خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • انجمن بدون تغییر موضوع و محتوا به فروش می رسد (بعد از خرید باید همین روال رو ادامه بدید) در صورت توافق انتشارات نیز واگذار می شود. برای خرید به آیدی @zahra_jim80 در تلگرام و ایتا پیام بدید

دلنوشته‌ی سِلنوفیل | کوثر کاربر تک رمان

  • نویسنده موضوع .ATLAS.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 22
  • بازدیدها 2K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

.ATLAS.

مدرس نقاشی
مدرس انجمن
نقاش انجمن
تیزریست انجمن
کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-24
نوشته‌ها
3,189
کیف پول من
62,627
Points
917
رویای فروزان کنار هم بودنمان سقوط خیره‌ای کرد بر سطح خونین زهرآلود ایام. وعده‌ی دیدارت نفس در جناق حبس می‌کند، دیدارتلخ تو بسی شیرین است برای دیوانه‌ای چون منِ عاقل.
مرا در گودی‌های تنت حبس کن ماه آسمانم، من ستاره‌ی ماندنی‌ام. همه‌جا تاریک بود، دوباره می‌نگرم نور از آن توست!
می‌بینم تو را، ببین مرا که نور مشعشع تن ناهموارت، روشن می‌سازد مسیر ناهموارم را...
67c7c17c181fae8b953f60323e76de08.jpg
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.ATLAS.

مدرس نقاشی
مدرس انجمن
نقاش انجمن
تیزریست انجمن
کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-24
نوشته‌ها
3,189
کیف پول من
62,627
Points
917
غرق افکاری شده‌ام که بوی تو را می‌دهند، باتلاق خاطرات در هر روز کذایی مرا به خود می‌کِشد، دست و پا می‌زنم ولیکن در هر نفس مرا می‌کُشد. می‌کِشم قلم به قلم رخسار معشوق قصه‌ام را، نقاشیِ بی‌نظیر حضرت دوست را.
می‌کِشم تو را در پرتوی رنگین به رسم یادگار.
می‌کِشم، کام به کام دود غم را در س*ی*نه‌ام، می‌کُشم زخم به زخم تو را در عقبه‌ی ذهنم. می‌کُشی مرا نگاه به نگاه، می‌کُشی مرا تنها با یک سلاح، سلاحی به نام نگاه!

efc0a238b1818f8f98959c8a925ec7e9.jpg
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.ATLAS.

مدرس نقاشی
مدرس انجمن
نقاش انجمن
تیزریست انجمن
کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-24
نوشته‌ها
3,189
کیف پول من
62,627
Points
917
از همهمه‌ی نگاهت، شلوغی شهر را می‌بینم.
رستاخیز سرنوشت، جنگ بی‌پایان را می‌بینم. از گرد و خاک نگاه خاکستری‌ات، صحبت پنهان قرون را می‌خوانم؛ ستارگان مرده‌ی شرح حال افسانگان را می‌بینم.
چه‌ تضاد آشکاری دارد، جملات مرتب لبان ونامرتب چشمان تو!
می‌گویی برو نمان کنار من، چشمانت اما چیز دیگری می‌گوید. می‌روم، برگشتنم محال است. اما، رفتنم شرح حال دیگری می‌گوید.

IMG_20241127_183744_753.jpg
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
بالا