• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان ترسناک.فانتزی.عاشقانه‌ مَسخِ لَطیف به قلم کوثر حمیدزاده کلیک کنید

نتایح جستجو

ساعت تک رمان

  1. زهرا خداشناس

    کامل شده ترجمه‌ی رمان خانه‌ی بغلی | زهرا خداشناس کاربر انجمن تک رمان

    قربونت بررم عزیزم ❤😍😘😘😍 Hujjgfd مررسی از همراهیت و انرژی مثبتت Ccgghhh
  2. زهرا خداشناس

    اطلاعیه تاپیک اعلام پایان ترجمه| انجمن تک رمان

    با سلام اتمام ترجمه ی کتاب خانه ی بغلی https://forums.taakroman.ir/threads/11202/
  3. زهرا خداشناس

    کامل شده ترجمه‌ی رمان خانه‌ی بغلی | زهرا خداشناس کاربر انجمن تک رمان

    «فصل سی‌ام» سه ماه بعد. داستی، روی صندلی، زیر پنجره، لم داده بود. به پشتش غلت زد و شکم و پنجه‌های صورتی‌اش معلوم شدند. همان‌طور که به او نزدیک می‌شدم، با یکی از چشم‌هایش، زیر چشمی نگاهم کرد. سپس دوباره آن را به آرامی بست. شکمش را خاراندم. داشت چاق می‌شد. دست خودم نبود، برای جبران استرس‌هایی که...
  4. زهرا خداشناس

    کامل شده ترجمه‌ی رمان خانه‌ی بغلی | زهرا خداشناس کاربر انجمن تک رمان

    «فصل بیست و نهم» دستم را به سمت آنا دراز کردم. با تمام قدرتم خیز برداشتم تا بگیرمش. نوک انگشتانم به لبه‌ی گشاد ژاکتش برخورد کرد و بعد او دیگر رفته بود. مقابل چشمانم سقوط کرد و در اعماق تاریکی ناپدید شد. زانویم به میز خورد و نقش زمین شدم. همان‌طور که منتظر شنیدن صدای خرد شدن جمجمه‌اش بودم،...
  5. زهرا خداشناس

    کامل شده ترجمه‌ی رمان خانه‌ی بغلی | زهرا خداشناس کاربر انجمن تک رمان

    آنا هنوز یک‌جایی در این خانه است؛ اما تحت کنترل هلن. یعنی او را کجا می‌برد؟ جوابش آن‌قدر واضح بود که باورم نمی‌شد قبلاً آن را نفهمیده بودم؛ اتاق آبی‌. از فکر بالارفتن از پله‌ها، دل‌شوره گرفتم. دلم نمی‌خواست به اتاق دنج آن زن دیوانه برگردم یا او را ببینم که گوشه‌ای از اتاق قوز کرده و با موهای...
  6. زهرا خداشناس

    کامل شده ترجمه‌ی رمان خانه‌ی بغلی | زهرا خداشناس کاربر انجمن تک رمان

    «فصل بیست و هشتم» مکث کردم تا از بالای شانه‌ام نگاهی بیاندازم. - آنا، باتری چراغ قوه‌ات تموم شد؟ جوابی نشنیدم. دهانم از ترس خشک شده بود. دوباره لبانم را تر کردم. - آنا، لطفاً باهام حرف بزن! هنوز این‌جایی؟ صدای نفس عمیقی از انتهای زیر زمین آمد. دستم را از روی در برداشتم و در جیبم دنبال چراغ...
  7. زهرا خداشناس

    کامل شده ترجمه‌ی رمان خانه‌ی بغلی | زهرا خداشناس کاربر انجمن تک رمان

    فرغون، همان‌طور که با احتیاط از آن پایین می‌آمدم، صدایی داد. - بستری شده بود؟ - آره. توی سال هزار و نهصد و نود و چهار. جلوتر آمدم تا نوشته‌ها را از بالای شانه‌ی آنا بخوانم. برگه‌ها از لرزش دستانش تکان می‌خوردند. موجی از سرخی، صورت رنگ پریده‌اش را فرا گرفت. - نگهبان‌های بخش روانی، اون زمان با...
  8. زهرا خداشناس

    کامل شده ترجمه‌ی رمان خانه‌ی بغلی | زهرا خداشناس کاربر انجمن تک رمان

    آنا زمزمه کرد: - دریچه کجاست؟ نور چراغ قوه‌اش را روی جعبه‌ها و قفسه‌هایی که فضا را اشغال کرده بودند، انداخت. - پله‌ها روبه‌روی آشپزخانه بودند، این یعنی... چرخید و نور را روی مربع چوبی بالای دیوار، انداخت. - این‌جاست. - خودشه. از لا‌به‌لای خرت‌و‌پرت‌ها رد شدم تا به در برسم. دریچه بالای سرم بود و...
  9. زهرا خداشناس

    کامل شده ترجمه‌ی رمان خانه‌ی بغلی | زهرا خداشناس کاربر انجمن تک رمان

    «فصل بیست و هفتم» دلم می‌خواست فریاد بزنم؛ اما این حس را مهار و در اعماق قلبم خفه کردم. لبخند پیروزمندانه‌ی آنا، از دیدن حالت چهره‌ام فرو ریخت. - چی شده؟! - هلن! طبقه‌ی بالا زندونی نشده. جوری به پشتش نگاهی کرد که انگار حضور هلن را حس کرده بود؛ سپس چشم‌هایش را بست. - جو، متأسفم! - برای چی؟...
  10. زهرا خداشناس

    کامل شده ترجمه‌ی رمان خانه‌ی بغلی | زهرا خداشناس کاربر انجمن تک رمان

    صدایش خفه و به‌هم ریخته بود. کلماتش از گلویی بیرون می‌آمدند که عملاً از کار افتاده بود. به‌جلو حرکت کرد. زنجیرها به صدا درآمدند. پاهایش بر*ه*نه و ناخن‌هایش بلند بودند. معلوم نبود تا کی در این اتاق زندانی شده بود. - هلن، ما می‌خواستیم از این‌جا بریم. بذار بریم. اون‌وقت خونه مال تو می‌شه. هلن خودش...
بالا