خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

بایگانی گزینش دلنوشته‌های منتخب(2)

  • نویسنده موضوع "ASHOB"
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 28
  • بازدیدها 1K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

safa

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-23
نوشته‌ها
3
کیف پول من
40
Points
0
تنها غیرممکن.
قدم از قدم برداشتم و به سمت در ورودی رفتم، در را باز کردم و چشمانم را بستم تا او را نبینم‌.
دستی روی موهای صاف و خرمایی رنگم نشست، ضربان قلبم بالا رفت‌، دستانش را روی موهایم حرکت می‌داد.
چشمانم را آرام از هم گشودم؛ با دیدن چشمان به رنگ عسلم لبخندی روی ل*ب‌های او قرار گرفت؛ لبخندش آن‌قدر زیبا بود که مرا در خودش غرق کرد.
با صدایی که مثل صدای موج دریا در آن آرامش بود به خودم آمد:
- دلبرم، اون چشم های عسلیت منو اسیر خودش کرده، من رو از دیدنشون دریغ نکن.
- جان جانانم، وقتی داخل چشمات خیره می‌شم وقتی که غرق چشمات می‌شم، نجاتم نمی‌دی؛ برای همین چشم‌هام رو می‌بندم تا غرق اون چشم‌های زیبای تو نشم.
لبخندی روی ل*ب‌هایش بود که مرا وادار می‌کرد به آغوشش پناه ببرم؛ امن‌ترین جا در دنیا برای من آ*غ*و*ش اوست.
- خانومم، می‌دونی تنها غیرممکن برای من و تو چیه؟
- آره، تنها غیرممکن هر دوتامون اینه که عاشق همدیگه نباشیم!...

پایان.

رُزا.میم(صفا)
کار اولمه?
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

fatememacani

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-03
نوشته‌ها
196
کیف پول من
0
Points
0
زخمی‌تر شدم این‌بار
مث جای میخ روی دیوار
نباشی نیست نفس
قفس می‌شه تموم دنیام


فقط خواستید بخونیدش اگه قبول شدا بگید ریتمش رو بگم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Ghasam.H

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-11
نوشته‌ها
5,387
کیف پول من
24,951
Points
253
یک طرف این شهر بزرگ منم!
من و تخت که نه، تابوتی که هر شب را با یاد تو روی آن سر می‌کنم
طرف دیگر شهر تویی
تو و خنده های نابت که از وقتی که رفتی، آوازه اش در تمام این شهر پیچیده!
آری؛ تو رفتی، اما من شکستم!
اما فقط در خودم...
نگذاشتم بفهمی با رفتنت چشمه ی اشکم برای ابد جوشید و
روح زخم خورده ام برای همیشه خشکید...
بگذار با تصور آنکه از رفتنت شاد شدم بخندی!
بگذار بی‌خبر از حال منِ بدحال، خوشبخت باشی...
آخر من خنده هایت را دوست دارم!
همان خنده هایی که فقط با رفتنت میسر می‌شد...
خودم بدرقه ات کردم تا بری،
خودم پشت سرت آب ریختم
و "سفرت سلامت" را دعای راهت کردم...
راه را باز کردم تا بری!
فقط چون من خنده هایت را
با تک تک سلول های وجودم دوست دارم...!


نویسنده: قسم همدم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Ghasam.H

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-11
نوشته‌ها
5,387
کیف پول من
24,951
Points
253
بعضی ها خیلی ساده عزیز می‌شوند!
ساکت و بی سر و صدا می‌آیند و یک کنج دلت می‌نشینند...
برای کمک می‌آیند!
دلت را رفت و روب می‌کنند،
غبار غم را پاک می‌کنند،
تکه های شکسته ی چینی خاطرات غمناک را جارو می‌کنند،
و به دست رفتگر فراموشی می‌سپارند...
خانه ی کهنه ی دلت را آرام می‌کوبند و
خانه ای نوساز جایگزینش می‌کنند؛
وخودشان ساکن این خانه ی تازه می‌شوند!
و تو ناگاه به خود می‌آیی و می‌بینی،
آنها چقدر ساده عزیز کرده ی دلت شده‌اند!
بعضی ها ساده عزیز می‌شوند...
مانند تو!
که بی هیچ دلیل منطقی،
صاحب‌خانه ی تک خانه ی دلم شدی...!

