همگانی شعر مورد علاقه کاربران

[رها سادات عابدینی]

ماهگل جان!گنجشکک من!
هفتمین روز از آخرین ماه سال بَه!چه روزی ست
شده ام
مهمان دورکعت نماز شکر عشق بَه!چه روزی ست
به شکرانه شکوه آمدنت
چه سپاس گذار شده ام
من این بنده ناسپاس
چه سپاس گذارشده ام
جانا تولد عاشقانه مهرتو درقلب من
با جان من چه کرد
جانا تو بمان بنشین به تماشا
وببین آتش مهرعشق تو
با جان من چه کرد

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[رها سادات عابدینی]

ماهگل جان!گنجشکک من!
اگر نسیم می بودم
شاد ورها
باهرتاری از موهایت به بازی گوشی مشغول می شدم
به نرمی حریری لطیف
برروی صورت ماه گل ات روان می شدم
عشوه گر وطناز
گونه هایت را نوازش می کردم
گرم وتب دار
ل*ب هایت را می ب*و*سیدم
پرشور ومشتاق
گرمای تنت را به آ*غ*و*ش می کشیدم

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[رها سادات عابدینی]

ماهگل جان!گنجشکک من!
هرزمان که می خندی
بارها درقلب خود می میرم وزنده می شوم
نهان ساز این آلت قتاله را
که هربار زنده زنده مدفون چال روی گونه هایت می شوم

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[رها سادات عابدینی]

ماهگل جان!گنجشکک من!
چال روی گونه هایت
این سخت طماع ام می کند
تادزدانه ب*وسه زنم برصورتت
این سخت سماع ام می کند

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[رها سادات عابدینی]

ماهگل جان!گنجشکک من!
می ترسم ازآن روزی که گل نگاه تو
نظاره گرعشوه های پروانه ناز دیگری شود
می ترسم ازآن روزی که آسمان شب چشمان تو
پذیرای چشمک های ستاره ناز دیگری شود
می ترسم ازآن روزی که چشمه احساس تو
درگیرنگاه تب دار لیلی ناز دیگری شود
می ترسم ازآن روزی که رویای پرواز درخیال تو
همراه رقیب آرزوی ناز دیگری شود
می ترسم ازآن روزی که یاد من درذهن تو
فدای خاطر حضور ناز دیگری شود
می ترسم ازآن روزی که صاحب دل تو
دلبرکم!دلبر ناز دیگری شود
می ترسم ازآن روزی که خیال تو
هواخواه وصال آ*غ*و*ش گرم ناز دیگری شود
می ترسم ازآن روزی که رفتن تو
باردیگر رفتنی بی بازگشت حسرت دیدارناز دیگری شود

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[رها سادات عابدینی]

ماهگل جان!گنجشکک من!
دل می دود سوی تو
نجوا کنان می گوید با گوش تو
به نرمی آهنگ تابش انوار رنگی ستارگان آسمان شب
به لطافت گلبرگ های گل های رز باغچه حیاط
(چگونه ست که هم آرام جانی هم آتش زنی جان را)

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[رها سادات عابدینی]

ماهگل جان !گنجشکک من!
گل لبخند برلبانت نشست
هرآنچه دیدی مرایاد آور
ماه تابان دیدی مرایاد آور
خورشید فروزان دیدی مرایاد آور
آسمان رایا که زمین را دیدی مرایاد آور
در همان حالی ام که گاه گاهی ام دیدی مرا یاد آور

پروانه جانم سوخته درآتشِ
خیالِ عشق خود دیدی مرایاد آور
ساعت عشق دیدی مرا یاد آور

هان! اینک قرارمان چه شد؟!
شد، ساعت عشق دیدی مرا یاد آور

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[رها سادات عابدینی]

ماهگل جان!گنجشکک من!
م*ستِ چشمانِ نازِ تو می شوم
آن زمان که با مهربانی نگاهم می کنی
محوِ لبخندِ لبانِ نازِ تو می شوم
آن زمان که باچال روی گونه هایت ویرانم می کنی
غرقِ شیرینیِ بیانِ ناز تو می شوم
آن زمان که بالطافت صدای مخملین ات آرامم می کنی

عطرِگیسوانِ نازِتو می شوم
آن زمان که با ر*ق*ص ابریشمی شان درمیان انگشتانم حیرانم می کنی

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[MINERVA]

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.zeynab.]

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را

خدا لعنتت نکنه... چه قشنگ بود.


یه شعر استاد شهریار داره به نام مادر...
یه جاش میگه که از مراسم خاک سپاری مادرش برمیگرده و مادرش رو توی رویا دیده که بهش میگه:
- مرا به خاک سپردی و آمدی؟

ومن این تکه شعر رو وقتی از خاکسپاری پدرم برگشتم و اولین چیزی که به چشمم اومد جای خالی پدرم توی ایوان خونمون بود... قشنگ به چشم دیدم و زندگی کردم با این تیکه شعر و مردم با این یه تیکه شعر.
در کل استاد شهریار رو زندگی کردم. محبوب ترین و زیباترین و... واقعا وصف و مثال کمه برای اون!
یه شعر زیبای دیگه هم که خیلی معروفه این بیت :
- آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا!
اینم خیلی خوب بود.
یکی دیگه‌ام داره :
- عاشقی درد است و درمان نیز هم
مشکل است این عشق و آسان نیز هم
جان‌فدا باید به این دلدادگی.
دل که دادی می‌رود جان نیز هم.

آقای نظری هم اشعار زیبایی دارن.
یکیش هست که میگه:
- خدا برای چه یک روح با دو جسم سرشت.
مرا برای جهنم تو را برای بهشت.
من و تو هر دو به یک صورت آفریده شدیم.
یکی در آینه زیبا یکی در اینه زشت.



تعریف از خود نباشه، دوتا از ابیات خودمم خیلی دوست دارم.
یکیش اینه:
- تو مرا هر دم بخوانی خلقی از خلق خدا.
من تو را بینم خدا و غیر تو خواهم چه را؟

شایدم چون با تمام احساسم خلقش کردم اینقدر برام دوست داشتنیه، نمیدونم :)

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان