دل به سوگند دروغش نتوان بستن
که به هر لحظه دگرگونه کند آیین
-
🌱فراخوان جذب ناظر تایید ( همراه با آموزش ) کلیک کنید
-
تخفیف عیدانه ۶۰ درصدی چاپ کتاب در انتشارات تک رمان کلیک کنید
ساعت تک رمان
که به هر لحظه دگرگونه کند آیین
R
*Robina*
مهمان
نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستیش کردم روانه
هرکه پا از حد خود برتر نهد
سر دهد بر باد و تن بر سر نهد
ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد
چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد
R
*Robina*
مهمان
دلا بسوز که سوز تو کار ها بکند
نیاز نیمه شبی رفع صد بلا بکند
نیاز نیمه شبی رفع صد بلا بکند
در بسته را از کجا کرد باز
چو رفت از کجا باز گردید باز
زلیخا مرد از این حسرت که یوسف گشته زندانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
M
~**majhol**~
مهمان
یارب ان دلبر شیرین که سپردی به منش
میسپارم به تو از دست حسود چمنش
میسپارم به تو از دست حسود چمنش
شبي مجنون به ليلي گفت کاي محبوب بي همتا
تو را عاشق شود پيدا ولي مجنون نخواهد شد
تو را عاشق شود پيدا ولي مجنون نخواهد شد
R
*RoYa*
مهمان
دل و دین به باد دادم به امید آنکه یابم
خبری ز بوی زلفش، اثری ز رنگ او من
خبری ز بوی زلفش، اثری ز رنگ او من
