• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان ترسناک.فانتزی.عاشقانه‌ مَسخِ لَطیف به قلم کوثر حمیدزاده کلیک کنید

بیوگرافی سيد بن طاووس(رحمة الله عليه)|عالم+نویسنده

  • نویسنده موضوع L A D Y
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 7
  • بازدیدها 224
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

L A D Y

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-12
نوشته‌ها
1,764
لایک‌ها
23,341
امتیازها
138
سن
17
کیف پول من
7,614
Points
117
ستاره سبز

در پانزدهم 589 ق. تولد نوزادى خانه سعد الدين ابوابراهيم موسى بن جعفر را از شادى و نشاط آکنده ساخت. ابوابراهيم نوزاد نيمه محرم را به ياد نياى ارجمندش على ناميد.[1]


همسر ابوابراهيم دختر ورّام بن ابى فراس دانشور شهره حلّه بود.[2] على اندک اندک در محضر پدر بزرگى چون ورام و پدرى مانند سعدالدين ابوابراهيم با الفباى زندگى آشنا شد. او بزودى دريافت که ريشه در آسمان دارد و با سيزده واسطه با امام حسن مجتبى (عليه السلام) پيوند مى خورد.[3]


ورام برايش گفت که ابوابراهيم دختر زاده شيخ طوسى است[4] و چگونه نياى بزرگوارش محمد بن اسحاق به دليل زيبايى چهره و ناموزونى پاها به طاووس شهرت داشت.[5]


ورام در دوم محرم 605 ق. ديده از جهان بست.[6] هر چند همراهى اين بزرگمرد با على بن موسي، که رضى الدين شهرت داشت ديرى نپاييد ولى همين زمان کوتاه کافى بود تا على وى را بشناسد و همواره به عنوان الگو ستايشش کند.[7]
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

L A D Y

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-12
نوشته‌ها
1,764
لایک‌ها
23,341
امتیازها
138
سن
17
کیف پول من
7,614
Points
117
البته ستاره حلّه تنها بدين استادان بسنده نکرد. شيخ نجيب الدين بن نما، سيد شمس الدين فحار بن معدالموسوي، سيد صفى الدين محمد بن معد الموسوي، شيخ تاج الدين الحسن الدربي، شيخ سديد الدين سالم بن محفوظ بن عزيزه السوراوي، سيد ابوحامد محيى الدين محمد بن عبدالدين زهرة الحلبي، شيخ نجيب الدين يحيى بن محمد السوراوي، شيخ ابوالسعادات اسعد بن عبدالقاهر اصفهاني، سيد کمال الدين حيدر بن محمد بن زيد بن محمد بن عبدالله الحسيني و سيد محب الدين محمد بن محمود مشهور « به ابن نجار بغدادى» از ديگر استادان وى شمرده مى شدند.[8]


ناگفته پيداست که استفاده از همه اين نامبردگان به شيوه معمول روزگار ما تحقق نيافته، بلکه بيشتر بهره ورى حلّه از آنها در قالب قرائت روايت و اجازه نقل حديث بوده است. شتاب وى در آموختن مطالب دقيق علمى شگفت انگيز بود. آنچه ديگران در چند سال مى آموختند او در يک سال فرا گرفت و پس از خواندن بخش نخست نهايه شيخ طوسى به چنان پيشرفتى دست يافت که ابن نما در پشت جلد اول نهايه اجازه اى به خط خويش برايش نگاشت. [9]


على که همواره پند ورّام در گوش داشت و در هر رشته علمى که وارد مى شد به چيزى جز تخصص نمى انديشيد[10] به اجازه استاد بسنده نکرد، بخش دوم نهايه را نيز خواند[11] آنگاه مبسوط را به پايان برد، بدين ترتيب پس از دو سال و نيم فقه آموزي، از استاد بى نياز شد و از آن پس تنها براى نقل روايت در محضرت استادان حضور يافت.[12]
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

L A D Y

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-12
نوشته‌ها
1,764
لایک‌ها
23,341
امتیازها
138
سن
17
کیف پول من
7,614
Points
117
فقيه انديشناک

چون رضى الدين سيد على بر بام فقه فراز آمد استادان حلّه از وى خواستند تا راه دانشوران گذشته را پيش بگيرد و با نشستن در جايگاه فتوا مردم را با حلال و حرام الهى آشنا سازد. ولى ستاره خاندان طاووس نمى توانست بدين پيشنهاد پاسخ مساعد دهد. آيات پايانى سوره الحاقه (و لوتقول علينا بعض الاقاويل لا خذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين فما منکم من احد عنه حاجزين؛ و اگر محمد به دروغ سخنانى به ما نسبت ميداد او را گرفته رگ گ*ردنش را قطع مى کرديم و هيچ يک از شما نمى توانستيد ما را از اين کار بازداشته، نگهدارنده اش باشيد) همواره در ژرفاى روانش طنين مى افکند و او را از نزديک شدن به فتوا باز مى داشت. او چنان مى انديشيد که وقتى پروردگاربا پيامبرش را چنين تهديد کرده و از نسبت دادن سخنان و احکام خلاف واقع به خويش بازداشته است هرگز اشتباه و لغزش مرا در فتوا نخواهد بخشيد.[13] بنابراين راه خويش را از مفتيان جدا ساخت.

ناگفته پيداست که اين پايان پيشنهادها نبود. صرافان حلّه هرگز نمى توانستند گوهر يگانه آن ديار را ناديده گرفته، از آن به سوى ديگرى رو کنند. بنابراين ديگر بار به آستانش روى آورده، از او خواستند داورى شهر را به عهده گيرد. سيد فرمود: مدتهاست ميان خرد و نفسم درگيري است... من در همه عمر هرگز نتوانستم بين اين دو دشمن داورى کرده، ميانشان آشتى برقرار سازم!کسى که در همه عمر از يک داورى و رفع اختلاف ناتوان باشد چگونه مى تواند در رفع اختلافهاى بى شمار جامعه داورى نمايد؟ شما بايد در پى کسى باشيد که خرد و نفسش آشتى کرده به يارى هم بر شيطان چيرگى يافته باشند... چنين کسى توان داورى درست دارد.[14]
خاطره هاى سبز
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

L A D Y

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-12
نوشته‌ها
1,764
لایک‌ها
23,341
امتیازها
138
سن
17
کیف پول من
7,614
Points
117
سال 627 ق. را بايد سال تحقق تنها سفر سيد پارسايان حلّه به بيرون از عراق ناميد. او در اين زمان با هدف حج راه حجاز پيش گرفت و با کوله بارى ازدستاوردهاى معنوى به خانه بازگشت. دستاوردهايى که بايد يک قطعه کفن را در شمار آشکار ترين آنها جاى داد. او از آغاز توقف درعرفات کفنش را به شيوه اى خاص بر دست نگاه داشت، سپس آن را به خانه خدا، حجر الاسود، آرامگاه پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) و معصومان خفته در بقيع ساييده، تبرک ساخت و به مثابه نفيس ترين هديه براى خويش باز آورد.[15]

ناگفته پيداست عارف بزرگ حلّه در فرصتهاى گوناگون به حرم معصومان مى شتافت. در اين زيارتها او به حقايقى دست مى يافت که حتى تصور آن نيز براى بسيارى از مردم ناممکن است . فقيه پاک رأى حلّه در کتاب مهج الدعوات خاطره اى از سفر به سامرّا را چنين باز گو مى کند: «در شب چهارشنبه سيزدهم ذيقعده سال 638 در سامرا بودم. سحرگاهان صداى آخرين پيشواى معصوم حضرت قائم (عليه السلام) را شنيدم که براى دوستانش دعا مى کرد و مى گفت: پروردگارا! آنها را در روزگار سرفرازى ، سلطنت، چيرگى و دولت ما به زندگى بازگردان.»[16]
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

L A D Y

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-12
نوشته‌ها
1,764
لایک‌ها
23,341
امتیازها
138
سن
17
کیف پول من
7,614
Points
117
البته اين تنها خاطره دانشور پرهيزگار حلّه از آن شهر آسمانى نيست. او سحرى ديگر در سرداب سامرا صداى مولايش را آشکارا شنيد که براى پيروانش دعا مى کرد و پروردگار را چنين مى خواند: «اللهم ان شيعتناخلقت من شعاع انوارنا و بقية طينتنا و قد فعلوا ذنوباً کثيرة اتکالا على حبنا و ولايتنا فان کان ذنوبهم بينک و بينهم فاصلح بينهم و قاض بها عن خمسنا و ادخلهم الجنة فزحزحهم عن النار و لا تجمع بينهم و بين اعدائنا فى سخطک.»[17]

پروردگارا! شيعيان ازپرتو نور ما و باقيمانده گل وجود ما آفريده شده اند و گناهان فراوانى به پشتگرمى دوستى و ولايت ما انجام داده اند. پس اگر گناهانشان ميان تو و آنها فاصله اى پديد آورده ميان آنها را اصلاح کن و گناهانشان را از خمس ما جبران فرما. پروردگارا! آنها را از آتش دور کرده، در بهشت جاى ده و همراه دشمنان ما در خشم و عذاب نيفکن.
ميراث سبز

از عارف واصل حلّه نوشته هاى فراوان مانده است که به نام برخى از آنها اشاره مى کنيم: الامان من اخطار الاسفار والزمان، انوار الباهرهني انتصار العترة الطاهره، الاسرار المودعة فى ساعات الليل و النهار، اسرار الصلوات و انوار الدعوات، البهجة لثمرات المهجة، الدروع الوافيه، فلاح السائل و نجاح المسائل في عمل اليوم و الليل، فرج المهموم فى معرفة نهج الهلال و الحرام من علم النجوم، فرحة الناظر و بهجة الخواطر، اغاثة الداعى و اعانة الساعي، الاحتساب على الالباب، الاقبال بالاعمال الحسنه، جمال الاسبوع فى کمال اعمل المشروع، کشف المحجه لثمرة المهجه، الله وف اعلى قتلى الطفوف، المنامات الصادقات، کتاب المزار، مصباح الزائر و جناح المسافر، مهج الدعوات و منهج العنايات، محاسبة النفس، ربيع الالباب، روح الاسرار و روح الاسمار، الطرائف فى مذاهب الطوائف، التشريف بتعريف وقت التکليف ، اليقين فى اختصاص مولانا لى بامرة المؤمنين.[18]
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

L A D Y

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-12
نوشته‌ها
1,764
لایک‌ها
23,341
امتیازها
138
سن
17
کیف پول من
7,614
Points
117
پرواز واپسين

در حدود 640 ق. سيد برنامه اى نوين براى زندگى اش پى ريزى کرد؛ او چنان انديشيد که بايد از همه مردم کناره بگيرد تا باران عنايتهاى ويژه بر او فرو بارد. پس استخاره کرد و به همراه خانواده به نجف شتافت و از سال 645 تا 648 در حريم مقدس علي( عليه السلام) اقامت گزيد. البته رضى الدين درست انديشيده بود. او بعد ها در اين باره نوشت:

در نجف از مردم کناره مى گرفتم و جز فرصتى اندک با آنها آمد و شد نمى کردم. بدين سبب مشمول عنايتها قرار گرفتم؛ عنايتهايي در دين، که سراغ ندارم مانند آن را به کسى ديگر از ساکنان آن حريم داده باشند.[19]


