- تاریخ ثبتنام
- 2020-07-12
- نوشتهها
- 1,767
- لایکها
- 21,250
- امتیازها
- 138
- سن
- 18
- کیف پول من
- 7,268
- Points
- 124
شعیب بن حسین انصاری مشهور به ابومدین مغربی اندلسی از عرفای بزرگ و مشهور قرن 6 هجری اندلس! تاریخ تولد و زادگاه او به درستی معلوم نیست. ولی ظاهرا در قصبه کوچکی در "اشبیلیه" (اندلس اسپانیا) به دنیا آمد. نام پدر او در بعضی اقوال حسن هم گفته شده است!
در اوایل جوانی به کار و کسب مشغول شد ولی از آنجا که به آموختن و تعلیم دین و شناخت و معرفت علاقه داشت، برای کسب علم به مغرب رفت و در آنجا در علوم ظاهری مسلط شد، سپس به سلوک معنوی پرداخت و چون با "ابومسعود اندلسی" عارف بزرگ آشنا شده بود و نزد او سلوک کرده بود، به کمالات باطنی پرداخت.
او مدتی به "فاس" رفت و در مجالس درس فقها شرکت کرد و بعد به درس "علی بن حرزهم" پیوست و کتاب مشهور "الرعایة لحقوق الله" را نزد او یاد گرفت و ظاهرا آشنائی او با روش عرفانی و کتاب احیاء العلوم (ابوحامد غزالی) نیز به علت همین ر*اب*طه اش با "علی بن حرزهم" بود! ابومدین در همین زمان به محضر "ابوالحسن سلاوی" و بعد هم "ابوعبدالله دقاق" رفت و از او معارف صوفیه را آموخت و خرقه گرفت. تصوف او هم عالمانه و محققانه بود و هم اینکه در خور فهم و قبول عموم مردم!
علاقه کامل و تعلق او به تصوف و آراء خانقاهی بعد از ملاقاتش با "ابویغری یلنور" پیر مغربی، شد. ابویغری چون اشراف بر ضمیر افراد داشت، استعداد او را کشف کرد و او از شاگردان خاص او شد تا جائی که "ابومدین" از او اجازه ارشاد گرفت و در تمام عمر همیشه از او به بزرگی یاد می کرد و او را قرین "اویس قرنی" میدانست. او در حدیث و فقه مالکی صاحب نظر بود! ابومدین بعد از این دوران، به مکه سفر کرد و ظاهرا در عرفه با "شیخ عبدالقادر جیلانی" آشنا شد و از او حدیث شنید و از دست وی خرقه پوشید. ظاهرا در همین سفر با شیخ احمد رفاعی دوست شد!
به هر حال، او که با تصوف در شرق جهان اسلام قبلا آشنا شده بود، الآن دیگر صیت علم ظاهری و کمال باطنی اش باعث توجه بسیاری از علما و فقها و مشایخ آن زمان شد و بعد از سفر مکه، به "مغرب" رفت و ترویج طریقت کرد. مریدان بسیاری پیدا نمود که در بزرگداشت او مبالغه هم داشتند و خیال می کردند که خداوند، محبت او را بر همه اهل زمین مسلم کرده است.
به روایتی 1000 و به روایتی 12000 سالک تربیت نمود که هر کدام کراماتی داشتند و در بین آنها افراد از طبقات مختلف، فقیه و محدث و قاضی تا صوفی و ملامتی و حتی اشخاص معمولی بودند! از همین رو بسیاری از بزرگان صوفیه و خانقاهیان، تربیت خود را به او نسبت می دهند. سرآمد همه آنها "شیخ ابوالفتوح اسعد" فقیه، محدث و واعظ صوفی شافعی المذهب ملقب به "منتخب الدین" است که جانشین او نیز شد و دیگر دو صوفی مشهور "ابن سبعین" و "ابن عربی، شیخ اکبر" را باید گفت. "ابن عربی" نه تنها او را شیخ و مراد خود می گوید، بلکه او را زبان تصوف و احیاکننده طریقت در بلاد مغرب می داند و لقب "شیخ الشیوخ" و در جای دیگر او را از "رجال الغیب" و "شیخ المشایخ" می خواند.
ابومدین چون یکی از مشهورترین و مقبول ترین مشایخ مغرب شده بود، بعضی از رقیبان او از علمای ظاهر به خصوص آنها که به خلیفه "یعقوب المنصوربن یوسف موحدی" نزدیک بودند، احساس خطر کردند و مضطرب و مشوش شده و وجود او را برای حکومت خطرناک می دیدند و چون ابومدین از ولایت سخن می گفت و آراء تأویل آمیز خانقاهی داشت و اتجاع فراوانی افتاده بود و طبعا آراء و عقاید تأویلی و صوفیانه او را علمای ظاهر قبول نداشتند، ابومدین را به عنوان خطری برای موحدون وانمود کردند لذا خلیفه از والی مغرب خواست تا او را به مراکش بفرستد، این بود که شیخ مغربی اندلسی (ابومدین) در اواخر سال 590 یا بقولی 594 قمری، به طرف مراکش رفت. ظاهرا در همین سال او بیمار شد و در دهکده "عباد" درگذشت.
مزارش در همین دهکده (العباد) در حومه شهر «تلمشان» واقع در الجزایر است که هم اکنون زیارتگاه اهالی آنجا و مردم می باشد. بعدا پسر خلیفه (محمدناصربن منصور) بر آنجا ضریحی گذاشت سپس مسجدی هم در جوار آنجا ساخته شد که به مسجد «سیدی ابومدین» مشهور است که صوفیان مغربی در آنجا اعتکاف می کنند!
در اوایل جوانی به کار و کسب مشغول شد ولی از آنجا که به آموختن و تعلیم دین و شناخت و معرفت علاقه داشت، برای کسب علم به مغرب رفت و در آنجا در علوم ظاهری مسلط شد، سپس به سلوک معنوی پرداخت و چون با "ابومسعود اندلسی" عارف بزرگ آشنا شده بود و نزد او سلوک کرده بود، به کمالات باطنی پرداخت.
او مدتی به "فاس" رفت و در مجالس درس فقها شرکت کرد و بعد به درس "علی بن حرزهم" پیوست و کتاب مشهور "الرعایة لحقوق الله" را نزد او یاد گرفت و ظاهرا آشنائی او با روش عرفانی و کتاب احیاء العلوم (ابوحامد غزالی) نیز به علت همین ر*اب*طه اش با "علی بن حرزهم" بود! ابومدین در همین زمان به محضر "ابوالحسن سلاوی" و بعد هم "ابوعبدالله دقاق" رفت و از او معارف صوفیه را آموخت و خرقه گرفت. تصوف او هم عالمانه و محققانه بود و هم اینکه در خور فهم و قبول عموم مردم!
علاقه کامل و تعلق او به تصوف و آراء خانقاهی بعد از ملاقاتش با "ابویغری یلنور" پیر مغربی، شد. ابویغری چون اشراف بر ضمیر افراد داشت، استعداد او را کشف کرد و او از شاگردان خاص او شد تا جائی که "ابومدین" از او اجازه ارشاد گرفت و در تمام عمر همیشه از او به بزرگی یاد می کرد و او را قرین "اویس قرنی" میدانست. او در حدیث و فقه مالکی صاحب نظر بود! ابومدین بعد از این دوران، به مکه سفر کرد و ظاهرا در عرفه با "شیخ عبدالقادر جیلانی" آشنا شد و از او حدیث شنید و از دست وی خرقه پوشید. ظاهرا در همین سفر با شیخ احمد رفاعی دوست شد!
به هر حال، او که با تصوف در شرق جهان اسلام قبلا آشنا شده بود، الآن دیگر صیت علم ظاهری و کمال باطنی اش باعث توجه بسیاری از علما و فقها و مشایخ آن زمان شد و بعد از سفر مکه، به "مغرب" رفت و ترویج طریقت کرد. مریدان بسیاری پیدا نمود که در بزرگداشت او مبالغه هم داشتند و خیال می کردند که خداوند، محبت او را بر همه اهل زمین مسلم کرده است.
به روایتی 1000 و به روایتی 12000 سالک تربیت نمود که هر کدام کراماتی داشتند و در بین آنها افراد از طبقات مختلف، فقیه و محدث و قاضی تا صوفی و ملامتی و حتی اشخاص معمولی بودند! از همین رو بسیاری از بزرگان صوفیه و خانقاهیان، تربیت خود را به او نسبت می دهند. سرآمد همه آنها "شیخ ابوالفتوح اسعد" فقیه، محدث و واعظ صوفی شافعی المذهب ملقب به "منتخب الدین" است که جانشین او نیز شد و دیگر دو صوفی مشهور "ابن سبعین" و "ابن عربی، شیخ اکبر" را باید گفت. "ابن عربی" نه تنها او را شیخ و مراد خود می گوید، بلکه او را زبان تصوف و احیاکننده طریقت در بلاد مغرب می داند و لقب "شیخ الشیوخ" و در جای دیگر او را از "رجال الغیب" و "شیخ المشایخ" می خواند.
ابومدین چون یکی از مشهورترین و مقبول ترین مشایخ مغرب شده بود، بعضی از رقیبان او از علمای ظاهر به خصوص آنها که به خلیفه "یعقوب المنصوربن یوسف موحدی" نزدیک بودند، احساس خطر کردند و مضطرب و مشوش شده و وجود او را برای حکومت خطرناک می دیدند و چون ابومدین از ولایت سخن می گفت و آراء تأویل آمیز خانقاهی داشت و اتجاع فراوانی افتاده بود و طبعا آراء و عقاید تأویلی و صوفیانه او را علمای ظاهر قبول نداشتند، ابومدین را به عنوان خطری برای موحدون وانمود کردند لذا خلیفه از والی مغرب خواست تا او را به مراکش بفرستد، این بود که شیخ مغربی اندلسی (ابومدین) در اواخر سال 590 یا بقولی 594 قمری، به طرف مراکش رفت. ظاهرا در همین سال او بیمار شد و در دهکده "عباد" درگذشت.
مزارش در همین دهکده (العباد) در حومه شهر «تلمشان» واقع در الجزایر است که هم اکنون زیارتگاه اهالی آنجا و مردم می باشد. بعدا پسر خلیفه (محمدناصربن منصور) بر آنجا ضریحی گذاشت سپس مسجدی هم در جوار آنجا ساخته شد که به مسجد «سیدی ابومدین» مشهور است که صوفیان مغربی در آنجا اعتکاف می کنند!