• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان ترسناک.فانتزی.عاشقانه‌ مَسخِ لَطیف به قلم کوثر حمیدزاده کلیک کنید

نتایح جستجو

ساعت تک رمان

  1. F A L C O N

    موافقت شد درخواست رنگ نویسنده فعال انجمن

    با درخواست شما موافقت می‌شود
  2. F A L C O N

    اطلاعیه تاپیک جامع درخواست رنک کاربری

    با درخواست شما موافقت می‌شود
  3. F A L C O N

    موافقت شد درخواست تعویض نام کاربری

    با درخواست شما موافقت می‌شود
  4. F A L C O N

    اطلاعیه تاپیک جامع درخواست رنک کاربری

    با درخواست شما موافقت می‌شود
  5. F A L C O N

    کتاب در حال تایپ کتاب بوف کور | صادق هدایت

    حالت نیمه خواب و نیمه اغما فرو رفتم؛ بعد مثل این بود که فشار و وزن روی س*ی*نه ام برداشته شد؛ مثل اینکه قانون ثقل برای من وجود نداشت و آزادانه دنبال افکارم که بزرگ لطیف و موشکاف شده بود پرواز می کردم. یک جور کیف عمیق و ناگفتنی سرتاپایم را فرا گرفت. از قید بار تنم آزاد شده بودم یک دنیای آرام ولی پر...
  6. F A L C O N

    کتاب در حال تایپ کتاب بوف کور | صادق هدایت

    من خودم را تا این اندازه بدبخت و نفرین زده گمان نمی کردم ولی به واسطه حس جنایتی که در من پنهان بود در عین حال خوشی بی دلیلی خوشی غریبی به من دست داد؛ چون فهمیدم که یکنفر همدرد قدیمی داشته ام. آیا این نقاش ،قدیم نقاشی که روی این کوزه را صدها شایدهزاران سال پیش نقاشی کرده بود همدرد من نبود؟ آیا...
  7. F A L C O N

    کتاب در حال تایپ کتاب بوف کور | صادق هدایت

    خودم نمی دانستم چشمهای افسونگر که در عین . حال مضطرب و متعجب تهدید کننده و وعده دهنده بود. این چشمها میترسید و جذب می کرد و یک پرتو ماورای طبیعی م*ست کننده در ته آن میدرخشید. گونه های ب*ر*جسته پیشانی بلند ابروهای باریک به هم پیوسته لبهای گوشت آلوی نیمه باز و موهای نامرتب داشت که یک رشته از آن روی...
  8. F A L C O N

    کتاب در حال تایپ کتاب بوف کور | صادق هدایت

    سرتا پایم را فرا گرفت فقط گلدان مثل وزن جسد مرده ای روی س*ی*نه مرا فشار می داد. درختهای پیچ در پیچ با شاخه های کج و کوله، مثل این بود که در تاریکی از ترس اینکه مبادا بلغزند و زمین بخورند دست یکدیگر را گرفته بودند. خانه های عجیب و غریب به شکلهای بریده بریده هندسی با پنجره های متروک سیاه کنار جاده...
  9. F A L C O N

    کتاب در حال تایپ کتاب بوف کور | صادق هدایت

    بغلش بود رویش را به من کرد و گفت: - حتما تو میخواسی شهر بری را هو گم کردی هان؟ لابد با خودت میگی این وقت شب من تو قبرسون چه کار دارم اما نترس، سرو كار من با مرده هاس شغلم گور کنیس بد کاری نیس هان؟ من تمام راه و چاههای اینجا رو بلدم مثلا امروز رفتم به قبر بکنم این گلدون از زیر خاک در اومد می...
  10. F A L C O N

    کتاب در حال تایپ کتاب بوف کور | صادق هدایت

    کارم که تمام شد نگاهی به خودم انداختم ، دیدم لباسم خاک آلود پاره و خون لخته شده سیاهی به آن چسبیده بود دو مگس زنبور طلایی دورم پرواز میکردند و کرمهای کوچکی به تنم چسبیده بود که در هم می‌لولیدند. خواستم لکه خون روی دامن لباسم را پاک کنم اما هر چه آستینم را با آب دهن تر می کردم و رویش می‌مالیدم...
بالا