آن بزرگمرد در نجف آرامگاهى براى خويش ساخت[20] و در روزهاى پايانى سال 648 راه کربلا پيش گرفت . او سه سال نيز در حريم امام حسين (عليه السلام) زيست.[21] آنگاه رهسپار سامرّا شد تا نخستين کسى باشد که با خانواده در اين سه شهر زيسته، بدين ترتيب از همسايگان رسمى معصومان ديار به شمار آيد.[22] البته علاوه بر اين نوعى بريدن و دور شدن تدريجى از بستگان و آشنايان نيز مورد توجه وى بوده است.[23]
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

L A D Y

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-12
نوشته‌ها
1,764
لایک‌ها
23,341
امتیازها
138
سن
17
کیف پول من
7,614
Points
117
هر چند فقيه وارسته حلّه به سوى سامرا راه مى سپرد ولى به دليلي ناگفته در بغداد فرود آمد و از سال 652 ق. ديگر با در خانه قديمى اش اقامت گزيد[24] اما اين توقف با اقامت روزگار جوانى تفاوت بسيار داشت. بيشتر وقت سيد در خلوت مى گذشت و به چيزى جز عبادت، راهنمايي مراجعه کنندگان و دستگيرى نيازمندان نمى انديشيد. در سال 655.ق لشکر مغول به عراق يورش برد و بغداد را محاصره کرد.[25] رضى الدين که به آسايش مؤمنان مى انديشيد آمادگى خود را براى گفتگو با مغولان درباره صلح اعلام داشت ، ولى خليفه نپذيرفت.[26] سرانجام 28 محرم فرا رسيد. مغولان به شهر ريختند و شامگاهى سراسر وحشت بر بغداد سايه افکند؛ شبى که شرف الدين ابوالفضل محمد، برادر گرانقدر رضى الدين نيز به شهادت رسيد.[27] سيد پارساى حلّه خاطره آن شب را چنين نگاشته است:

«اين واقعه در دوشنبه 28 محرم بود و من در خانه خود دارالمقتديه بغداد بودم... آن شب را که شب هراس و وحشت بود تا بامداد بيدار مانديم. خداوند ما را از آن حادثه ها و رنج ها سالم نگاه داشت...» .[28]
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

L A D Y

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-12
نوشته‌ها
1,764
لایک‌ها
23,341
امتیازها
138
سن
17
کیف پول من
7,614
Points
117
هلاکوخان مغول فرمان داد دانشوران شهر در مدرسه المستنصريه حاضر شوند و درباره اين پرسش که «آيا فرمانرواى کافر عادل برتر است يا مسلمان ستمگر» حکم دهند. رضى الدين از جاى برخاسته، برتر بودن فرمانرواى کافر عادل را تأييد کرد. در پى او ديگر فقيهان نيز به تأييد حکم پرداختند.[29]


فرمانرواى مغول در دهم صفر 656 سيد را فرا خوانده، امان نامه اى براى او و يارانش صادر کرد.[30] سيد که در پى راهى براى بيرون بردن مؤمنان از پايتخت بود، هزار تن را گرد آورده، با حمايت سربازان هلاکوخان آنان رابه حلّه رساند[31] و در نخستين فرصت خود به پايتخت بازگشت[32] تا شايد مؤمنى را از دردى برهاند يا بى گناهى را از کيفر رهايى بخشد.


در اين روزگار هلاکو از وى خواست مقام نقابت علويان را بپذيرد. رضى الدين که در آغاز اين پيشنهاد را رد کرده بود با شنيدن پيامدهاى رد درخواست هلاکوخان از زبان خواجه نصير الدين طوسي، ناگزير اين مقام را پذيرفت و براى بيعت علويان مراسم ويژه اى برگزار کرد.[33] سه سال پس از آن، روزى بيمارى بر پيکر سرور فقيهان عراق سايه افکند و سرانجام در بامداد دوشنبه سال 664 روان الهى اش به آسمان پر کشيد.[34]


منبع : موسسه جهانی سبطین
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا