مظفرالدین سلطان قاجار
ناصرالدینشاه، مظفرالدین میرزا را که کودکی ۹ ساله، زردرو و بیمار بود، در سال ۱۲۷۷ به نیابت برگزید.
او از شکوهالسلطنه دومین زن عقدی ناصرالدینشاه در ۱۴ جمادیالثانی ۱۲۶۹ ق در تهران به دنیا آمده بود و پس از این انتخاب به مدت ۳۶ سال در دارالحکومه تبریز تمرین سلطنت کرد تا آنکه یک روز مانده به پنجاهمین سال سلطنت ناصرالدینشاه به طور ناگهانی وارد تهران شد.
ناصرالدینشاه روز جمعه ۱۷ ذیقعده سال ۱۳۱۳ ق در بقعه حضرت عبدالعظیم به ضرب گلوله میرزا رضا کرمانی کشته شد و مظفرالدین میرزا وقتی با تلگراف امینالسلطان از فوت ناصرالدینشاه باخبر شد، صبح یکشنبه ۲۵ ذیحجه بدون تشریفات خود را به پایتخت رساند
او زمانی رشته فرمانروایی و مملکتداری را دست گرفت که مقدمات نهضت سیاسی و فکری روشنفکران و آزادیخواهان ایران طی میشد تا نخستین جریان نهضت انقلابی شکل بگیرد و سلطنت مطلقه را به سلطنت مشروطه مقید کند.
سیاستهای روس و انگلیس، اعطای امتیازات، استقراض از خارج، توقف روند تولید و صنعت در کشور، استبداد ناصرالدینشاه و سفرهای پیاپی او به فرنگ و… به همراه گزارشات متعددی که از نحوه مملکتداری دیار فرنگ به گوش ایرانیان میرسید، آنها را به فکر واداشت و بر آن داشت تا به دنبال قانون، دموکراسی و تجدد باشند.
اقدامات مظفرالدین شاه
اندیشههای روسو و منتسکیو دو تن از اندیشمندان قرون ۱۸ و ۱۹ اروپا به انقلابهای مشروطهای ختم شد که انقلاب قرن ۱۷ انگلستان، تدوین بیانیه استقلال امریکا، انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه و انقلاب ۱۹۰۵ روسیه مهمترین آنها هستند.
ورود افکار جدید به ایران، تعدادی را برانگیخت تا تجدیدنظر در امور سیاسی را پیش گیرند. قائممقام فراهانی، امیرکبیر، میرزاحسینخان سپهسالار و امینالدوله درصدد اصلاح برآمدند و میرزاصالح شیرازی، میرزاملکمخان و مستشارالدوله به دنبال آن رفتند تا تخت پادشاهی را به زیور قانون بیارایند.
به دنبال حرکتهای نوخواهانه روشنفکران، مردم به فکر عدالتخانهای افتادند که در آن به مظالم رسیدگی شود. جرقهای که در بطن جامعه زده شد تا ۲۴ ذیحجه ۱۳۱۳ شعله افکند و شاه جدید را که از صحبتهایش در بدو ورود به پایتخت بوی تجدد به مشام میرسید به صدور فرمان عدالتخانه پس از اقدامات عینالدوله، وادار کرد: «جناب اشرف اتابک اعظم، چنان که مکرر این نیت خودمان را اظهار فرمودهایم، ترتیب و تاسیس عدالتخانه دولتی برای اجرای احکام شرع مطاع و آسایش رعیت از هر مقصود مهمی واجبتر است بالصراحه مقرر میفرماییم برای اجرای این نیت مقدس قانون معدلت اسلامیه که عبارت از تعیین حدود و اجرای احکام شریعت مطهره است باید در تمام ممالک محروسه ایران عاجلاً دایر شود، بر وجهی که میان هیچ یک از طبقات رعیت فرقی گذاشته نشود و در اجرای عدل و سیاسات به طوری که در نظامنامه این قانون اشاره خواهیم کرد، ملاحظه اشخاص و طرفداریهای بیوجه قطعاً و جداً ممنوع باشد.
البته به همین ترتیب کتابچه نوشته مطابق قوانین شرع مطاع فصول آن را ترتیب و به عرض برسانید تا در تمام ولایات دائر و ترتیبات مجلس آن هم بر وجه صحیح داده شود و البته این قبیل مستدعیات علمای اعلام که باعث مزید دعاگویی ماست، همه وقت مقبول خواهد بود. همین دستخط ما را هم به عموم ولایات ابلاغ کنید. شهر ذیالقعده ۱۳۲۳.»
این فرمان و فرمانهای دیگری که مظفرالدینشاه برای تغییر رژیم سیاسی ایران صادر کرد، تنها برگ برندهای است که او را بهرغم خصایلش به نیکنامی شهرت داده است.
