• خرید مجموعه داستان های درماندگان ژانر تراژدی و اجتماعی به قلم احمد آذربخش برای خرید کلیک کنید
  • دیو، دیو است؛ انسان، انسان. هاله‌های خاکستری از میان می‌روند؛ این‌جا یا فرشته‌ای و یا شیطان. رمان دیوهای بیگانه اثر آیناز تابش کلیک کنید
  • رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید

پیمان‌گیر | جلد اول از مجموعه پادشاهی رون‌ها | علی دهقان کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع جغد برفی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 549
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

جغد برفی

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-07
نوشته‌ها
57
لایک‌ها
1,142
امتیازها
63
سن
34
محل سکونت
یزد
کیف پول من
2,755
Points
0
نام رمان: پیمان‌گیر جلد اول از مجموعه پادشاهی رون‌ها
نویسنده‌ی رمان: آدری گری
مترجم: علی دهقان کاربر انجمن تک رمان
ژانر: فانتزی حماسی
خلاصه:
هاون اشوود هفده ساله بعد از اینکه شاهزاده پنریث او را از اسارت نجات می‌دهد، روزهایش را به محافظت از شاهزاده مهربان و شب‌هایش را به جنگیدن با هیولاهای بیرون دیوارهای قلعه می‌گذراند.
وقیتی یکی از این هیولاها شاهزاده بل را می‌دزدد، هاون باید با آرچرون هف‌بین و دسته نامیرایان او متحد شود تا دوستش را نجات دهد.
جستجوی هاون او را به عمق قلمروی یک ملکه فاسد و شیطانی می‌برد که قوانین ساده‌ای وجود دارند: طلسم او را بشکن یا بمیر ...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
کاربر ویژه تک رمان
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,239
لایک‌ها
25,285
امتیازها
138
سن
23
کیف پول من
83
Points
0
photo_2020-01-21_22-59-43j-1.jpg
مترجم گرامی قبل از تایپ ترجمه خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید:

موفق باشید قلمتان مانا?
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .SARISA.

جغد برفی

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-07
نوشته‌ها
57
لایک‌ها
1,142
امتیازها
63
سن
34
محل سکونت
یزد
کیف پول من
2,755
Points
0
فصل اول
هاون اشوود عادت هولناکی در مورد سر و کله زدن با مرگ داشت. برای مثال، امشب. یک بار لغزیدن از درخت عظیم زبان‌گنجشکی که از آن بالا می‌رفت، یک شاخه پوسیده یا تکه‌ای لیز از پو*ست درخت، کافی بود تا او سی متر تا روی زمین باتلاقی سقوط کند، و استخوان‌هایش پودر شود.
هفته‌ها و شاید ماه‌ها طول می‌کشید تا کسی جسد درهم شکسته او را کشف کند.
هاون در حالی که از درخت باستانی بالا می‌رفت و مجموعه سلاح‌هایی که به حمایل و کمربند چرمی او بسته شده بودند مدام با تنه نرم درخت بر خورد می‌کردند، با خطور این فکر به ذهنش پوزخند تلخی زد.
مرگ در اثر سقوط. چیزی نبود که او رویایش را ببیند، اما وقتی یک نفر بر بالا رفتن از درختان مرده اصرار داشت، اتفاق دور از ذهنی به حساب نمی‌آمد.
در حالی که به خود می‌لرزید، ردایش را محکم‌تر به ب*دن خود فشرد و دستش را به سمت انتهای شاخه لرزان دراز کرد. یخ زدن تا حد مرگ هیچ مزیتی نداشت، اما از وقتی که نفرین به دیوار خارجی رسید بود، شب‌های گرم پنریثی سرد و سخت شده بودند.

محافظای سلطنتی شاهزاده بلامی بوتلر صبح روز رونی شاهزاده از شکستگی کردن و سرمازدگی مرده‌ان.
بل هرگز او را برای چنین مرگ احمقانه‌ای نمی‌بخشید. به همین دلیل بود که او مطلقا اطلاعی نداشت که هاون امشب کجا بود، یا اینکه بیشتر شب‌هایی که نمی‌توانست بخوابد کجا می‌رفت.
اگر شاهزاده می‌دانست که هاون در جنگلی پر از شادولینگ‌ها پرسه می‌زند، خب، خودش او را به قتل می‌رساند.
هاون خطاب به موجودات گفت: «ازتون نمی‌ترسم.» و به سوی درخت بعدی جهید. ردایش پشت سرش به اهتزاز در آمد، وقتی تقلا می‌کرد تا جای پایی بیابد، نزدیک بود کلاهی که به سر گذاشته بود بیفتد.
خطاب به درخت نجوا کرد: «معذرت می‌خوام.» و یک گره‌خوردگ درخت که به یک چشم شباهت داشت را نوازش کرد.
افسانه‌ها ادعا می‌کردند که این درختان سربازانی از پادشاهی سقوط کرده لوروینفل بوده‌اند که از نفرین می‌گریخته و رو به سمت دروازه‌های پنریث داشتند. هاون به این خرافات اشتیاقی نداشت، اما ناله‌های گریه‌وار و ضجه‌هایی که از این درختان عظیم می‌آمد بسیار دلخراش و بسیار انسانی بود، و هاون گاهی خودش را در حال بازگو کردن آنها می‌یافت.
اما امشب ناله‌ها عمیق‌تر و پایدارتر بودند. انگار که درختان سعی داشتند به او چیزی بگویند.

احمق نباش.
شاخه جدید زیر وزن هاون خم شد. او بازوهایش را باز کرد تا تعادلش به هم نخورد، و با سیخونک آدرنالین به گوشت نیمه‌منجمدش، چنبره خود را محکم‌تر کرد. نگاهی سریع به پایین موجی از آتش را به وجودش فرستاد. اگر می‌افتاد از ارتفاعی به اندازه ساختمانی هفت‌طبقه سقوط می‌کرد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

جغد برفی

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-07
نوشته‌ها
57
لایک‌ها
1,142
امتیازها
63
سن
34
محل سکونت
یزد
کیف پول من
2,755
Points
0
آره، پایین رو ببین، اشوود. فکر خوبیه.
چند شاخه بعدی نیز فاسد بودند. هر کدام‌شان زیر بار وزن او خم می‌شد و تکه‌ای از پو*ست درخت را به سمت زمین می‌فرستاد.
بازدمش سفید و غلیظ بود. زیر نور ماه کامل، نشانه‌ای قطعی از اینکه هیولاهای ارباب سایه به زودی برای بازی بیرون می‌آمدند، از شاخه‌های گره‌دار و خمیده می‌گذشت.
هاون می‌دانست که بر خلاف چیزی که پدر بل، پادشاه هوراس، به فرمانبردارانش اطمینان داده بود، تپه‌ها پر از هیولاها بودند. مراقب. در کمین. در انتظار روزی که طلسم رونی اجرا شده در عمق دیوار بزرگ ضعیف شود.
لبانش را به هم فشرد. تا زمانی که بالای درختان می‌ماند، ایمن بود. مگر اینکه شادولینگ‌ها یاد می‌گرفتند از درختان بالا بروند.
ل*ب پایینیش را مکید، به سمت شاخه بالاتری خیز برداشت، و چنگ زد تا آن را بگیرد. پو*ست شکننده درخت زیر کف دستانش خرد شد و به صورتش پاشید. انگشتانش بی‌حس، و ل*ب‌ها و صورتش منجمد بودند.
تقریبا رسیدم.
تپه‌های پنریث را در فاصله زیادی زیر پایش برانداز کرد. پتویی غلیظی از ج*ن*س مه روی زمین سنگینی می‌کرد، دره‌ها را می‌پوشاند و در جنگل انبوه می‌شد. هوا مرطوب بود و رایحه ترنج و دارچین و خون داشت.
وحشت به شانه‌هایش چنگ انداخت. امشب گسارش روی می‌داد، مهی آغشته به جادو که روستاها را می‌پوشاند. این اتفاق به صورت تصادفی و بدون هیچ دلیل یا الگوی منظمی رخ می‌داد، هیچ نظمی نداشت که او از آن آگاه باشد.
عده‌ای می‌گفتند نفرین از روان‌های فانی تغذیه می‌کند تا نیرومندتر شود. گروهی دیگر می‌گفتند سرزمین را از جادو خالی می‌کند.
تمام آنچه هاون می‌دانست این بود که زمانی مه غلیظ خورشید را شکار کرده و روستاییان یا مرده بودند و یا دیوانه شده بودند.
در حالی که خودش را بالا می‌کشید زمزمه کرد: «شب خوبی برای گردش تو جنگله، اشوود.»
انگشتانش زیر ردای قرمز یاقوتی لغزیدند، و سنگ رونی‌ای که به آستر ابریشمی دوخته شده بود را نوازش کردند. احتمالا جادوی درونی آن جواهر او را از جادوی سیاه نفرین حفظ می‌کرد، اما سنگ هرگز آزمایش نشده بود.
خوشبختانه امشب مشکلی پیش نمی‌آمد.
خرناسی آهسته که توسط درختان خفه شده بود، از سمت دره طنین انداخت.
هاون زیر ل*ب گفت: «سلام.» و یک انگشتش را روی قبضه صاف تیغه رونی‌اش کشید. «می‌دونم اونجایی.»
هاون از وقتی یک دختر کوچک بود، نغمه‌ها و داستان‌هایی در مورد شادولینگ‌ها شنیده بود، موجوداتی که در ساعات جادویی در زیر قرص کامل ماه ظاهر می‌شدند، و قبل از اینکه دوباره در میان مه ناپدید شوند کودکان را می‌بلعیدند.
نغمه‌ها همچنین می‌گفتند که ارباب جهان زیرین در آن ن*زد*یک*ی است. افسانه‌ها می گفتند که او در مقام ارباب همه موجودات تاریک شب در جنگل به دنبال آنها می‌آید.
هاون در این مورد شک داشت. او ده‌ها شادولینگ را کشته و هرگز سر و کارش به ارباب سایه نیفتاده بود.
اگرچه هرگز پیش از گسارش نیز در جنگل نمانده بود.
در حالی که سرش را تکان می‌داد، به سمت آخرین درختی که گنجینه‌اش را در خود داشت جهید، هیجانش ترسش را شست و برد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

جغد برفی

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-07
نوشته‌ها
57
لایک‌ها
1,142
امتیازها
63
سن
34
محل سکونت
یزد
کیف پول من
2,755
Points
0
بذار ارباب سایه شبانگاهی بیاد. هاون بسیار خوشحال می‌شد که به آنها در مورد کمان و تیرهای نوک‌آهنی قطار شده روی کمرش بیاموزد. یا در مورد چهار خنجری که پیکرش آویخته بودند و هر کدام با سم رونی متفاوتی پوشیده شده بود.
صدای ناله‌ها در میان نوک درختان می‌پیچید. باید عجله می‌کرد.
وقتی موقعیتش را تنظیم می‌کرد کلاش تقریبا افتاد و به باد اجازه داد روی پس گ*ردنش بخزد. شاخه تیزی گونه‌اش را شکافت.
دستش را حفاظ صورتش کرد و به عمق آشیانه شاخ و برگ درختان وارد شد.
اونجا. زیر یک شاخه کج، ستارگان در آسمان نیلگون می‌درخشیدند.
«گرفتمش.» اما حرفش وقتی صحت داشت که کیسه رونی‌ای که نزدیک یک دهه پیش به شاخه گره زده بود در کف دستش قرار بگیرد و به او حس آسودگی دهد، و حس انقباض شانه‌اش را راحت‌تر کند.
هاون به سختی بالا رفتن از درخت زبان گنجشک باستانی و تراشیدن حرف رونی حفاظت روی آن برای هم حفاظت از گنجینه‌اش و هم یافتن آن در آینده را به یاد می‌آورد. به هر حال در اینجا نیاز به چنین حفاظتی نبود.
زمانی بود که هاون قصد داشت از دست پادشاه هوراس بگریزد و از سنگ‌های رونی برای پرداخت هزینه سفر به آن سوی دریا استفاده کند. تمام امیدها و رویاهایش برای یافتن جواب در مورد خانواده و وطنی که از آن ربوده شده بود در کیسه آویزان از دستش قرار داشت.
ناله دیگری در هوا پیچید، طنین انسان‌مانندش ستون فقرات هاون را لرزاند و به او یادآوری کرد چرا حتی شکارچیان از ورود به مویروود خودداری می‌کنند.

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا