شعر امیلی دیکنسون

ساعت تک رمان

  1. Zahra jafarian

    گزیده اشعار امیلی دیکنسون

    پرنده‌ای دارم در بهار که برایم می‌خواند بهار به دامش می‌اندازد اما همین که تابستان سر برسد و گل‌ها نمایان شوند س*ی*نه سرخ می‌رود. شِکوه نمی‌کنم، اما؛ می‌دانم پرنده از آن من است با اینکه پریده و گریخته از آن سوی دریاها با نغمه‌ای نو، به سوی من بازخواهد گشت وفادار است به دستانی امن و ماندگار در...
بالا