یکی بود یکی نبود ، توی یک شهر زیبا و قشنگ الی فیله ی قصه ی ما گلفروش بود و یک مغازه ی کوچیک گلفروشی داشت.الی فیله خیلی خوش اخلاق و خوش برخورد بود و همیشه حواسش به مشتریاش بود و خواسته هاشون رو به خوبی انجام می داد.اون یک تابلوی چوبی خیلی زیبا و قشنگ بیرون از مغازه ش آویزون کرده بود.روی اون تابلو با حروف درشت نوشته شده بود :” گلفروشی الی ، گلهای من رو بخرید ، اونا بسیار زیبا و خوشبو هستن ،اونا تازه هستن و باعث میشن که شما در تمام طول روز سرحال و شاداب باشین”
الی فیله با تمام مشتریاش بسیار خوش رفتار و مودب بود. مشتری هایی الی معمولا می گفتن:” اون همیشه لبخند می زنه و می خنده ، درست مثل گل هاش ” .
اما بچه ها الی فیله یک قانونی داشت که خیلی سفت و سخت اون رو اجرا می کرد و ازش پیروی می کرد ، و اون قانون این بود که الی فیله فقط گلهاش رو به حیوانات و پرنده هایی می فروخت که همون موقع پولش رو پرداخت می کردن.اون به هیچکس قسطی و به طور نسیه گل نمی فروخت.هیچکدوم از مشتریای الی فیله هم ازش نمی خواستن که پول گلی که می خرن رو بعدا پرداخت کنن، چون اونا خوب می دونستن که این فیل جوان چقدر زحمتکش و درستکاره و سخت کار میکنه،پس به همین خاطر شایسته و سزاوار اینه که پول گل هایی که میفروشه روهمون موقع دریافت کنه و بگیره.
علاوه بر این، مغازه ی گل فروشی الی فیله یک کالای ویژه و خیلی خاصی داشت ، و اون هم گل های تازه و شاداب نیلوفر آبی اون بود .چه هوا بارونی بود چه آفتابی ، الی فیله هر روز صبح زود بیدار می شد.بعد اون توی آب دریاچه می رفت و از اونجا گل های تازه ی نیلوفر آبی رو به مغازه ش میورد.
الی فیله بعضی از این گل های نیلوفر آبی رو توی مغازه ش می فروخت.اون خودش گل ها رو به خونه یا مغازه ی مشتری هایی که وقت نداشتن به مغازه ی اون بیان، می برد و تحویل می داد .الی فیله بابت این کارش هیچ پول اضافه ای از مشتری هاش در یافت نمی کرد بچه ها.
الی فیله با تمام مشتریاش بسیار خوش رفتار و مودب بود. مشتری هایی الی معمولا می گفتن:” اون همیشه لبخند می زنه و می خنده ، درست مثل گل هاش ” .
اما بچه ها الی فیله یک قانونی داشت که خیلی سفت و سخت اون رو اجرا می کرد و ازش پیروی می کرد ، و اون قانون این بود که الی فیله فقط گلهاش رو به حیوانات و پرنده هایی می فروخت که همون موقع پولش رو پرداخت می کردن.اون به هیچکس قسطی و به طور نسیه گل نمی فروخت.هیچکدوم از مشتریای الی فیله هم ازش نمی خواستن که پول گلی که می خرن رو بعدا پرداخت کنن، چون اونا خوب می دونستن که این فیل جوان چقدر زحمتکش و درستکاره و سخت کار میکنه،پس به همین خاطر شایسته و سزاوار اینه که پول گل هایی که میفروشه روهمون موقع دریافت کنه و بگیره.
علاوه بر این، مغازه ی گل فروشی الی فیله یک کالای ویژه و خیلی خاصی داشت ، و اون هم گل های تازه و شاداب نیلوفر آبی اون بود .چه هوا بارونی بود چه آفتابی ، الی فیله هر روز صبح زود بیدار می شد.بعد اون توی آب دریاچه می رفت و از اونجا گل های تازه ی نیلوفر آبی رو به مغازه ش میورد.
الی فیله بعضی از این گل های نیلوفر آبی رو توی مغازه ش می فروخت.اون خودش گل ها رو به خونه یا مغازه ی مشتری هایی که وقت نداشتن به مغازه ی اون بیان، می برد و تحویل می داد .الی فیله بابت این کارش هیچ پول اضافه ای از مشتری هاش در یافت نمی کرد بچه ها.