نویسنده: قسم همدم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,490
کیف پول من
-451
Points
0
آسمانم پر شده از ستارگان چشمک زن!
چشم نوازند اما پوچ و تهی از حس حضور همیشگی!
تو ماه بودی و نماندی، از سوسوی این طفلکان مهجور و محسور چه انتظاری باید داشت؟!
دلم به خورشید گرم است اما، او که تو نمی‌شود!
هرچند او عزیز است و امید بخش، لیک تو بودی که گَرد غم از کوچه های دلم با نگاه نقره‌فامت می‌زدودی.
ای که برای نخستین بار، نگار حس وابستگی را بر کارگاه دلم نقش زدی؛ تو که اهل شکستن نبودی! نه دل می‌شکستی و نه پیمان، چه آمد بر سرت که هم عهد گسستی و هم ترک بر جان بی‌جان قلب رنجورم نهادی!؟
از آن موسم که نقش حضورت بی‌رنگ شد؛ وارسته از تمام عواطف رنگین؛ قلبم اسیر شد در بند حسی ننگین.
ماهِ خاموش، گناه ترک های این دل‌های بی‌گناه بر گ*ردن توست؛ اما منه دیوانه تر از مجنون، این گناهان را چون گ*ردن‌آویزی ثمین، با فراغ بال بر گ*ردن خویش می‌آویزم تا سبک بال، پر بگشایی و آسوده تر دور شوی از این کلبه‌ی عشقی که از بهر آرامش تو، ساخته شده بود!



نویسنده : "AshoB"
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

DARK GIRL

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-04
نوشته‌ها
3,284
کیف پول من
9,959
Points
121
دگر مباش اندوهگینِ روزگار
رها کن او را زندگی‌ات را بکن
او در فکرِ تو نیست و تو در دلتنگی خاکستر مشو
حتی بر دوست نداشتنش تظاهر کن
این دردها روزی فقط می‌شود یادگار

نویسنده: bi..ta
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,490
کیف پول من
-451
Points
0
فک کنم دو تا میتونستیم بفرستیم

بر حکمِ عقل دلت را ساکت کن؛
بر تمامِ قطراتِ خونت اثر کن؛
آن قلب بزرگ و مهربان، گاهن می‌شود کاملا ناتوان
نگذار کند فرمان
تا روزی نشوی پشیمان

نویسنده: "Bi..tA"
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Aseman♡

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-30
نوشته‌ها
2,706
کیف پول من
664
Points
10
با پای پیاده،
باز هم قدم می‌زنم
در همان خیا*با*نی که،
برایم پُر از حس طراوت زندگی بود؛
اما
چرا حالا برایم زیبا نیست؟!
آن حس طراوت و زندگی را دیگر برایم ندارد؛
حتی دیگر
رمقی در پاهایم برای قدم زدن در این خیابان نیست!


ایستاده‌ام! با تنی بی‌جان، پاهایی بی رمق!
و ... بغض‌هایی پُر از سنگینی!

نویسنده: نسا رحمتی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Aseman♡

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-30
نوشته‌ها
2,706
کیف پول من
664
Points
10
داشتم تو خیابون راه می‌رفتم و هدفون تو گوشم بود؛ رسید به اون آهنگی که مدت‌هاست داریم و کلی خاطره همراهشِ؛ بعدش دیگه نفهمیدم کجام!
یهو یه د*ر*د خیلی بد سمت راست کتفم حس کردم و سرم رو که بالا گرفتم؛ یه پسر اخمو جلوم بود. با یه نمه صدای بلند گفت:
_خانوم؛ حواست کجاست؟! همین‌طور می‌آی می‌خوری به آدم‌ها! چه وضعشه؟ معلوم نیست کجاها سیر می‌کنی!
چشمام پُر شد؛ جا خورد! فکر کرد از صدای بلندش ترسیدم؛ تند تند گفت:
_ ببخشید نمی‌خواستم بترسونمت!.
یه لبخند تلخ زدم و گفتم:
_نه مشکلی نیست؛ شما ببخشید.
و رفتم؛ اما، اون آقا هنوز وایستاده بود و نگاه خیره‌ش رو از پشت سر هم حس می‌کردم. نمی‌دونست پُر شدن چشمای من از اشک واسه داد زدنش نبود؛ واسه تُن صداش بود که عجیب شبیه تو بود! یه لحظه حس کردم خودتی جلوم وایسادی و داری سرم داد می‌زنی! دیگه هیچی از آهنگ هم نفهمیدم؛ غرق شده بودم تو یه دنیای دیگه.
تو دنیای تو!


نویسنده: نسا رحمتی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا