به نام خدا.
نویسندهی عزیز و خلاق^^
امیدوارم نقدم آزردهخاطرتون نکنه-) ما تموم تلاشمون رو میکنیم تا بتونیم درست نقد کنیم؛ پس لطفاً حس نکنید که داریم ارزشهای رمان جذابتون رو از بین میبریم. خوشحالم که تک رمان رو برای اشتراک و نقد رمانتون، انتخاب کردید.
نام رمان:
اسم رمان شما «ژست غم در آینهی لبخند» بود. اسم طولانیای جلوه داده شد؛ اما در یه نگاه جذاب بود. غمگین بودن، در صورتی که در نگاه مردم لبخند میزنی، یا همون تظاهر به شاد بودن کاریه که بیشتر مردم انجام میدن و نمیخوان غمهاشون رو نشون ب*دن که این ژانر اجتماعی رو توی ذهن خواننده تشکیل میده. همچنین این نام، ژانر کم رنگی از عاشقانه رو داشت. نام رمان، در کل مرتبط با ژانرها بود.
این اسم، بسیار خیره کننده بود. برای اینکه معنیش رو بفهمی، باید یکم بهش فکر کنی که این کنجکاو کننده بود. ذهن من یکی رو قلقلک داد تا بیام و نگاهی به محتوای رمان بندازم. در این قسمت به خوبی عمل کرده بودید! با خوندن رمان هم متوجه شدم که اسم رمان برازندشه و بهطور کلی به موضوع داستان مرتبطه.
خلاصه:
خلاصهتون در ابتدا از یکنواختگی زندگی لیلی گفته بودید که باعث میشد خلاصه متفاوت دیده بشه. یکنواختگیای که اغلب آدمها درگیرشن و روزمرهاشون، اذیت میکنه. با جملهی سومتون و گفتن از ازدواج، که در لفافه همون اجباری بودنش بود؛ باعث شد فکر کنم همون رمانهای کلیشهای ماننده؛ اما جملهی چهارم ورق رو برگردوند. حالا ماجرا جالب شده بود و توی ذهنم، یه سری سوالات پررنگ شده بودند.
- لیلی عاشق چه شخصیه؟
- ماجرای این مثلث عشقی که ساخته شده، چیه؟
- چرا وقتی عاشق یکی دیگهست ازدواج میکنه؟
و... .
این سوالات، باعث کنجکاوی شد و در اصل، یکی از قواعد خلاصهی کنجکاو کننده، به درستی به تصویر کشیده بودید.
علاوه بر اینکه خلاصه کنجکاوکننده بود، اطلاعاتی میداد از قبیل:
- لیلی قراره ازدواج کنه.
- دختر داستان، قراره با کشمکشهای زیادی روبهرو بشه.
- لیلی عاشق یکی دیگهست.
این اطلاعات، یهجور زمینهسازی سوالات بود که باعث خاص شدنش میشد.
این ازدواج و عاشق بودن لیلی، شبیه اتفاقاتی که گاه در جامعه میافته بود و ژانر اجتماعی رو نشون میداد. همین که لیلی به زور ازدواج میکنه و در اصل عاشق یکی دیگهست، باعث دیده شدن ژانر عاشقانه میشه.
خلاصهی رمان، باخلاقیت زیبایی نوشته شده بود.
مقدمه:
مقدمه، متنیه که به خواننده آمادگی اتفاقات رو میده که معمولاً بودنش، باعث جذاب شدن رمان میشه.
مقدمهی رمان، شعری از سهراب سپهری بود که به خوبی انتخاب شده.
از دشواری راه و عاشق شدن، سپس تنهایی و دوری گفته. این مقدمه، بسیار به محتوای رمان میاد و با دو ژانر اصلی هم، همخونی جذابی ایجاد کرده.
شروع:
از شب خواستگاری شروع شده بود. اول بهنظر کلیشه میاومد؛ اما با به تصویر کشیدن احساسات شخصیت اصلی و نوع نگارشتون، این کلیشه کمرنگ شد. شما از یه تنش شروع کرده بودید. دقیقاً نقطهی آغاز بازی سرنوشت با لیلی.
اما متأسفانه این شروع، کنجکاوی زیادی رو ایجاد نمیکرد تا خواننده مشتاق خوندن باقی پارتها بشه. اگرچه، رفتار سرتقانهی لیلی، کمی باعث کنجکاوی میشد که آیا لیلی جلوشون می ایسته یا نه!
شروع رمان، شروع خوبی بود؛ اما اگه یکم کنجکاوکنندهتر میشد، جذابیت خاصی داشت.
مونولوگها و دیالوگها:
دیالوگها:
دیالوگهاتون، به طور مختصر میگم «بسیار مفید و محشر!».
به خوبی با کمک دیالوگها از حس باقی شخصیتها خبردار میشدیم و هم با دیالوگها، گاهی اوقات متوجه چهره یا لباس و... یه شخصیت میشدیم. همچنین با توجه به سن شخصیتها و اخلاقشون، دیالوگها نوشته شده بودن و چیزی غیرطبیعیای دیده نشد.
کلیشه ای توی دیالوگها نبود؛ مثل«سلام. خداحافظ. چه خبر. خوبی و...» که بیشتر حرفهای روزمره ست و خواننده از خوندنش زده میشه.
مونولوگها:
متاسفانه میزان مونولوگها با دیالوگها نابرابر بود و مونولوگها کمی زیاد بودن؛ اما به صورت گیرایی نوشته شده بودند و کسل کننده نبودند. به متفرقههایی که جذابیت نداشتند، پرداخته نشده بود و فقط کمی نابرابریای که داشت، باعث میشد یه چند جملهی نزدیک به دیالوگ رو سرسری خواننده بخونه.
درکل با فاکتور این مورد، مونولوگهاتون هم به نسبت عالی بودند.
نثر:
مونولوگ ادبی و دیالوگ محاوره. در نثر ادبی مونولوگهاتون، شکسته نویسی ای دیده نشد و شما به خوبی نثر ادبی رو نوشته بودید. دیالوگهاتون محاوره بود که معقول بود و شکستهنویسیای دیده نشد. در این قسمت، به خوبی عمل کرده بودید نویسندهی عزیز.
زاویه دید:
زاویه دید رمان، شخص اول بود که با توجه به ایدهی رمان معقولانه عمل کرده بودید. شما با انتخاب این زاویه دید، بسیار رمان رو جذابتر کردید.
توصیفات:
1) توصیف حالات:
واو! نویسندهی عزیز در این قسمت به خوبی حالات شخصیتها و کارهاشون رو نشون داده بودید. با خلاقیت نوشته بودید و خوب توصیفش کردید. به طور کلی بگم، نقصی دیده نشد.
2) توصیف چهره:
شما نامحسوس چهرهی کارکترها رو توصیف کرده بودید که این یه قوت بسیار بزرگه! جوری توصیف کرده بودید که باعث میشد خواننده واقعاً چهرهی کارکتر رو تصور کنه. چه کارکتر اصلی چه فرعی. همشون رو به نحو احسن، توصیف کردید.
3)توصیف مکان:
توصیف مکان، همانند توصیف چهره در لفافه گفته شده بود و به مراتب جذاب جلوه کرد. به خوبی با توصیف روان و زیباتون، خواننده اون مکان رو توصیف میکرد. به طور تقریبی مکانها رو به خوبی توصیف کردید؛ اما یکم در بخش حیاط و ساختمون خونهی محمد و علی، مبهم بود. درب خونهی علی همیشه باز بود که لیلی میتونست ببینه نسرین هست یا نه و یا اینکه نسرین همیشه داخل حیاط بود؟ این قسمت کمی واضح نبود. پیشنهاد میکنم که واضحتر بگید. مثال:
وارد ساختمان که شدم، ازپلهها بالا رفتم که چشمانم به درب خانهی نسرین افتاد. از آنجا که عادت همیشگیاش بود که صدایش را پسکلهاش بندازد و صحبت کند، متوجه شدم که نیست؛ زیرا طبقهی اول غرق در سکوت بود.
اگرچه این مثال ضعیفی هست.
4) توصیف لباس:
توصیف لباستون هم باز نامحسوس گفته شده بود که جذابتر شد؛ اما متاسفانه بعضی اوقات توصیفی دیده نمیشد. به طور مختصر، توصیف لباستون کم بود. چه وقتی پری برای آخرین بار توی پاتوق با لیلی بود و بحث کردند و یا... که یکم کم بود. اگه بیشتر به این قسمت پروبال بدید، رمان جذابتر میشه.
مثال:
شال بلند مشکیرنگش را مرتب کرد و سپس دستی به مانتوی نقرهایرنگ که مچاله شده بود، کشید. به نظر آرام میآمد؛ اما من او را به خوبی میشناختم و میدانستم که هروقت استرس دارد، اینگونه وسواس میشود.
البته این هم یه مثال ضعیفه.
حس آمیزی:
حس آمیزیتون، چه حس لیلی و چه احساسات باقی کارکترها به خوبی دیده میشد. شما با استفاده از دیالوگ هم حس کارکترها رو میگفتید و این یه نقطهی قوت دیگه هم بود. با حس آمیزیتون گاهی اوقات میشد برای حال لیلی، بغض کرد و گاهی اوقات هم به تبعیت از کارکتر اصلی عصبی شد. اگرچه حس محمد و فرهاد رو هم میشد فهمید و درک کرد.
شما خیلی زیبا به این قسمت پرداخته بودید.
شخصیت پردازی:
عملکردهتون خیلی خوب بود و شخصیتها به خوبی شکل گرفته بودند.
لیلی، یه شخصیت خاکستری رنگ داشت که لجباز و کمی کینهای بود. شخصیتی داشت که خیلی وقتا دچار رودربایستی میشد و نمیتونست چیزی بگه که بخاطر خانوادهی نسبتاً سختگیر و به فکر آبرو ی لیلی بود. عاشق نقاشی و دارای لیسانس روانشناسی بود. در شرایط مختلف یه وقت مظلوم میشد یه موقع ظالم.
محمد، حرف مردم خیلی براش مهم بود! به خاطر چیزی که توی بچگی دیده بود، احساساتش رو بروز نمیداد و بیشتر خونسرد بود. وقتی عصبی میشد یه ذره هم رحم نمیکرد.
مامان لیلی به طور کلی شخصیت زیاد دلچسبی نداشت و بیشتر به فکر آبرو بود. لعیا، شخصیت دلنشینی داشت و زود قضاوت نمیکرد. نسرین هم خالهزنک و حسود دیده شد. علی، مهربون و دلسوز بود. فرهاد هم شخصیت مهربونی داشت و لیلی رو مثل یه خواهر دوست داشت. و... .
همچنین شخصیتهای رمانتون خروج ناگهانیای و ورود بدون پیشزمینهای نداشتن^^ پس هر کارکتری، به اندازهی کافی بهشون پرداخته شده بود.
علایم نگارشی:
علامتها رو تا حدودی درست گذاشته بودید و گاهی اوقات، در چند پارت از زیر دستتون در رفته بود و نقطهها به کلمهی بعد هم چسبیده بودند. اشتباه تایپی، زیاد داشتید متاسفانه.
مثل: مشوی (که در اصل «مشکی» هست)
متاسفانه خیلی جاها کلمات رو جا انداخته بودید و یا اشتباه تایپ کرده بودید.
با بازخوانیش میتونید مجدد درستش کنید و رمانتون رو در این قسمت عالی کنید.^^
یه غ*لط املایی داشتید:
مزحک (نادرست)
مضحک (درست)
در جملهنویستون اغلب از یه فعل دوبار در جمله استفاده کرده بودید که باعث توی ذوق زدن میشد متاسفانه.
در بعضی جاها هم این شکلی نوشته بودید:
لبخندی زدم و ادامه داد:
که متاسفانه اشتباهه
لبخندی زدم و ادامه دادم
نیمفاصله رو هم بهتره که رعایت کنید تا رمانتون خواناتر دیده بشه.
مثال:
زنعمو (بدون نیمفاصله)
زنعمو (با نیمفاصله)
سیر رمان:
سیر رمانتون یکم تند بود و اتفاقات خیلی زود انجام شدند. ازدواج لیلی با محمد، اومدن فرهاد، وابسته شدن لیلی به محمد و محمد به لیلی، بیرون انداخته شدن لیلی از خونه و... . اگه سیر نه تند باشه و نه کند، یعنی متوسط رمان زیباتر میشه. پیشنهاد میکنم که کمی بهش بیشتر پروبال بدید تا سیر، روند ملایم خودش رو طی کنه.
باورپذیری:
با توجه به سبک رئالیسم رمان، یکم باید حساستر بود در این بخش؛ اما هیچچیزی پیدا نشد که باورپذیری رو نقض کنه. همهچیز شبیه یه اتفاقی بود که بیشتر در جامعه هم میفته. نه شخصیتها آنچنان پولدار بودن و نه رفتار غیر معقولانه ای داشتند. همهچیز جامعهی خودمون بود.
ژانرها:
ژانر رمان، عاشقانه، اجتماعی بود که تا الآن به خوبی در رمان آشکار بودند. اتفاقایی که افتاد، خیانت پری به لیلی، حرفهای مردم، ازدواجشون، عشق لیلی و... همه یه موضوعی بودن که اجتماعی داخلش فریاد میزد. عاشقانه هم عشق لیلی به فرهاد بود؛ البته باید ذکر کنم که یکم کم رنگ بود و با بال و پر دادن بهش، عالی میشه.
* با توجه به اتفاقاتی که در طول رمان افتاد، سبک درام هم مناسب محتوای رمانتون بود.
ایده:
ایدهی رمان، اول یه کلیشه بود. ازدواج اجباری! چیزی که توی بیشتر رمانها هست؛ اما شما با اتفاقات جزئی که اضافه کردید، این کلیشه رو شکستید! همچنین نوع نگارشتون جذاب بود و این هم باعث کم رنگ شدن این کلیشه شده بود. عاشق بودن لیلی و حاشیههایی که بود، باعث جذاب شدن ایده شد.
نتیجه گیری:
رمانی زیبا داشتید که کلیشه و نقص درونش بود؛ اما بخاطر قلم نسبتاً گیراتون، باعث کم رنگ شدن اون کلیشه و نقصها شدید. شخصیتها به گونهای طراحی شده بودند که انگار واقعی هستند و اتفاقات واقعاً انگار در گوشهای از ایران اتفاق افتاده. سبک رئالسیم مناسب رمانتون بوده. رمان جذابی دارید
خوش حالم که نقد اثرتون رو به ما سپردید. امیدوارم که نقدم، باعث آزرده شدنتون نشه. شما، رمان جذابی داشتید و نویسندهی خوشذوقی هستید^^
«متشکرم بابت همراهیتون تا پایان نقد»