مشاعره مشاعره کاربران تک رمان

°Rania° · 2020-05-11

*Robina* گفت:
یادباد انکه رخت شمع طرب می افروخت
وین دل سوخته پروانه نا پروا بود

دل به سوگند دروغش نتوان بستن
که به هر لحظه دگرگونه کند آیین

*Robina* · 2020-05-13

°Rania° گفت:
دل به سوگند دروغش نتوان بستن
که به هر لحظه دگرگونه کند آیین

نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستیش کردم روانه

°Rania° · 2020-05-13

*Robina* گفت:
نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستیش کردم روانه

هرکه پا از حد خود برتر نهد
سر دهد بر باد و تن بر سر نهد

atena.vd · 2020-05-13

°Rania° گفت:
هرکه پا از حد خود برتر نهد
سر دهد بر باد و تن بر سر نهد

ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد
چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد

*Robina* · 2020-05-13

دلا بسوز که سوز تو کار ها بکند
نیاز نیمه شبی رفع صد بلا بکند

°Rania° · 2020-05-13

*Robina* گفت:
دلا بسوز که سوز تو کار ها بکند
نیاز نیمه شبی رفع صد بلا بکند

در بسته را از کجا کرد باز
چو رفت از کجا باز گردید باز

hal mony · 2020-05-20

زلیخا مرد از این حسرت که یوسف گشته زندانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی

~**majhol**~ · 2020-05-23

یارب ان دلبر شیرین که سپردی به منش

میسپارم به تو از دست حسود چمنش

Dark Knight · 2020-06-26

شبي مجنون به ليلي گفت کاي محبوب بي همتا
تو را عاشق شود پيدا ولي مجنون نخواهد شد

*RoYa* · 2020-08-14

A.s.s.a.s.s.i.n گفت:
شبي مجنون به ليلي گفت کاي محبوب بي همتا
تو را عاشق شود پيدا ولي مجنون نخواهد شد

دل و دین به باد دادم به امید آنکه یابم
خبری ز بوی زلفش، اثری ز رنگ او من