان، دنیایی دارد به نام زمین و تو امیدی داری به نام خدا.
برایت گفته بودم این‌جا زندگی‌کردن هرچند ل*ذت بخش و شیرین، اما سخت است و تو باید مقابل سختی‌ها دوام بیاوری تا به ل*ذت زندگی‌ات برسی. باید سختی‌ها را تحمل کنی تا شبیه یک الماس شوی. چراکه فقط یک‌بار اجازه‌ی زندگی‌کردن خواهی داشت. می‌خواهم برایت بگویم تو در این‌جا یک دارایی باارزش به نام خدا داری‌. خدایی که شبیه انسان‌ها با تو قهر نمی‌کند، شبیه برخی حیوان‌ها، مانند شتر، کینه‌ای‌ از تو به دل نمی‌گیرد و
شبیه جسم‌های بی‌جان، کهنه و ازکار افتاده نمی‌شود.
تو با او هر کاری بکنی، او همیشه هوایت را دارد؛ ولیکن تو هرچقدر بیشتر در هوای او باشی، او‌ هم حوا وار‌تر دوستت می‌دارد‌‌. این را من نمی‌گویم، او خودش این را، این عشق را نشانت می‌دهد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Hannaneh Mirbagheri

Hannaneh Mirbagheri

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-18
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
1,900
امتیازها
73
محل سکونت
از میون ابرها...
کیف پول من
410
Points
5
با این‌که من دارم به تو چیز‌هایی ساده و بر حسب وظیفه می‌آموزم؛ ولی باز‌هم، من بیشتر از تو، به تو نیازمندم. برای داشتن امیدی نو، به تو نیازمندم. تویی که شاید روزی بخشی از جانم و تمام زندگی‌ام را به نام خود کنی. من به دیدن لبخندت، راه ‌رفتنت، سخن ‌گفتنت و دیدنت نیازمندم جانانم!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Hannaneh Mirbagheri
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا