• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان ترسناک.فانتزی.عاشقانه‌ مَسخِ لَطیف به قلم کوثر حمیدزاده کلیک کنید

نتایح جستجو

ساعت تک رمان

  1. Tanin

    رویداد سال 1401مبارک‌باد

    مبارک باشـــه تنتون سلامت، قرن نو پر از شادی و برکت ✨🥳💛
  2. Tanin

    مهم 💡💡چــــلچــراغ💡💡

    پارت ششم گندم دو بسته ی مهر و موم شده را از روی میز چنگ زد و قبل از آنکه راه آمده را برگردد، شکل و شمایل آن جعبه های زرق و برق دار، او را وسوسه کرد که از درونشان باخبر شود! قبل از آنکه چیزی مانع او بشود، به سرعت روی زمین چهار زانو زد و یک طرف ربان بسته ی بزرگتر را کشید. با هیجان، کاغذ های خرد...
  3. Tanin

    مهم 💡💡چــــلچــراغ💡💡

    پارت پنجم مهتاب بسته ی کادو پیچ شده ی خودش را روی میز گذاشت: -وای، باشه دیگه از صبح تاحالا صد بار گفتی، پاشین بریم الان عین جن بو داده سر و کله‌اش پیدا می‌شه! به ابطحی گفتی معصوم؟ اخرین دکمه ی لباسش را بست و با حسرت به کادو ها خیره شد: -اره گفتم، اجازه داد امّا به شرطی که سر و صدا زیاد نشه و از...
  4. Tanin

    مهم 💡💡چــــلچــراغ💡💡

    پارت چهارم در صندوق را آرام بست و سوئیچ را داخل جیب مانتوی خود انداخت. در حالی که ساک سنگین را حمل می‌کرد، یک دستش را پشت کمر مادرش گذاشت و او را به سمت سالن خوابگاه هدایت کرد. درمیان مسیر حیات خوابگاه دور از چشم مادرش چشمکی به یکی از هم کلاسی هایش که آلاگارسون کرده و بشاش به سمت بیرون پرواز...
  5. Tanin

    مهم 💡💡چــــلچــراغ💡💡

    پارت سوم کیک را از آن گوشه‌ی دهانش به گوشه‌ی دیگر فرستاد و چیزی شبیه به "خب؟" بیان کرد که تکه‌‌ای کوچک از ‌محتویات دهانش روی گونه‌ی ستاره پرتاب شد! صورتش را با انزجار جمع کرد و دستش را محکم روی آن قسمت کشید: -اه لال شی الهی، اول اون بی صاحاب رو بخور بعد حرف بزن! با صورتی در هم کیک را خشک خشک،...
  6. Tanin

    مهم 💡💡چــــلچــراغ💡💡

    پارت دوم دستش را آرام سمت ضبط برد و موزیک را کم کرد. سوئیچ را چرخاند و بعد از چنگ زدن کوله‌اش از ماشین پیاده شد و به سمت ترمینال قدم تند کرد. رو به روی انبوهی از اتوبوس ایستاد و توجه‌اش به شخصی که فریاد می‌زد: "مسافرای تهران، به مقصدم رسیدیم. سریع اتوبوس رو تخلیه کنین و ساک هاتون رو تحویل...
  7. Tanin

    مهم 💡💡چــــلچــراغ💡💡

    به نام حق داستان سوم چپاول نویسنده: Tanin پارت اوّل با خسته نباشید استاد، تمام وسایلش را داخل کیف چپاند و به سمت ستاره برگشت: -سِتی سویچ رو رد کن بیاد. از اینکه صریح و بدون خواهش از او درخواست ماشین می‌کرد زیر پوستی حرص می‌خورد؛ امّا بلاجبار لبخندی زورکی روی ل*ب نشاند و سویچ را به او داد...
  8. Tanin

    روزنامه تک رمان روزنامه هفتگی تک‌رمان "سری دوم دی ماه ۰۰/۱۰/10

    خسته نباشید.💛😻 خداروشکر که روزنامه هست؛ از نصف اتفاقات بی خبر بودم برم ببینم چخبر بوده! :))
بالا