خانم شفیعی ادامه داد: سعید رمضانی داماد و عضوی از خانواده ماست. در سالهایی که فوتبال بازی میکرد یکی، دو مرتبه مجبور شد جلوی تیمی بازی کند که ناصر حجازی سرمربیاش بود. البته باید یادآوری کنم سعید قبل از اینکه داماد خانواده ما شود، شاگرد ناصر بود و ناصر او را از لیگ دسته پایینتر کشف کرده و به ذوبآهن برده بود و به همین دلیل سعید علاقه خاصی به مربی خود داشت و بعدها هم که دامادش شد. سالی که حجازی سرمربی تیم استقلال رشت بود، سعید بازیکن تیم فولاد خوزستان بود. او دوست نداشت مقابل تیم ناصر بازی کند و تلفنی به ما اطلاع داد با باشگاه و مربیاش صحبت کرده و از آنها برای بازی مقابل استقلال رشت مرخصی گرفته است و گفته درصدی از قراردادم را کم کنید چون دوست ندارم مقابل تیم کسی که مرا کشف کرد و بانی حضورم در لیگ برتر شد و الان هم پدر همسرم است، بازی کنم و اهل این هم نیستم که بخواهم بروم داخل زمین کمکاری کنم. ناصر تا از این موضوع مطلع شد، با سعید تماس گرفت و گفت اگر واقعاً مرا دوست داری و برایم احترام قائل هستی، باید بهترین بازی را مقابل تیم من انجام دهی و سربلندم کنی. برای من خیلی مهم است ببینم شاگردم و دامادم، اصولم را رعایت میکند و مقابل همه، برابر تیم من بهترین بازیاش را انجام میدهد. در همان بازی سعید تکگل ۳ امتیازی فولاد را به ثمر رساند و تیم استقلال رشت به لیگ دسته اول سقوط کرد. یک خاطره دیگر هم دارم مربوط به دهه ۶۰ است؛ سالی که ناصر دروازهبان تیم محمدان بنگلادش بود، برای یک بازی مقابل حریف پاکستانی یک مقام بلندرتبه به ناصر گفته بود اگر جلوی تیم ما بازی نکنی یا بازی کنی و گل بخوری، فلان مبلغ را به تو قبل از مسابقه پرداخت میکنیم که در آن سال با همان پول میشد در تهران آپارتمان خرید اما ناصر جواب داد اگر اهل این کارها و این بازیهای غیراخلاقی بودم، اصلاً الان در کشور بنگلادش حضور نداشتم. خب آدمی با این اصول و شخصیت میآید به فلان بازیکن استقلال در سال ۷۰ میگوید به تیم من ببازید؟ صدالبته مردم ایران چهرههایی مثل ناصر حجازی را به خوبی میشناسند و نیازی نیست که بخواهم از او تعریف یا حمایت کنم اما صادقانه عرض میکنم از این به بعد جواب ادعاهای غیرقابل اثبات را با ادبیات تندی میدهم. نمیشود که هر کسی برای دیده شدن درباره آدمی صحبت کند که دستش از دنیا کوتاه است.
انجمن رمان نویسی
دانلود رمان