تاریخ او را فردی سادهلوح، سهلالقبول، متلونالمزاج، مسخره و مضحکهپسند به خلوت میشناسد که از لحاظ فکر، کودکی سالخورده بیش نبود. در دوره او «امور سلطنت با میل عملهجات خلوت با وزرای خودغرض اداره میشد. خلوتیان پادشاه گویا از پستفطرتان و پستنژادان و بیتربیت و بداخلاقان انتخاب شده بودند. از این رو وضع دربار ملاعبه بود. پادشاه شخصاً با آن همه تعلیم و تربیت دارای هیچ علم نبود و از اطلاعات سیاسی و تاریخی و غیره که لازمه جهانداری است، بیبهره بود و از این رو مآلبینی و عاقبتاندیشی، حتی برای خود و اخلاف خویش، هم به خاطرش خطور نمیکرد.»
«چون این پادشاه را شخصاً قوه متصرفه در مهام امور جمهور نبود اگر وزیری کاردان و کافی او را دچار میشد، و خلوت او را صاف و پاک میکرد، رشته امور به این قسمتها از هم نمیگسیخت. در عهد این پادشاه در هیچ شعبهای از شعبات دولتی و ملکی اصلاحنشده بلکه نسبت به ایام پدرش تمام خر*ابتر گردید. حکومت علانیه حراج و القاب و نیاشین و فرامین به دست کهنهفروشان داخله و خارجه آشکارا و به معرض بیع میرسید. اعتبار دستخط و فرامین دولتی یکدفعه زایل گردید.»
در دوره او اتفاقات ناگواری بر ایران حادث شد: «در عهد ایران پادشاه آنچه رسماً از ایران کاسته شد هیرمند (فیضانرود) بود که در تصفیه سرحدی سیستان و افغان قطع گردید و عثمانی هم به دعوی سرحدی به خاک ایران قدری ت*ج*اوز نمود. بحرین علناً خودسر یا زیر بار انگلیس رفت. چند بندر و جزیره کوچک هم در خلیج فارس و برخی مقامات نیز در بلوچستان از ایران موضوع [جدا] شد. امتیازات بسیار مضر به خارجه داد منجمله تجدید امتیاز راهآهن به روس، بانک آلمان، حفر شوش کهن برای آثار عتیقه به فرانس [فرانسه]، معادن نفت قصر به انگلیس و غیره.
اگرچه گفتوگوی بعضی از این امتیازات در زمان ناصرالدینشاه شد ولی اتمام و اجرایش در عهد این پادشاه بود. هرگاه چشم از همه اینها پوشیده شود، قبول شرایط استقراض که پنجه روس را به جسم ایران جای داد، در اضمحلال این سلطنت کافی بود. در سال ۱۳۲۴ با نیکنامی تمام این پادشاه صافی درون خوشعقیدت ترک جان و جهان فرمود.»
ناصرالدینشاه، مظفرالدین میرزا را که کودکی ۹ ساله، زردرو و بیمار بود، در سال ۱۲۷۷ به نیابت برگزید.
او از شکوهالسلطنه دومین زن عقدی ناصرالدینشاه در ۱۴ جمادیالثانی ۱۲۶۹ ق در تهران به دنیا آمده بود و پس از این انتخاب به مدت ۳۶ سال در دارالحکومه تبریز تمرین سلطنت کرد تا آنکه یک روز مانده به پنجاهمین سال سلطنت ناصرالدینشاه به طور ناگهانی وارد تهران شد.
ناصرالدینشاه روز جمعه ۱۷ ذیقعده سال ۱۳۱۳ ق در بقعه حضرت عبدالعظیم به ضرب گلوله میرزا رضا کرمانی کشته شد و مظفرالدین میرزا وقتی با تلگراف امینالسلطان از فوت ناصرالدینشاه باخبر شد، صبح یکشنبه ۲۵ ذیحجه بدون تشریفات خود را به پایتخت رساند
او زمانی رشته فرمانروایی و مملکتداری را دست گرفت که مقدمات نهضت سیاسی و فکری روشنفکران و آزادیخواهان ایران طی میشد تا نخستین جریان نهضت انقلابی شکل بگیرد و سلطنت مطلقه را به سلطنت مشروطه مقید کند.
سیاستهای روس و انگلیس، اعطای امتیازات، استقراض از خارج، توقف روند تولید و صنعت در کشور، استبداد ناصرالدینشاه و سفرهای پیاپی او به فرنگ و… به همراه گزارشات متعددی که از نحوه مملکتداری دیار فرنگ به گوش ایرانیان میرسید، آنها را به فکر واداشت و بر آن داشت تا به دنبال قانون، دموکراسی و تجدد باشند.
اقدامات مظفرالدین شاه
اندیشههای روسو و منتسکیو دو تن از اندیشمندان قرون ۱۸ و ۱۹ اروپا به انقلابهای مشروطهای ختم شد که انقلاب قرن ۱۷ انگلستان، تدوین بیانیه استقلال امریکا، انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه و انقلاب ۱۹۰۵ روسیه مهمترین آنها هستند.
ورود افکار جدید به ایران، تعدادی را برانگیخت تا تجدیدنظر در امور سیاسی را پیش گیرند. قائممقام فراهانی، امیرکبیر، میرزاحسینخان سپهسالار و امینالدوله درصدد اصلاح برآمدند و میرزاصالح شیرازی، میرزاملکمخان و مستشارالدوله به دنبال آن رفتند تا تخت پادشاهی را به زیور قانون بیارایند.
به دنبال حرکتهای نوخواهانه روشنفکران، مردم به فکر عدالتخانهای افتادند که در آن به مظالم رسیدگی شود. جرقهای که در بطن جامعه زده شد تا ۲۴ ذیحجه ۱۳۱۳ شعله افکند و شاه جدید را که از صحبتهایش در بدو ورود به پایتخت بوی تجدد به مشام میرسید به صدور فرمان عدالتخانه پس از اقدامات عینالدوله، وادار کرد: «جناب اشرف اتابک اعظم، چنان که مکرر این نیت خودمان را اظهار فرمودهایم، ترتیب و تاسیس عدالتخانه دولتی برای اجرای احکام شرع مطاع و آسایش رعیت از هر مقصود مهمی واجبتر است بالصراحه مقرر میفرماییم برای اجرای این نیت مقدس قانون معدلت اسلامیه که عبارت از تعیین حدود و اجرای احکام شریعت مطهره است باید در تمام ممالک محروسه ایران عاجلاً دایر شود، بر وجهی که میان هیچ یک از طبقات رعیت فرقی گذاشته نشود و در اجرای عدل و سیاسات به طوری که در نظامنامه این قانون اشاره خواهیم کرد، ملاحظه اشخاص و طرفداریهای بیوجه قطعاً و جداً ممنوع باشد.
البته به همین ترتیب کتابچه نوشته مطابق قوانین شرع مطاع فصول آن را ترتیب و به عرض برسانید تا در تمام ولایات دائر و ترتیبات مجلس آن هم بر وجه صحیح داده شود و البته این قبیل مستدعیات علمای اعلام که باعث مزید دعاگویی ماست، همه وقت مقبول خواهد بود. همین دستخط ما را هم به عموم ولایات ابلاغ کنید. شهر ذیالقعده ۱۳۲۳.»
این فرمان و فرمانهای دیگری که مظفرالدینشاه برای تغییر رژیم سیاسی ایران صادر کرد، تنها برگ برندهای است که او را بهرغم خصایلش به نیکنامی شهرت داده است.
تاریخ او را فردی سادهلوح، سهلالقبول، متلونالمزاج، مسخره و مضحکهپسند به خلوت میشناسد که از لحاظ فکر، کودکی سالخورده بیش نبود. در دوره او «امور سلطنت با میل عملهجات خلوت با وزرای خودغرض اداره میشد. خلوتیان پادشاه گویا از پستفطرتان و پستنژادان و بیتربیت و بداخلاقان انتخاب شده بودند. از این رو وضع دربار ملاعبه بود. پادشاه شخصاً با آن همه تعلیم و تربیت دارای هیچ علم نبود و از اطلاعات سیاسی و تاریخی و غیره که لازمه جهانداری است، بیبهره بود و از این رو مآلبینی و عاقبتاندیشی، حتی برای خود و اخلاف خویش، هم به خاطرش خطور نمیکرد.»
«چون این پادشاه را شخصاً قوه متصرفه در مهام امور جمهور نبود اگر وزیری کاردان و کافی او را دچار میشد، و خلوت او را صاف و پاک میکرد، رشته امور به این قسمتها از هم نمیگسیخت. در عهد این پادشاه در هیچ شعبهای از شعبات دولتی و ملکی اصلاحنشده بلکه نسبت به ایام پدرش تمام خر*ابتر گردید. حکومت علانیه حراج و القاب و نیاشین و فرامین به دست کهنهفروشان داخله و خارجه آشکارا و به معرض بیع میرسید. اعتبار دستخط و فرامین دولتی یکدفعه زایل گردید.»
در دوره او اتفاقات ناگواری بر ایران حادث شد: «در عهد ایران پادشاه آنچه رسماً از ایران کاسته شد هیرمند (فیضانرود) بود که در تصفیه سرحدی سیستان و افغان قطع گردید و عثمانی هم به دعوی سرحدی به خاک ایران قدری ت*ج*اوز نمود. بحرین علناً خودسر یا زیر بار انگلیس رفت. چند بندر و جزیره کوچک هم در خلیج فارس و برخی مقامات نیز در بلوچستان از ایران موضوع [جدا] شد. امتیازات بسیار مضر به خارجه داد منجمله تجدید امتیاز راهآهن به روس، بانک آلمان، حفر شوش کهن برای آثار عتیقه به فرانس [فرانسه]، معادن نفت قصر به انگلیس و غیره.
اگرچه گفتوگوی بعضی از این امتیازات در زمان ناصرالدینشاه شد ولی اتمام و اجرایش در عهد این پادشاه بود. هرگاه چشم از همه اینها پوشیده شود، قبول شرایط استقراض که پنجه روس را به جسم ایران جای داد، در اضمحلال این سلطنت کافی بود. در سال ۱۳۲۴ با نیکنامی تمام این پادشاه صافی درون خوشعقیدت ترک جان و جهان فرمود.»