مطالب آموزنده ۱۲داستان کوتاه اما اموزنده از امام علی (ع)

  • نویسنده موضوع Matthew
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 11
  • بازدیدها 615
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Matthew

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-07
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
12,498
امتیازها
0
سن
22
کیف پول من
1,689
Points
25
۱- جریان حضرت علی علیه السلام و قصاب

روزى حضرت امیرالمؤمنین على صلوات الله علیه از جلوى مغازه قصّابى كه داراى گوشت‌هاى خوبى بود عبور نمود، همین كه چشم قصّاب به آن حضرت افتاد، عرضه داشت: یا امیرالمؤمنین! گوشت خوب و مناسبى دارم، مقدارى از آن را براى منزل خریدارى نمائید.
امام على علیه السلام فرمود: پول همراه خود ندارم، قصّاب گفت: مشكلى نیست، من بابت پول آن صبر مى‌كنم؛ و هر موقع توانستى پولش را بیاور.
حضرت فرمود: خیر، من نسبت به خرید گوشت صبر مى‌نمایم؛ و نسیه نمى‌خرم، و بدون آن كه گوشت خریدارى نماید به حركت خود ادامه داد و رفت.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Matthew

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-07
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
12,498
امتیازها
0
سن
22
کیف پول من
1,689
Points
25
۲- حاجتت را روى زمين بنويس

مردى خدمت على عليه السلام آمد و عرض كرد:
يا اميرالمؤمنين من حاجتى دارم .
حضرت فرمود:
حاجتت را روى زمين بنويس ! زيرا كه من گرفتارى تو را آشكارا در چهره تو مى بين و لازم نیست بیانش کنی!
مرد روى زمين نوشت .
” انا فقير محتاج ” من فقيرى نيازمندم .
على عليه السلام به قنبر فرمود:
با دو جامه ارزشمند او را بپوشان .
مرد فقير پس از آن ، با چند بيت شعر از اميرالمؤمنين عليه السلام تشكر نمود.
حضرت فرمود: يكصد دينار نيز به او بدهيد!
بعضى گفتند:
يا اميرالمؤمنين او را ثروتمند كردى !
على عليه السلام فرمود:
من از پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: مردم را در جايگاه خود قرار دهيد و به شخصيتشان احترام بگذاريد. آنگاه فرمود:
من براستى تعجب مى كنم از بعضى مردم ، آنان بردگان را با پول مى خرند ولى آزادگان را با نيكى هاى خود نمى خرند.
نيكى ها انسان را برده و بنده مى كند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Matthew

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-07
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
12,498
امتیازها
0
سن
22
کیف پول من
1,689
Points
25
۳- رعایت عدالت

امام جعفر صادق صلوات الله علیه حكایت می‌فرماید:
روزى امیرالمؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام به غلام خود، قنبر دستور داد تا بر شخصى كه محكوم به حدّ شلاّق بود، هشتاد ضربه شلاّق بزند. و چون قنبر ناراحت و عصبانى بود؛ سه شلاّق، بیشتر از هشتاد ضربه بر او وارد ساخت.
حضرت امیرالمؤمنین على علیه السلام شلاّق را از دست قنبر گرفت و سه ضربه شلاّق بر او زد.
شایان ذکر است حضرت علی علیه السلام بسیار زیاد به رعایت حقوق دیگران توجه داشتند و در این امر به این که فرد خطاکار از نزدیکان و اصحابم هست نگاه نمی‌کردند. هر کس برخلاف عدالت عمل می‌کرد باید مجازات می‌شد و هر کس که حقی را پایمال می‌نمود باید تقاص پس می‌داد. پس این عمل عین عدالت و مهربانی امیرالمومنین بود .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Matthew

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-07
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
12,498
امتیازها
0
سن
22
کیف پول من
1,689
Points
25
۴- خدو انداختن خصم در روي اميرالمؤمنين

در جنگي، حضرت علي(ع) بر پهلواني غلبه مي کند، اما به محض اين که مي خواهد او را بکشد جنگجو آب د*ه*ان خود را بر روي حضرت مي اندازد و در اين حال حضرت از کشتن او منصرف مي شود و وقتي جنگجو علت اين کار را سؤال مي کند. حضرت مي فرمايد که به علت خشمي که از آب د*ه*ان انداختن پهلوان بر او غلبه کرده خلوص عمل حضرت از ميان رفته و مانع کشتن او شده است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Matthew

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-07
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
12,498
امتیازها
0
سن
22
کیف پول من
1,689
Points
25
۵- حکايت اميرالمومنين علي با مور

حضرت علي(ع) در راهي مي رود که ناگهان مورچه اي را لگد مي کند. مورچه از ناتواني دست و پا مي زند. علي(ع) از اين وضع اندوهگين مي شود و بسيار مي گريد و به مورچه کمک مي کند تا دوباره راه برود. شب هنگام، پيامبر(ص) به خواب حضرت علي(ع) مي آيد و به او مي گويد که دو روز در آسمان ها، به سبب ناراحتي آن مورچه، اضطراب و اندوه حکمفرما بود و بهتر است که او در راه رفتن شتاب نکند و با دقت به اطراف بنگرد. او مورچه اي را لگد کرده که همواره مشغول ذکر خداوند بوده است. علي(ع) بسيار ناراحت مي شود و لرزه بر اندامش مي افتد. پيامبر(ص) به او مژده مي دهد که همان مورچه از او شفاعت کرده است و نبايد ديگر نگران باشد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Matthew

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-07
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
12,498
امتیازها
0
سن
22
کیف پول من
1,689
Points
25
۶- دروغ منشأ تمام گناهان

مردي از حضرت علي(ع) تقاضا مي کند که او را از يکي از گناهاني که به نظر او مهم است، منع کند. حضرت از مرد مي خواهد که هرگز دروغ نگويد. مرد از ميخانه اي مي گذرد و تصميم مي گيرد ش*ر*اب بخورد، اما فوراً با خود مي انديشد که اگر حضرت علي(ع) از او حقيقت را بپرسد نمي تواند دروغ بگويد و از تصميم خود منصرف مي شود. پس از مدتي مرد هوس زنا مي کند، اما به علت آنکه قسم خورده است دروغ نگويد، از آن گناه نيز صرف نظر مي کند. روزي مرد به ديدن حضرت مي رود و به او مي گويد که تازه متوجه شده که دروغ منشأ تمام گناهان است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Matthew

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-07
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
12,498
امتیازها
0
سن
22
کیف پول من
1,689
Points
25
۷- اعتراف به اشتباه

شخصي مشکل خود را با حضرت علي در ميان مي گذارد. حضرت علي به آن مرد جوابي مي گويد. شخص دیگری که در مجلس حضور دارد جواب حضرت علي را نمي پذيرد و اجازه مي خواهد پاسخ ديگري به مرد بدهد. حضرت علي اجازه مي دهد. مرد پاسخ خوبي به مشکل گرفتار مي دهد. حضرت علي قبول مي کند که پاسخ مرد حاضر در انجمن، بهتر از پاسخ خودش است و بدون تکبر آن جواب را می پذیرد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Matthew

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-07
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
12,498
امتیازها
0
سن
22
کیف پول من
1,689
Points
25
۸- راهبی که با تفسیر صدای ناقوس کلیسا مسلمان شذ

به سند معتبر از حارث اعور نقل شده است که روزی با حضرت امیرالمومنین علی (ع) به شهر حیره می رفتم که ناگاه به دیری رسیدیم که ترسایی در آنجا ناقوس می نواخت، پس حضرت فرمود: ای حارث؛ آیا می دانی این ناقوس چه می گوید؟!
عرض کردم: خدا و رسول خدا و پسر عمّ رسول خدا بهتر می دانند.
سپس حضرت علی بیان داشتند: مَثَل می زند برای دنیا و خرابی و بی وفایی آن و می گوید: لا اله الا الله حَقاً حَقاً صِدقاً صِدقاً اِنَّ الدُّنیا قَد غَرَّتنا وَ شَغَلَتنا وَ استَهوَتنا، یَابن الدُّنیا مَهلاً مَهلاً یَابن الدُّنیا دَقّاً دَقّاً یَابن الدُّنیا جَمعاً جَمعاً تُفَنی الدُّنیا قَرناً قَرناً، ما مِن یَومٍ یَمضی عَنا اِلا اَوهی مِنا رُکناً، قَد ضَیّعنا داراً تَبقی وَ اَستَوطَنا داراً تَفنی لَسنا نَدری ما قَرَّطنا فِیها اِلا لَو قَدمتنا؛ شهادت می دهم به یگانگی خداوند و حال آن که حق است، راست است راست است، بدرستی که دنیا ما را فریب داد و مشغول کرد و در ر*اب*طه با آخرت عقل ما را ضایع و نابود نمود و ما را گمراه ساخت. ای فرزند دنیا؛ پس انداز و به تأخیر انداز کارهای دنیوی را، ای فرزند دنیا؛ هر روز کوبیده می شوید و در فشارید از مصیبت ها و تا چند یکدیگر را در فشار می گذارید برای بدست آوردن دنیا؟ و به زودی در هم شکسته خواهید شد. ای فرزند دنیا؛ تا کی جمع می کنی اسباب و مال دنیا را؟ پس بدان دنیا از بین می برد مردم قرن را از پس قرنی دیگر، هیچ روز نمی گذرد از عمر ما مگر آن که یک رکن از ارکان ب*دن ما ضعیف تر گردد، به راستی که نابود کردیم خانه ی باقی را و وطن خود گردانیدیم خانه ی فانی را، نمی دانیم که برای آن دنیا کوتاهی کردیم، مگر پس از اینکه می میریم.
پس حارث عرض کرد: یا امیرالمومنین؛ آیا نصاری می دانند که صدا و نوای ناقوس این معنی را بیان می دارد؟
حضرت فرمودند: اگر می دانستند، مطمئن باش مسیح را شریک خداوند نمی گردانیدند.
حارث می گوید: من روزی دیگر به نزد آن نصاری که در آن دیر بود رفتم و گفتم: تو را به حق مسیح این ناقوس را مجدد بنواز به آن ترتیبی که پیشتر می نواختی؛ پس چون شروع کرد به زدن هر مرتبه من یک فقره از آنچه حضرت علی فرموده بود می خواندم و بر نوای آن منطبق می گردید تا به پایان رسید، پس آن راهب گفت: به حق پیغمبر شما سوگندت می دهم تو را که بگویی چه کسی این را به تو آموزش داده و بیان نموده است؟
حارث عرض کرد: آن شخصی که دیروز با من همراه بود، او این را به من تعلیم داد.
راهب پرسید: آیا میان آن بزرگوار و پیغمبر شما خویشاوندی وجود دارد؟
حارث پاسخ داد: پسر عمّ اوست.
راهب پرسید: آیا این را از پیغمبر شنیده است؟
گفت: بلی.
پس آن دیرنشین مسلمان گردید و گفت: والله که من در تورات خوانده ام در آخر پیغمبران پیغمبری خواهد آمد که صدای ناقوس را تفسیر خواهد کرد و پیغمبر شما خاتم الانبیا می باشد و دینتان بر حق.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Matthew

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-07
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
12,498
امتیازها
0
سن
22
کیف پول من
1,689
Points
25
۹- علی علیه السلام و ابن ملجم

نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمد و از ایشان، اسبِ قرمزِ خوش‌ رنگی خواست.
حضرت هم به او هدیه داد، بی‌ چشم داشت و کریمانه.
وقتی سوار بر آن اسب شد و رفت، امیرمؤمنان این شعر را خواند:
«أُریدُ حیاتَهُ و یُریدُ قَتلی، عذیرَکَ مِن خلیلِکَ مِن مُرادِ» یعنی «من برای او حیات و سلامتی را آرزومندم، اما او قصد کشتن مرا دارد».
کسی را از قبیله مراد بیاورید که عذر مرا (در اینکه به بدخواه خود محبت می‌ کنم) بپذیرد.
سپس رو به دوستان خود فرمود به خدا قسم که این مرد قاتل من است!
مردم بارها دیده بودند درستی پیش‌ بینی‌ هایش را، با تعجب پرسیدند پس چرا او را نمی‌ کشی؟
پاسخ داد پس چه کسی مرا بکشد؟
او که دست رد به س*ی*نه قاتلش نزد، چگونه ممکن است محبان امیدوارش را ناامید کند؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Matthew

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-07
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
12,498
امتیازها
0
سن
22
کیف پول من
1,689
Points
25
۱۰- زهد مولای متقیان

سوید بن غفله می گوید: «زمانی که مردم به خلافت با امیرمؤمنان علی(ع) بیعت کرده بودند، روزی خدمت ایشان شرف یاب شدم. دیدم روی حصیر کوچکی نشسته است. در آن خانه جز آن حصیر چیز دیگری نبود. عرض کردم: یا علی! بیت المال در اختیار شما است، در این خانه جز این حصیر چیزی دیگر از لوازم یافت نمی شود! فرمود: سوید بن غفله! عاقل در مسافرخانه و خانه ای که باید از آنجا نقل مکان کند، تهیه وسایل نمی نماید. ما خانه امن و راحتی داریم که بهترین اسباب خود را به آنجا نقل می دهیم. به زودی من به سوی آن خانه رهسپار خواهم شد»
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا