دلبری ها میکند
چشم سیاهت بادلم
قاتل این دل نشو
رو بر نگردان ازدلم...
چشم سیاهت بادلم
قاتل این دل نشو
رو بر نگردان ازدلم...
-
رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید -
رمان ترسناک.فانتزی.عاشقانه مَسخِ لَطیف به قلم کوثر حمیدزاده کلیک کنید
معمای قلب من
- نویسنده موضوع Parmin
- تاریخ شروع
- پاسخ‌ها 49
- بازدیدها 2K
- Tagged users هیچ
ساعت تک رمان
مومن به عشقت میشوم
کافر به هر دینی دگر ...
دل دل نکن
دلداه شو
پیغمبر اشعارِ من ...
کافر به هر دینی دگر ...
دل دل نکن
دلداه شو
پیغمبر اشعارِ من ...
ای کاش دلت عاشق
و دیوانه من بود ....
در پیله دل کاش
که پروانه من بود ....
من شمع شدم سوختم
ازدوری رویت ....
ای کاش دلت واله
و مستانه من بود ....
و دیوانه من بود ....
در پیله دل کاش
که پروانه من بود ....
من شمع شدم سوختم
ازدوری رویت ....
ای کاش دلت واله
و مستانه من بود ....
ﻣﺪﺍﻡ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﻣﮯﺷڪﻨﻨﺪ
ﺳڪﻮﺕ ﻣﮯڪﻨﮯ
ﻫﯿﭻ ﻧﻤﮯﮔﻮیے
ﺣﺘﮯ ﺍﺧﻢ ﻫﻢ ﻧﻤﮯڪﻨﮯ
ﺩﻟﺖ ﺭﺍﺑﺮﻣﯿﺪﺍﺭﮮو ﺁﺭﺍﻡ ﻣﮯﺭﻭے
ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﮯڪﻨﻨﺪ
" ﺑﮯ ﻣــــﻌـــــﺮﻓــــت " !..
ﺳڪﻮﺕ ﻣﮯڪﻨﮯ
ﻫﯿﭻ ﻧﻤﮯﮔﻮیے
ﺣﺘﮯ ﺍﺧﻢ ﻫﻢ ﻧﻤﮯڪﻨﮯ
ﺩﻟﺖ ﺭﺍﺑﺮﻣﯿﺪﺍﺭﮮو ﺁﺭﺍﻡ ﻣﮯﺭﻭے
ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﮯڪﻨﻨﺪ
" ﺑﮯ ﻣــــﻌـــــﺮﻓــــت " !..
نوشتم درد دلهایم
همه گفتند عالی بود
ندانستند
درمانی ، برای زخم کـاری بود
نوشتم درد دلهایم
شبیه شعـــر بر دفتر
ندانستند
هر شعرم، بــرایم یادگاری بود
همه گفتند عالی بود
ندانستند
درمانی ، برای زخم کـاری بود
نوشتم درد دلهایم
شبیه شعـــر بر دفتر
ندانستند
هر شعرم، بــرایم یادگاری بود
هر_زمان_مے_بینمت
قلبم پریشان مے شود
چشم هایم در هوایت
باز گریان مے شود
حس_عشقم_ناگهان
گل مے کند اما چه حیف
مثل داغے در میان
قلبم پریشان مے شود
چشم هایم در هوایت
باز گریان مے شود
حس_عشقم_ناگهان
گل مے کند اما چه حیف
مثل داغے در میان
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﭼﮕﻮﻧﻪ می گذرد،
ﻋﺎﺷﻖ ﺁﻥ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ
ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﺍﺯ ﺫﻫﻨﻢ ﻋﺒﻮﺭ می کنند
ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﻟﺒﺨﻨﺪﻡ می شوند....
ﻋﺎﺷﻖ ﺁﻥ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ
ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﺍﺯ ﺫﻫﻨﻢ ﻋﺒﻮﺭ می کنند
ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﻟﺒﺨﻨﺪﻡ می شوند....
عشق
شانه یِ مَردانه می خواهد
مثل وقتی که
کوه شانه اش را بالا می دهد
تا ابر ،
تمامِ دلتنگیش را ببارد ...
⃟?
شانه یِ مَردانه می خواهد
مثل وقتی که
کوه شانه اش را بالا می دهد
تا ابر ،
تمامِ دلتنگیش را ببارد ...
⃟?
آ*غ*و*ش بگشا
تن وحشی گداخته ام را...
در میانه ی بازوانت
رام کن ...
آرام کن ...
این روزها
بسان دوزخی شده ام...
که راه می رود ...
تن وحشی گداخته ام را...
در میانه ی بازوانت
رام کن ...
آرام کن ...
این روزها
بسان دوزخی شده ام...
که راه می رود ...
ﺗﺎ ﺁﺧَﺮِ ٰﻋُﻤْرِﺕْ ﻣَﺪْﯾـــــــــــﻮﻧﯽ…
ﺑﮧ ﮐﺴﯽ ﮐﮧ ﺑﺎﻋِﺚْ ﺷُــــــــــــــدﯼ...
ٰبَعْدْ ٰﺍَﺯْ ٰﺗﻮ ٰﺩﯾﮕﮧ ٰﻋﺎﺷِﻖِ ٰﻫﯿﭽْﮑَــــــــــﺲْ ٰﻧَﺸﮧ…
ﻣﯽ فَهْمــــــــــى..؟!؟!
ٰﺍﯾﻦ ٰﺑُﺰُرْﮔْﺘَرﯾﻦْ ٰﮔُناﻫـــــــــه...
?? ??
ﺑﮧ ﮐﺴﯽ ﮐﮧ ﺑﺎﻋِﺚْ ﺷُــــــــــــــدﯼ...
ٰبَعْدْ ٰﺍَﺯْ ٰﺗﻮ ٰﺩﯾﮕﮧ ٰﻋﺎﺷِﻖِ ٰﻫﯿﭽْﮑَــــــــــﺲْ ٰﻧَﺸﮧ…
ﻣﯽ فَهْمــــــــــى..؟!؟!
ٰﺍﯾﻦ ٰﺑُﺰُرْﮔْﺘَرﯾﻦْ ٰﮔُناﻫـــــــــه...
?? ??
