بزرگان تاریخ آنتوان چخوف

  • نویسنده موضوع "ASHOB"
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 47
  • بازدیدها 2K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

"ASHOB"

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-16
نوشته‌ها
2,920
لایک‌ها
24,556
امتیازها
88
محل سکونت
زیر آوار آسمان 🌪️
کیف پول من
7,839
Points
19
چخوف پزشکی را حرفه اصلی خود می‌دانست. دراین‌باره سخنی مشهور دارد: نویسندگی معشوقۀ من است و طبابت همسر واقعی‌ام!


در زندگی چخوف، معشوقه و همسر باهم به‌خوبی کنار می‌آمدند. او بیشتر داستان‌های خود را زمانی نوشت که دانشجوی پزشکی بود یا کار پزشکی می‌کرد.


آنتون چخوف از ۲۴ سالگی می‌دانست که بیماری سل در ب*دن او لانه کرده و ذره‌ذره او را به‌سوی مرگ می‌راند. در ۳۰ سالگی به‌رغم توصیه پزشکان و دوستان، به جزیره ساخالین رفت، تبعیدگاه زندانیان و محکومان که در شرایطی وحشتناک زندگی می‌کردند.


پس از بازگشت از جزیره‌ نفرین‌شده، در مسکو به کار طبابت ادامه داد. مطب او به روی مردم فقیر و تهی‌دست باز بود که برای درمان آه در بساط نداشتند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : "ASHOB"

"ASHOB"

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-16
نوشته‌ها
2,920
لایک‌ها
24,556
امتیازها
88
محل سکونت
زیر آوار آسمان 🌪️
کیف پول من
7,839
Points
19
چخوف پزشکی را حرفه اصلی خود می‌دانست. دراین‌باره سخنی مشهور دارد: نویسندگی معشوقۀ من است و طبابت همسر واقعی‌ام!


در زندگی چخوف، معشوقه و همسر باهم به‌خوبی کنار می‌آمدند. او بیشتر داستان‌های خود را زمانی نوشت که دانشجوی پزشکی بود یا کار پزشکی می‌کرد.


آنتون چخوف از ۲۴ سالگی می‌دانست که بیماری سل در ب*دن او لانه کرده و ذره‌ذره او را به‌سوی مرگ می‌راند. در ۳۰ سالگی به‌رغم توصیه پزشکان و دوستان، به جزیره ساخالین رفت، تبعیدگاه زندانیان و محکومان که در شرایطی وحشتناک زندگی می‌کردند.


پس از بازگشت از جزیره‌ نفرین‌شده، در مسکو به کار طبابت ادامه داد. مطب او به روی مردم فقیر و تهی‌دست باز بود که برای درمان آه در بساط نداشتند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : "ASHOB"

"ASHOB"

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-16
نوشته‌ها
2,920
لایک‌ها
24,556
امتیازها
88
محل سکونت
زیر آوار آسمان 🌪️
کیف پول من
7,839
Points
19
چخوف پزشکی را حرفه اصلی خود می‌دانست. دراین‌باره سخنی مشهور دارد: نویسندگی معشوقۀ من است و طبابت همسر واقعی‌ام!


در زندگی چخوف، معشوقه و همسر باهم به‌خوبی کنار می‌آمدند. او بیشتر داستان‌های خود را زمانی نوشت که دانشجوی پزشکی بود یا کار پزشکی می‌کرد.


آنتون چخوف از ۲۴ سالگی می‌دانست که بیماری سل در ب*دن او لانه کرده و ذره‌ذره او را به‌سوی مرگ می‌راند. در ۳۰ سالگی به‌رغم توصیه پزشکان و دوستان، به جزیره ساخالین رفت، تبعیدگاه زندانیان و محکومان که در شرایطی وحشتناک زندگی می‌کردند.


پس از بازگشت از جزیره‌ نفرین‌شده، در مسکو به کار طبابت ادامه داد. مطب او به روی مردم فقیر و تهی‌دست باز بود که برای درمان آه در بساط نداشتند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : "ASHOB"

"ASHOB"

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-16
نوشته‌ها
2,920
لایک‌ها
24,556
امتیازها
88
محل سکونت
زیر آوار آسمان 🌪️
کیف پول من
7,839
Points
19
چخوف پزشکی را حرفه اصلی خود می‌دانست. دراین‌باره سخنی مشهور دارد: نویسندگی معشوقۀ من است و طبابت همسر واقعی‌ام!


در زندگی چخوف، معشوقه و همسر باهم به‌خوبی کنار می‌آمدند. او بیشتر داستان‌های خود را زمانی نوشت که دانشجوی پزشکی بود یا کار پزشکی می‌کرد.


آنتون چخوف از ۲۴ سالگی می‌دانست که بیماری سل در ب*دن او لانه کرده و ذره‌ذره او را به‌سوی مرگ می‌راند. در ۳۰ سالگی به‌رغم توصیه پزشکان و دوستان، به جزیره ساخالین رفت، تبعیدگاه زندانیان و محکومان که در شرایطی وحشتناک زندگی می‌کردند.


پس از بازگشت از جزیره‌ نفرین‌شده، در مسکو به کار طبابت ادامه داد. مطب او به روی مردم فقیر و تهی‌دست باز بود که برای درمان آه در بساط نداشتند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : "ASHOB"

"ASHOB"

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-16
نوشته‌ها
2,920
لایک‌ها
24,556
امتیازها
88
محل سکونت
زیر آوار آسمان 🌪️
کیف پول من
7,839
Points
19
چخوف پزشکی را حرفه اصلی خود می‌دانست. دراین‌باره سخنی مشهور دارد: نویسندگی معشوقۀ من است و طبابت همسر واقعی‌ام!


در زندگی چخوف، معشوقه و همسر باهم به‌خوبی کنار می‌آمدند. او بیشتر داستان‌های خود را زمانی نوشت که دانشجوی پزشکی بود یا کار پزشکی می‌کرد.


آنتون چخوف از ۲۴ سالگی می‌دانست که بیماری سل در ب*دن او لانه کرده و ذره‌ذره او را به‌سوی مرگ می‌راند. در ۳۰ سالگی به‌رغم توصیه پزشکان و دوستان، به جزیره ساخالین رفت، تبعیدگاه زندانیان و محکومان که در شرایطی وحشتناک زندگی می‌کردند.


پس از بازگشت از جزیره‌ نفرین‌شده، در مسکو به کار طبابت ادامه داد. مطب او به روی مردم فقیر و تهی‌دست باز بود که برای درمان آه در بساط نداشتند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : "ASHOB"

"ASHOB"

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-16
نوشته‌ها
2,920
لایک‌ها
24,556
امتیازها
88
محل سکونت
زیر آوار آسمان 🌪️
کیف پول من
7,839
Points
19
چخوف پزشکی را حرفه اصلی خود می‌دانست. دراین‌باره سخنی مشهور دارد: نویسندگی معشوقۀ من است و طبابت همسر واقعی‌ام!


در زندگی چخوف، معشوقه و همسر باهم به‌خوبی کنار می‌آمدند. او بیشتر داستان‌های خود را زمانی نوشت که دانشجوی پزشکی بود یا کار پزشکی می‌کرد.


آنتون چخوف از ۲۴ سالگی می‌دانست که بیماری سل در ب*دن او لانه کرده و ذره‌ذره او را به‌سوی مرگ می‌راند. در ۳۰ سالگی به‌رغم توصیه پزشکان و دوستان، به جزیره ساخالین رفت، تبعیدگاه زندانیان و محکومان که در شرایطی وحشتناک زندگی می‌کردند.


پس از بازگشت از جزیره‌ نفرین‌شده، در مسکو به کار طبابت ادامه داد. مطب او به روی مردم فقیر و تهی‌دست باز بود که برای درمان آه در بساط نداشتند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : "ASHOB"

"ASHOB"

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-16
نوشته‌ها
2,920
لایک‌ها
24,556
امتیازها
88
محل سکونت
زیر آوار آسمان 🌪️
کیف پول من
7,839
Points
19
انسان‌دوستی چخوف، بی‌آلایش و صمیمانه بود و حال و هوایی اخلاقی داشت. او برای نیکوکاری و خدمت به همنوعان به مکتب و ایدئولوژی خاصی نیاز نداشت. او دراین‌باره در دفترچه یادداشت‌هایش نوشته است: «چه خوب بود اگر هر نفر از ما مدرسه‌ای، چاه آبی یا یک‌چیز سودمندی از خود باقی می‌گذاشت تا زندگی او بی‌نام‌ونشان در ابدیت گم نشود.»
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : "ASHOB"

"ASHOB"

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-16
نوشته‌ها
2,920
لایک‌ها
24,556
امتیازها
88
محل سکونت
زیر آوار آسمان 🌪️
کیف پول من
7,839
Points
19
داستان کوتاه متشکرم اثر آنتوان چخوف

همین چند روز پیش، «یولیا واسیلی اونا» پرستار بچه‌هایم را به اتاقم دعوت کردم تا با او تسویه‌حساب کنم.


به او گفتم: - بنشینید یولیا. می‌دانم که دست‌وبالتان خالی است، اما رودربایستی دارید و به زبان نمی‌آورید. ببینید، ما توافق کردیم که ماهی سی روبل به شما بدهم. این‌طور نیست؟


- چهل روبل.


- نه من یادداشت کرده‌ام. من همیشه به پرستار بچه‌هایم سی روبل می‌دهم. حالا به من توجه کنید. شما دو ماه برای من کار کردید.


- دو ماه و پنج روز دقیقاً.


- دو ماه. من یادداشت کرده‌ام، که می‌شود شصت روبل. البته باید نه تا یکشنبه از آن کسر کرد. همان‌طور که می‌دانید یکشنبه‌ها مواظب «کولیا» نبوده‌اید و برای قدم زدن بیرون می‌رفتید. به‌اضافه سه روز تعطیلی...


«یولیا واسیلی اونا» از خجالت سرخ شده بود و داشت با چین‌های لباسش‌ بازی می‌کرد ولی صدایش درنمی‌آمد.


- سه تعطیلی. پس ما دوازده روبل را برای سه تعطیلی و نه یکشنبه می‌‌گذاریم کنار... «کولیا» چهار روز مریض بود. آن روزها از او مراقبت نکردید و فقط مواظب «وانیا» بودید. فقط «وانیا» و دیگر این‌که سه روز هم شما دندان‌درد داشتید و همسرم به شما اجازه داد بعد از شام دور از بچه‌ها باشید. دوازده و هفت می‌شود نوزده. تفریق کنید. آن مرخصی‌ها، آهان شصت منهای نوزده روبل می‌ماند چهل‌ویک روبل. درسته؟


چشم چپ یولیا قرمز و پر از اشک شده بود. چانه‌اش می‌لرزید. شروع کرد به سرفه کردن‌های عصبی. دماغش را بالا کشید و چیزی نگفت.


-... و بعد، نزدیک سال نو، شما یک فنجان و یک نعلبکی شکستید. دو روبل کسر کنید. فنجان باارزش‌تر از این‌ها بود. ارثیه بود؛ اما کاری به این موضوع نداریم. قرار است به همه حساب‌ها رسیدگی کنیم و... اما موارد دیگر... به خاطر بی‌مبالاتی شما «کولیا» از یک درخت بالا رفت و کتش را پاره کرد. ده تا کسر کنید... همچنین بی‌توجهی شما باعث شد کلفت خانه با کفش‌های «وانیا» فرار کند. شما می‌بایست چشم‌هایتان را خوب باز می‌کردید. برای این کار مواجب خوبی می‌گیرید. پس پنج تای دیگر کم می‌کنیم... دردهم ژانویه ده روبل از من گرفتید...


یولیا نجواکنان گفت:


- من نگرفتم.


- اما من یادداشت کرده‌ام... خیلی خوب. شما شاید... از چهل‌ویک روبل، بیست‌وهفت تا که برداریم، چهارده‌تا باقی می‌ماند.


چشم‌هایش پر از اشک شده بود و چهره‌عرق کرده‌اش رقت‌آور به نظر می‌رسید. در این حال گفت:


- من فقط مقدار کمی گرفتم... سه روبل از همسرتان گرفتم نه بیشتر.


- دیدی چه طور شد؟ من اصلاً آن سه روبل را از قلم انداخته بودم. سه تا از چهارده‌تا کم می‌کنیم. می‌شود یازده‌تا... بفرمائید، سه تا سه تا سه تا یکی و یکی.


یازده روبل به او دادم. آن‌ها را با انگشتان لرزان گرفت و توی جیبش ریخت و به آهستگی گفت:


- متشکرم.


جا خوردم. درحالی‌که سخت عصبانی شده بودم شروع کردم به قدم زدن در طول و عرض اتاق و پرسیدم:


- چرا گفتی متشکرم؟


- به خاطر پول.


- یعنی تو متوجه نشدی که دارم سرت کلاه می‌گذارم و دارم پولت را می‌خورم؟! تنها چیزی که می‌توانی بگویی همین است که متشکرم؟!


- درجاهای دیگر همین‌قدر هم ندادند.


- آن‌ها به شما چیزی ندادند! خیلی خوب. تعجب ندارد. من داشتم به شما حقه می‌زدم. یک حقه کثیف. حالا من به شما هشتاد روبل می‌دهم. همه‌اش در این پاکت مرتب چیده شده، بگیرید... اما ممکن است کسی این‌قدر نادان باشد؟ چرا اعتراض نکردید؟ چرا صدایتان درنیامد؟ ممکن است کسی توی دنیا این‌قدر ضعیف باشد؟


لبخند تلخی زد که یعنی «بله ممکن است.»


به خاطر بازی بی‌رحمانه‌ای که با او کرده‌ بودم عذر خواستم و هشتاد روبلی را که برایش خیلی غیرمنتظره بود به او پرداختم. بازهم چند مرتبه با ترس گفت:


- متشکرم. متشکرم.


بعد از اتاق بیرون رفت و من مات و مبهوت مانده بودم که در چنین دنیایی چه راحت می‌شود زورگو بود.


مات و مبهوت مانده بودم که در چنین دنیایی چه راحت می‌توان زورگو بود!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : "ASHOB"
بالا