کامل شده دُچـــآر | @Saba.N کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع Saba.N
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 15
  • بازدیدها 1K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Saba.N

مدیر بازنشسته
نویسنده حرفه‌ای
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,595
لایک‌ها
24,995
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
82,667
Points
1,469

Saba.N

مدیر بازنشسته
نویسنده حرفه‌ای
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,595
لایک‌ها
24,995
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
82,667
Points
1,469
#دلبر


«نبودنِ تو»
یه جمله‌ی شاید ساده و خبری، اما پر از محتوا. هرچند تو، محتوا و این‌ها حالیت نیست قشنگم! فقط روی قضیه رو می‌بینی و تمام. می‌دونی چرا میگم حالیت نیست؟ چون دیدم که میگم. دیدم که وقتی من گفتم دوسِت دارم، می‌میرم برات، برای چالِ پای چشمات وسطِ خنده‌هات، چطور بی‌رحمانه زدی تیشه رو به ریشه‌‌‌م و گفتی «ما به د*ر*د هم نمی‌خوریم!»چرا؟ چون ظاهر قضیه رو دیدی فدای پلک‌های این روز‌ها پُف کرده‌‌ات!
بذار بگذرم از این‌ها، از این تلخی‌های گذشته که خیلی خوشگل تزریق کردی توی رگ و ریشه‌ا‌م. توی کارِ تزریقاتم بودیا شیطون؛ رو نمی‌کردی، ریا نشه؟!
اما بزار لُپ کَلوم رو بهت برسونم. داشتم می‌گفتم؛ از نبودنت می‌گفتم! تو می‌شنوی از من، از بقیه، از خودت. می‌شنوی که نیستی پیشم، همین.
اما چیزی که واقعیته، ورای اینه. اگه بخوام چند نمونه برات بگم، اوم، مثلاً تو روحتم خبر نداره که توی نبودنات، این‌جا سِیل میاد. از بارون نه‌ها، از اشک، از گریه‌های من.
تو صدسالم خبرت نمیشه که توی نبودنت دیوارهای اُتاقم همش نزدیک‌تر میشن، خبرت نمیشه که شهر، آسمونش سیاه میشه. مردم همه زشت به نظر می‌رسن و خبیث.
همه‌ی عاشق معشوق‌های کنارِ هم تهوع‌برانگیز میشن و تو حتی نمی‌فهمی توی نبودنت چقدر از ظرف و ظروف‌های خوشگلِ مامانم که همشون رو با عشق و سلیقه انتخاب کرده بود، کم میشن. شاید بگی ربطی نداره؛ ولی باید بگم وقتی نیستی حالم بد که نه، یه‌کم بدتر از بد میشه. نمی‌خوام نگرانت کنم‌ها فدات بشم، نه! فقط می‌خوام بگم تا بدونی نبودنت چقدر بهاش برای من، منی که این روزها ضعیف‌تر از همیشه‌م، سنگین تموم میشه؛ البته اگه تو، نگران بشی!
داشتم می‌گفتم. توی نبودن‌هات، معده‌‌‌م به‌هم می‌پیچه و شایدم قلبم د*ر*د کنه.
زیاد اذیت نمی‌کنه‌ها؛ فقط تیر می‌کشه. اکثر وقت‌ها دست‌هام می‌لرزه و یهو دیدی چند تا از اون کاسه خوشگل‌های مامان اُفتاد و شکست. بعدشم یه ابر سیاه سنگینی می‌شینه رو حنجره‌‌ام و نمی‌تونم حرف بزنم. بغض نه‌ها، من بهش میگم غده‌ی سیاه سرطانی.
وقتی بیاد سراغت، نه غذا و آب پایین میره، نه حرفت بالا میاد‌
توی نبودنت همه‌چیز به‌هم ریخته‌ست. لباس به تنم و تنم به هیچ لباسی نمیاد! مزه‌ی غذاها، اخبار، فلان مُدلِ جدید فلان ماشین یا روسری، همشون بی‌اهمیت‌ترین چیز دنیا میشن و من کلافه‌ترین آدم دنیا میشم که برای لِه نشدن غرورش پیش خانواده، ادعا می‌کنه که باز اون معده د*ر*دِ کوفتی که حساسیت غذایی داره، شروع شده و باید گریه کنه و گیر بده و قرص مُسَکِن الکی بخوره. درصورتی‌که هم خودش می‌دونه و هم خدا که اون معده د*ر*دِ عصبیه. عصبیه و دلیلش فقط و فقط نبودنه توی لعنتیه.
بعد اون‌وقت توی احمق هی بیا و بگو «نمی‌خوام»، هی بیا و بگو «نمیشه».
تو برو بگرد اصلاً،
قدرِ من ببین کِسی می‌خوادت؟
برو بگرد ببین،
کسی مثل من برات از چشمات می‌تونه بنویسه و خسته نشه؟
تو برو بگرد، بیا؛ بعدش بگو اصلاً
کسی برات «من» می‌تونه بشه؟!

#صبا_نوشت
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Saba.N

مدیر بازنشسته
نویسنده حرفه‌ای
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,595
لایک‌ها
24,995
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
82,667
Points
1,469
می‌شود باهم پادکست‌های آریانفر را گوش بدهیم که من جان می‌دهم برای تک‌تکشان و بعدَش، سرم را روی پاهایت بگذارم و تا خودِ صبح، در آ*غ*و*شِ هم بخوابیم؟
می‌شود بعدَش بیدار نشوم و آخرین چیزی که در یادم می‌مانَد صدای خش‌دار آقا علیرضای مشهور باشد و بوی تنِ تو و گرمیِ انگشتانت که می‌پیچند بینِ امواج ناآرامِ موهایم؟
می‌شود تا نیمه‌های صبح برایت بغض کنم؟ های‌های ببارم و تعریف کنم از دردها و دلتنگی‌هایم؟
می‌شود؟!
می‌شود فقط یک‌شب، فقط یک‌شب مال من، برایِ من باشی و بعدش دیگر نباشم و تمام شود دنیایم؟

#صبا_نوشت
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Saba.N

مدیر بازنشسته
نویسنده حرفه‌ای
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,595
لایک‌ها
24,995
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
82,667
Points
1,469
ما به همدیگر دُچار بودیم.
من به تو،
نفس‌های تو،
دستان تو،
چشمانِ تو
و
آ*غ*و*شِ تو.
تو اما
به اشک‌های من،
شکستن‌های پی‌درپی،
خواستن‌های التماس‌گونه‌ام.
تو دُچار بودی به ارضای روحی که از آب شدن‌های من، جان می‌گرفت.

#صبا_نوشت
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

MAHDIS

نویسنده انجمن + مدیر ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-26
نوشته‌ها
7,768
لایک‌ها
17,199
امتیازها
163
سن
24
محل سکونت
Mystic Falls
کیف پول من
674
Points
0

طلایه

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-28
نوشته‌ها
959
لایک‌ها
13,995
امتیازها
104
کیف پول من
8,717
Points
174
سطح
  1. حرفه‌ای

با تشکر از نویسنده و تیم گویندگی تک رمان
پادکست این اثر در سایت تک رمان منتشر شد.



لینک صفحه پادکست در سایت تک رمان


 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا