بیوگرافی بیوگرافی مایک تایسون | بوکسور

  • نویسنده موضوع varsha
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 199
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

varsha

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-04
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
374
امتیازها
53
محل سکونت
مرز دنیای تنفر و عشق
کیف پول من
86
Points
0
زندگی همه‌ی افراد موفق فارغ از اینکه در چه حوزه‌ای فعالیت کرده‌اند میتواند درس‌های زیادی برای ما داشته باشد.
در این مقاله میخواهیم بیشتر با مایک تایسون بوکسور بازنشسته و نامدار آمریکایی و طرز فکر او آشنا شویم.

مایکل جرارد تایسون که به نام‌های مایک تایسون( Mike Tyson ) و حتی ملک عبدالعزیز هم معروف است، دارنده‌ی عنوان قهرمانی بوکس سنگین وزن جهان است و البته رکورد‌دار جوان‌ترین فردی که این عنوان را تا به حال کسب کرده است.

تولد تا قهرمانی مایک تایسون

او متولد سال 1966 در بروکلین نیویورک آمریکا است. تایسون در سال 1985 وارد دنیای بوکس حرفه‌ای شد و یک سال بعد در 20 سالگی توانست اولین قهرمانی جهان خود را به دست بیاورد. یکی از به‌ یاد ماندنی‌‌ترین مبارزات مایک تایسون که در نهایت منجر به دریافت جایزه‌ی 20 میلیون دلاری شد در سال 1988 در مقابل مایکل اسنیپس بود که در 91 ثانیه او را ناک‌اوت کرد و طعم اولین شکست را به او چشاند.

اولین شکست او 5 سال بعد از شروع به کارش یعنی در سال 1990 در مقابل جیمز داگلاس بود.

زندانی شدن و ایجاد تحول در شخصیت و زندگی

مایک تایسون در سال 1992 به شش سال حبس به دلیل تجاور ج*نس*ی محکوم شد ولی پس از سه سال آزاد شد. در همان سال اول زندان پدر خود را از دست داد ولی با این وجود حتی درخواست مرخصی برای حاظر شدن در مراسم خاکسپاری پدرش نکرد.

به گفته‌ی تایسون او در زندان با فردی که قبلا ستاره‌ی NBA بود آشنا شد و بین آن‌ها دوستی شکل گرفت. از طریق همین دوستش با اسلام آشنا شد و با مطالعه در مورد اسلام در نهایت مسلمان شد و نام خود را به ملک‌عبدالعزیز تغییر داد.

بازگشت به مسابقات

در مارچ سال 1995 از زندان آزاد شد و در رویای بازپسگیری عنوان قهرمانیش به رینگ مسابقات بازگشت. اولین مبارزه‌ی او در مقابل پیتر مکنیلی با پیروزی همراه شد. تایسون توانست در 89 ثانیه رقیب سرسخت خود را ناک‌اوت کند و به قهرمانی برسد.

چالش بعدی تایسون مقابله با ایواندر هالیفیلد در سال 1996 بود. او در راند یازدهم با یک ضربه ناک‌اوت شد و عنوان قهرمانی خود را از دست داد. در سال 1977 درخواست مبارزه‌ی مجدد با هافلید داد اما با حرکت عجیب خود در راند سوم باعث تعجب همگان شد. او با گ*از گرفتن و کندن قسمتی از گوش هافیلد باعث شد که مسابقه نیمه کاره رها شود. تایسون غرامتی معادل 3 ملیون دلار به هافیلد پرداخت کرد و مجوز فعالیت او در رشته‌ی بوکس لغو شد.

سال بعد کمیته‌ی مشتزنی جهانی تصمیم گرفت که مجوز دوباره برای حضور در مسابقات به تایسون برگردانده شود ولی این مجوز کمکی به مایک تایسون نکرد. چرا که در همان سال تصادف شدیدی با موتورسیکلت خود داشت و در اثر این تصادف دنده و شانه‌اش شکست و ریه‌اش سوراخ شد.

در سال 1999دوباره به مدت کوتاهی زندانی شد. از سال 2000 به عرصه مسابقات بازگشت و چندین پیروزی به دست آورد. در سال 2002 شانس بازپسگیری مقام خود را به دست آورد اما در راند هشتم به رقیب خود لنوکس لوئیس باخت تا رویای خود را بر باد رفته ببیند.

کناره‌ گیری از ورزش حرفه‌ای

مایک تایسون در سال 2006 پس از دو باخت پیاپی به دنی‌ ویلیامز و کوین مک براید خداحافظی خود را از دنیای حرفه‌ای بوکس اعلام کرد. او در سال‌های فعالیت خود 58 مسابقه، 50 برد ( 44 ناک اوت )، 6 باخت و 2 مسابقه‌ی ناتمام در کارنامه‌ی خود ثبت کرده است.
پروژه‌های اخیر مایک تایسون

در سال 2009 مایک تایسون با بازی در فیلم خماری( hang over) در کنار بردلی کوپر به کانون توجه بازگشت. موفقیت تایسون در این فیلم باعث باز شدن درهای دیگری بر روی او در عرصه‌ی بازیگری شد و در چند سریال و فیلم دیگر حضور پیدا کرد.

در سال 2012 او یک سازمان خیریه را برای کمک به کودکان در خانه های بد سرپرست بنیان‌گذاری کرد.

در سال 2013 مایک تایسون کتابی درباره‌ی خاطرات خود با عنوان “حقیقت انکارناپذیر” منتشر کرد که در مدت کوتاهی تبدیل به پرفروش‌ترین کتاب نیویورک تایمز شد. او در این کتاب حقایق دردناکی از خود افشا میکند. از جمله‌ی آنها میتوان به اعتیادش به مواد مخدر و ا*ل*ک*ل اشاره کرد که در آگوست سال 2005 اعتیاد خود را ترک کرد.

تایسون در سال 2017 دومین کتاب خود را با عنوان ” اراده‌ی آهنی” منتشر کرد که در مورد روزهای تمرینش با دی‌آماتو بود.

گفت‌و‌گو با نشریه «اسپورت ایلاستریتد» درباره گذشته‌اش

در ادامه به قسمتی از گفت‌ و گوی او با این نشریه خواهیم پرداخت و به سوال و جواب‌هایی که از او در مورد گذشته‌اش پرسیده شده نگاهی خواهیم انداخت.

به نظرم حرف‌های زیادی از دوران اعتیاد به مواد مخدر داری؟
گوش کن. من در سن تروپز در جنوب فرانسه بودم. در ایبیزا در اسپانیا. در مونت کارلو بودم. در اوکراین و روسیه بودم. سه ماه تمام همه اینجاها بودم. از روسیه به لیسبون در پرتغال رفتم، از پرتغال به آمستردام رفتم. در آمستردام با یک قاچاقچی مواد مخدر آشنا شدم. خب؟ او فهمید می‌خواهم نشئه بشوم و می‌خواست با من رفیق شود. خب؟ رفت و کلی کوکائین برایم آورد. خیلی زود سر کیف آمدم. بعد یک مهمانی گرفتم و کلی آدم دعوت کردم. خیلی‌ها بودند. بعد همان کسی که در آمستردام دیده بودم آمد و دید چه گندی زده‌ام. او همه را از اتاق بیرون انداخت و گفت: «چه کار بدی کردم این همه مواد به تو دادم.»

در ل*اس وگاس چطور بود. روزها چه کار می‌کردی؟
روزم این طور شروع می‌شد: به یک کلوب می‌رفتم، حدود ساعت 2 صبح. چهار ساعت آنجا بودم بعد می‌رفتم یک کلوب دیگر که ساعت 6 باز می‌کرد. از 6 تا 7:30 شب می‌ماندم. م*ش*رو*ب می‌خوردم و کوکائین می‌کشیدم. همه کار می‌کردم. بعد می‌رفتم خانه و زنگ می‌زدم به دوست‌هایم و برای چند ساعت بعد قرار می‌گذاشتم. این کار هر روز تکرار می‌شد.

الان کاملا متفاوت به نظر می‌رسی
خیلی خوش‌شانس هستم که همسر و بچه‌هایم را دارم. نمی‌دانم چطور این اتفاق افتاد، اما پسر، الان زندگی‌ کاملا متفاوتی دارم.

چند بار سر از مراکز بازپروری درآوردی؟
پای ثابت این جور جاها بودم. هر روز پنج جلسه داشتم. برای بقیه یک جلسه کافی بود، اما من پنج تا جلسه می‌رفتم، برای اینکه بدجوری معتاد بودم. با این حال خیلی خوب بود. یک جور شروع زندگی دوباره بود.

وقتی یاد آن نشست‌های مطبوعاتی جنجالی می‌افتید، چه حسی دارید؟
همیشه دوست دارم آن آدمی باشم که گفت، «لعنت به تو». وقتی می‌بینم یک نفر این کار را انجام می‌دهد و سعی می‌کند ادای من را دربیاورد با خودم می‌گویم، طرف احمق است. پس من هم احمق هستم.

چطور 100 پوند کم کردی؟
نمی‌خوام عجیب و غریب باشم، اما وقتی 300 پوند وزن داری کار برایت سخت می‌شود. نمی‌خواستم آن طوری زندگی کنم. حس می‌کردم یک حیوان هستم. الان خیلی فعال‌تر هستم.

شنیدم به تاریخ باستان خیلی علاقه داری؟
از زندگی‌نامه‌های قدیمی خوشم می‌آید. هانیبال فوق‌العاده بود. کلوویس و فرانک‌ها هم همین طور. خان‌ها را هم دوست دارم؛ چنگیز و نواده‌هایش. گوش کن، کلوویس آدم جالبی بود. او در 15 سالگی پادشاه شد و بعد همه جا را فتح کرد. او اهریمنی بود. نواده‌هایش پادشاهان کشورهای مختلف شدند.

این چیزها را از کجا یاد گرفتی؟
قبل از اینکه درگیر اینترنت بشوم به کتاب‌های صوتی گوش می‌دادم. عادت داشتم هنگام کار به آنها گوش بدهم یا وقتی می‌خواستم بخوابم.

دوران زندان چطور بود؟
عجیب است، اما زندان بهترین اتفاقی بود که برای من افتاد. تصور کن اگر سال‌های 1992 تا 1995 بیرون بود، ممکن بود ایدز بگیرم، یا کشته شوم یا هر اتفاق دیگر. باورت نمی‌شود آن موقع چه آدمی بودم: مایک تایسون خودبزرگ‌بین.

بعد ها آدمی مذهبی شدی حال نظرت راجع به اعتقاد داشتن چیست؟
می‌دانی، آدم‌ها می‌گویند، «خدای من بهتر از خدای توست.»، اما چطور می‌توانیم ثابت کنیم کدام خدا بهتر است؟ نکته جالب همین است. ما بهتر بودن خدای خود را این طوری ثابت می‌کنیم: «یا من تو را اول می‌کشم یا تو اول این کار را انجام می‌دهی.» می‌دانی این تفکرات احمقانه است. همیشه اینکه فکر کنی خدایی هست و می توانی به جایی اتکا داشته باشی ، یک حس شیرین است. اینکه نوری بر یک زندگی تاریک بتابد.

سخن آخر

زندگی مایک تایسون نشان‌دهنده‌ی فراز و فرود‌هایی است که همه‌ِی ما میتوانیم در زندگی با آن مواجه شویم. نکته‌ای که در زندگی او وجود دارد این است که در نهایت او توانست خود را از تمام مشکلاتی که داشت رها کند و به یک زندگی در آسایش و آرامش همراه با خوشنامی برسد. او حالا از طریق شرکتش با عنوان «تایسون رنچ» انواع محصولات تولیدشده از گیاه شاهدانه (کانابیس) را به فروش می‌رساند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : varsha

موضوعات مشابه

بالا