اشعار علی اسفندیاری (نیما یوشیج)

  • نویسنده موضوع A_h
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 15
  • بازدیدها 617
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

A_h

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
3,156
لایک‌ها
7,301
امتیازها
123
محل سکونت
میان یک عالمه رمان
کیف پول من
1,134
Points
9

ای شب

هان ای شب شوم وحشت انگیز
تا چند زنی به جانم آتش ؟

یا چشم مرا ز جای برکن
یا پرده ز روی خود فروکش

یا بازگذار تا بمیرم
کز دیدن روزگار سیرم

دیری ست که در زمانه ی دون
از دیده همیشه اشکبارم

عمری به کدورت و الم رفت
تا باقی عمر چون سپارم

نه بخت بد مراست سامان
و ای شب ،‌نه توراست هیچ پایان

چندین چه کنی مرا ستیزه
بس نیست مرا غم زمانه ؟

دل می بری و قرار از من
هر لحظه به یک ره و فسانه

بس بس که شدی تو فتنه ای سخت
سرمایه ی درد و دشمن بخت

این قصه که می کنی تو با من
زین خوبتر ایچ قصه ایچ نیست

خوبست ولیک باید از درد
نالان شد و زار زار بگریست

بشکست دلم ز بی قراری
کوتاه کن این فسانه ،‌باری

آنجا که ز شاخ گل فروریخت
آنجا که بکوفت باد بر در

و آنجا که بریخت آب مواج
تابید بر او مه منور

ای تیره شب دراز دانی
کانجا چه نهفته بد نهانی ؟

بودست دلی ز درد خونین
بودست رخی ز غم مکدر

بودست بسی سر پر امید
یاری که گرفته یار در بر

کو آنهمه بانگ و ناله ی زار
کو ناله ی عاشقان غمخوار ؟

در سایه ی آن درخت ها چیست
کز دیده ی عالمی نهان است ؟

عجز بشر است این فجایع
یا آنکه حقیقت جهان است ؟

در سیر تو طاقتم بفرسود
زین منظره چیست عاقبت سود ؟

تو چیستی ای شب غم انگیز
در جست و جوی چه کاری آخر ؟

بس وقت گذشت و تو همانطور
استاده به شکل خوف آور

تاریخچه ی گذشتگانی
یا رازگشای مردگانی؟

تو اینه دار روزگاری
یا در ره عشق پرده داری ؟

یا شدمن جان من شدستی ؟
ای شب بنه این شگفتکاری

بگذار مرا به حالت خویش
با جان فسرده و دل ریش

بگذار فرو بگیرد دم خواب
کز هر طرفی همی وزد باد

وقتی ست خوش و زمانه خاموش
مرغ سحری کشید فریاد

شد محو یکان یکان ستاره
تا چند کنم به تو نظاره ؟

بگذار بخواب اندر ایم
کز شومی گردش زمانه

یکدم کمتر به یاد آرم
و آزاد شوم ز هر فسانه

بگذار که چشم ها ببندد
کمتر به من این جهان بخندد
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : A_h

A_h

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
3,156
لایک‌ها
7,301
امتیازها
123
محل سکونت
میان یک عالمه رمان
کیف پول من
1,134
Points
9
منت دونان


زدن یا مژه بر مویی گره ها
به ناخن آهن تفته بریدن

ز روح فاسد پیران نادان
حجاب جهل ظلمانی دریدن

به گوش کر شده مدهوش گشته
صدای پای صوری را شنیدن

به چشم کور از راهی بسی دور
به خوبی پشه ی پرنده دیدن

به جسم خود بدون پا و بی پر
به جوف صخره ی سختی پریدن

گرفتن شرزه شیری را در آ*غ*و*ش
میان آتش سوزان خزیدن

کشیدن قله ی الوند بر پشت
پس آنگه روی خار و خس دویدن

مرا آسان تر و خوش تر بود زان
که بار منت دونان کشیدن.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : A_h

A_h

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
3,156
لایک‌ها
7,301
امتیازها
123
محل سکونت
میان یک عالمه رمان
کیف پول من
1,134
Points
9
شیر

شب آمد مرا وقت غریدن است
گه کار و هنگام گردیدن است

به من تنگ کرده جهان جای را
از این بیشه بیرون کشم پای را

حرام است خواب
بر آرم تن زردگون زین مغاک

بغرم بغریدنی هولناک
که ریزد ز هم کوهساران همه

بلرزد تن جویباران همه
نگردند شاد

نگویند تا شیر خوابیده است
دو چشم وی امشب نتابیده است

بترسیده است از خیال ستیز
نهاده ز هنگامه پا در گریز

نهم پای پیش
منم شیر ،‌سلطان جانوران

سر دفتر خیل جنگ آوران
که تا مادرم در زمانه بزاد

بغرید و غریدنم یاد داد
نه نالیدنم

بپا خاست ،‌برخاستم در زمن
ز جا جست ، جستم چو او نیز من

خرامید سنگین ، به دنبال او
بیاموختم از وی احوال او

خرامان شدم
برون کردم این چنگ فولاد را

که آماده ام روز بیداد را
درخشید چشم غضبناک من

گواهی بداد از دل پاک من
که تا من منم

به وحشت بر خصم ننهم قدم
نیاید مرا پشت و کوپال، خم

مرا مادر مهربان از خرد
چو می خواست بی باک بار آورد

ز خود دور ساخت
رها کرد تا یکه تازی کنم

سرافرازم و سرفرازی کنم
نبوده به هنگام طوفان و برف

به سر بر مرا بند و دیوار و سقف
بدین گونه نیز

نبوده ست هنگام حمله وری
به سر بر مرا یاوری ، مادری

دلیر اندر این سان چو تنها شدم
همه جای قهار و یکتا شدم

شدم نره شیر
مرا طعمه هر جا که اید به دست

مرا خواب آن جا که میل من است
پس آرامگاهم به هر بیشه ای

ز کید خسانم نه اندیشه ای
چه اندیشه ای ست ؟

بلرزند از روز بیداد من
بترسند از چنگ فولاد من

نه آبم نه آتش نه کوه از عتاب
که بس بدترم ز آتش و کوه و آب

کجا رفت خصم ؟
عدو کیست با من ستیزد همی ؟

ظفر چیست کز من گریزد همی ؟
جهان آفرین چون بسی سهم داد

ظفر در سر پنجه ی من نهاد
وزان شأن داد

روم زین گذر اندکی پیشتر
ببینم چه می آدم در نظر

اگر بگذرم از میان دره
ببینم همه چیز ها یکسره

ولی بهتر آنک
از این ره شوم ، گرچه تاریک هست

همه خارزار است و باریک هست
ز تاریکیم بس خوش اید همی

که تا وقت کین از نظرها کمی
بمانم نهان

کنون آمدم تا که از بیم من
بلغزد جهان و زمین و زمن

به سوراخ هاشان ،عیان هم نهان
بلرزد تن سست جانوران

از آشوب من
چه جای است اینجا که دیوارش هست

همه سستی و لحن بیمارش هست ؟
چه می بینم این سان کزین زمزمه

ز روباه گویی رمه در رمه
خر اندر خر است

صدای سگ است و صدای خروس
بپاش از هم پرده ی آبنوس

که در پیش شیری چه ها می چرند
که این نعمت تو که ها می خورند ؟

روا باشد این
که شیری گرسنه چو خسبیده است

بیابد به هر چیز روباه دست ؟
چو شد گوهرم پاک و همت بلند

بباید پی رزق باشم نژند ؟
بباید که من

ز بی جفتی خویش تنها بسی
بگردم به شب کوه و صحرا بسی ؟

بباید به دل خون خود خوردنم
وزین درد ناگفته مردنم ؟

چه تقدیر بود ؟
چرا ماند پس زنده شیر دلیر

که کنون بر آرد در این غم نفیر ؟
چرا خیره سر مرگ از او رو بتافت

درین ره مگر بیشه اش را نیافت
کز او دور شد ؟

چرا بشنوم ناله های ستیز
که خود نشنود چرخ دورینه نیز

که ریزد چنین خون سپهر برین
چرا خون نریزم ؟ مرا همچنین

سپهر آفرید
از این سایه پروردگان مرغ ها

بدرم اگر ،‌گردم از غم رها
صداشان مرا خیره دارد همی

خیال مرا تیره دارد همی
در این زیر سقف

یکی مشت مخلوق حیله گرند
همه چاپلوسان خیره سرند

رسانند اگر چند پنهان ضرر
نه ماده اند اینان و نه نیز نر

همه خفته اند
همه خفته بی زحمت کار و رنج

بغلتیده بر روی بسیار گنج
نیارند کردن از این ره گذر

ندارند از حال شیران خبر
چه اند این گروه ؟

ریزم اگر خونشان را به کین
بریزد اگر خونشان بر زمین

همان نیز باشم که خود بوده ام
به بیهوده چنگال آلوده ام

وز این گونه کار
نگردد در آفاق نامم بلتد

نگردم به هر جایگاه ارجمند
پس آن به مرا چون از ایشان سرم

از این بی هنر روبهان بگذرم
کشم پای پس

از این دم ببخشیدتان شیر نر
بخوابید ای روبهان بیشتر

که در رهع دگر یک هماورد نیست
بجز جانورهای دلسرد نیست

گه خفتن است
همه آرزوی محال شما

به خواب است و در خواب گردد رو
بخوابید تا بگذرند از نظر

بنامید آن خواب ها را هنر
ز بی چارگی

بخوابید ایندم که آلام شیر
نه دارو پذیرد ز مشتی اسیر

فکندن هر آن را که در بندگی است
مرا مایه ی ننگ و شرمندگی است

شما بنده اید
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : A_h

A_h

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
3,156
لایک‌ها
7,301
امتیازها
123
محل سکونت
میان یک عالمه رمان
کیف پول من
1,134
Points
9
یادگار

در دامن این مخوف جنگل
و این قله که سر به چرخ سوده است

اینجاست که مادر من زار
گهواره ی من نهاده بوده است

اینجاست ظهور طالع نحس
کامد طفلی ز*ب*ون به دنیا

بیهوده بپرورید مادر
عشق آمد و در وی آشیان ساخت

بیچاره شد او ز پای تا سر
دل داد ندا بدو که : برخیز

اینجاست که من به ره فتادم
بودم با بره ها همآغوش

ابر و گل و کوه پیش چشمم
آوازه ی زنگ گله در گوش

با ناله ی آبها هماهنگ
اینجا همه جاست خانه ی من

جای دل پر فسانه ی من
این شوم و ز*ب*ون دلم که گم کرد

از شومیش آشیانه ی من
اینجاست نشان بچگی ها

هیچم نرود ز یاد کانجا
پیره زنگی رفیق خانه

می گفت برای من همه شب
نقلی به پسند بچگانه

تا دیده ی من به خواب می رفت
خیزید می از میانه ی خواب

هر روز سپیده دم بدانگاه
که گله ی گوسفند ما بود

جنبیده ز جا فتاده بر راه
بزغاله ز پیش و بره از پی

من سر ز دواج کرده بیرون
دو دیده برابر روی صحرا

که توده شد چو پیکر کوه
حلقه زده همچو موج دریا

از پیش رمه بلند می شد
دو گوش به بانگ نای چوپان

و آن زنگ بز بزرگ گله
آواز پرندگان کوچک

و آن خوب خروسک محله
کز لانه برون همه پریدند

وز معرکه ی چنین هیاهو
من خرم و خوش ز جای جسته

فارغ زدی و ز رنج فردا
از کشمکش زمانه رسته

ل*ب پر ز تبسم رضایت
دل پر ز خیال وقت بازی

ناگاه شنیدمی صدایی
این نعره ی بچه های ده بود

های های رفیق جان کجایی
ما منتظریم از پس در

من هیچ نخورده ، کف زننده
بر سر نه کله نه کفش بر پای

یکتای به پر سفید جامه
زنگوله به دست جسته از جای

از خانه به کوه می دویدیم
مادر می گفت : بچه آرام

می کرد پدر به من تبسم
من زلف فشانده شعر خوانان

در دامن ابر می شدم گم
دنیا چو ستاره می درخشید

اینجاست که عشق آمد و ساخت
از حلقه ی بچه ها مرا دور

خنده بگریخت از ل*ب من
دل ماند ز انبساط مهجور

دیده به فراق ، قطره ها ریخت
ای عشق ،‌امید ، آرزوها

خسته نشوید در دل من
تا چند به آشیانه ماندن

دیدید چه ها ز حاصل من
که ترک مرا دگر نگویید ؟

ای دور نشاط بچگی ها
برقی که به سرعتی سرآ’ی

ای طالع نحس من مگر تو
مرگی که به ناگهان درایی

ایام گذشته ام کجایی ؟
باز ای که از نخست گردید

تقدیر تو بر سرم نوشته
بوسم رخ روز و گیسوی شب

کز ج*ن*س تواند ای گذشته
هر لحظه ز زلف تو است تاری

از عمر هر آنچه بود با من
نزد تو به رایگان سپردم

ای نادره یادگار عشقا
مردم ز بر تو دل نبردم

تا باغم خود ترا سرشتم
باز ای چنان مرا بیفشار

تا خواب ز دیده ام ربایی
امید دهی به روزگاری

کز تو نبود مرا جدایی
بازآ که غم است طالب غم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : A_h

A_h

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
3,156
لایک‌ها
7,301
امتیازها
123
محل سکونت
میان یک عالمه رمان
کیف پول من
1,134
Points
9
شب همه شب

شب همه شب شکسته خواب به چشمم
گوش بر زنگ کاروانستم
با صداهای نیم زنده ز دور
هم عنان گشته هم زبان هستم.
*
جاده اما ز همه کس خالی است
ریخته بر سر آوار آوار
این منم مانده به زندان شب تیره که باز
شب همه شب
گوش بر زنگ کاروانستم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : A_h

A_h

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
3,156
لایک‌ها
7,301
امتیازها
123
محل سکونت
میان یک عالمه رمان
کیف پول من
1,134
Points
9
ترا من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.

شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم.

زمستان1336
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : A_h

A_h

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
3,156
لایک‌ها
7,301
امتیازها
123
محل سکونت
میان یک عالمه رمان
کیف پول من
1,134
Points
9
بر سر قایقش

بر سر قایقش اندیشه کنان قایق بان
دائماً میزند از رنج سفر بر سر دریا فریاد:
اگرم کشمکش موج سوی ساحل راهی میداد.
*
سخت طوفان زده روی دریاست
نا شکیباست به دل قایق بان
شب پر از حادثه.دهشت افزاست.
*
بر سر ساحل هم لیکن اندیشه کنان قایق بان
نا شکیباتر بر می شود از او فریاد:
کاش بازم ره بر خطه ی دریای گران می افتاد!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : A_h

A_h

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
3,156
لایک‌ها
7,301
امتیازها
123
محل سکونت
میان یک عالمه رمان
کیف پول من
1,134
Points
9
کک کی

دیری ست نعره می کشد از بیشه ی خموش
کک کی که مانده گم.

از چشم ها نهفته پری وار
زندان بر او شده است علف زار
بر او که او قرار ندارد
هیچ آشنا گذار ندارد.

اما به تن درست و برومند
کک کی که مانده گم
دیری است نعره میکشد از بیشه ی خموش.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : A_h

A_h

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
3,156
لایک‌ها
7,301
امتیازها
123
محل سکونت
میان یک عالمه رمان
کیف پول من
1,134
Points
9
در پیش کومه ام

در پیش کومه ام
در صح*نه ی تمشک
بیخود ببسته است
مهتاب بی طراوت.لانه.
*
یک مرغ دل نهاده ی دریادوست
با نغمه هایش دریایی
بیخود سکوت خانه سرایم را
کرده است چون خیاش ویرانه.
*
بیخود دویده است
بیخود تنیده است
لم در حواشی آئیش
باد از برابر جاده
کانجا چراغ روشن تا صبح
می سوزد از پی چه نشانه.
*
ای یاسمن تو بیخود پس
ن*زد*یک*ی از چه نمی گیری
با این خرابم آمده خانه.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : A_h

A_h

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
3,156
لایک‌ها
7,301
امتیازها
123
محل سکونت
میان یک عالمه رمان
کیف پول من
1,134
Points
9
سیو لیشه

تی تیک تی تیک
در این کران ساحل و به نیمه شب
نک می زند
سیولیشه
روی شیشه.

به او هزار بار
ز روی پند گفته ام
که در اطاق من ترا
نه جا برای خوابگاست
من این اطاق را به دست
هزار بار رفته ام.
چراغ سوخته
هزار بر ل*بم
سخن به مهر دوخته.

ولیک بر مراد خود
به من نه اعتناش او
فتاده است در تلاش او
به فکر روشنی کز آن
فریب دیده است و باز
فریب می خورد همین زمان.

به تنگنای نیمه شب
که خفته روزگار پیر
چنان جهان که در تعب
کوبد سر
کوبد پا.

تی تیک تی تیک
سوسک سیا
سیولیشه
نک می زند
روی شیشه.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : A_h

موضوعات مشابه

بالا