رایحهی خوش آمدنت
باز میپیچد از درو دیوار قلبم.
آمدنت، سرنخی بود برای گرفتن بادبادک شوق پرواز.
بشارتی بود، برای چیدن گلبرگهای سرخ لبانم به فرخندگی آمدنت و انقلابی بزرگ برای آرامش ابدی.
نماد انقلاب آن نام مبارکت بر تیکههای رنگارنگ وجود امیدوارانهی من است.
حال که میبینم رایحهی تو جز توهمی بیش نیست، غمگینم و گرفتار توهمیام که در میان انقلاب شهر دست بر بادبادک در انتظار برگشت توام.
انجمن رمان نویسی
دانلود رمان