Usage for hash tag: ادامه_دارد

ساعت تک رمان

  1. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...رو دیدم. - اهوم، باشه از دیدنت خوشحال شدم. و بدون لبخند راهش را کج می‌کند. آزراء این‌قدر عصبی و کلافه بود که حس و حال شوخی و این چرت‌وپرت‌ها را نداشت. اما انگار آدلیر نمی‌خواست آزراء را تنها بگذارد. انگار قرار نبود آزراء از دست این پسر خلاص شود. #ققنوس_آتش #ادامه_دارد... #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  2. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...و سکوت حکم‌فرما می‌شود. نمی‌فهمد! منظور پدرش چیست؟ او چه می‌خواهد بگوید؟ - یعنی چی؟میشه بیشتر توضیح بدی بابا؟ - تو انسان نیستی آزراء و این دلیل تفاوتت در تمام این سال‌هاست، خودت متوجه شدی با همه متفاوتی مگه نه؟؟ - یعنی چی بابا؟ - یعنی انسان نیستی. #ققنوس_آتش #Mona❦ #ادامه_دارد...
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...اطرافم نمی شوم... نه زمانی که مرا در ماشین می اندازد می‌فهمم و نه زمانی که صدای جیغ لاستیک ها بلند می شود. زمانی به خود امده ام که حامی، تقریبا جنازه مرا از دَر آسانسور بیرون می کشد و در سویتی می اندازد که بار قبل همراه یزدان و او امده بودیم... 🤺 #ادامه_دارد #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  4. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...عمیق به حامی نگاه می کنم. من بی او نمی توانستم زندگی کنم! ادامه زندگی که هیچ، من ان دنیایم را هم با او می خواستم... سر به زیر می اندازم. با انگشتم ور می روم و با صدایی دو رگه و ضعیف پدرم را مخاطب می گذارم : - بله پدر. چرا همه چیز انقدر یکهویی شد؟ #ادامه_دارد #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  5. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...ی کجی جا گرفته و فقط با نیم نگاهی هزاران تهدید را از چشم هایش می خوانم. دستش را عقب می کشد و من، در حالی که جای نیشگونش را مالش می دهم؛ سر به زیر می اندازم. روانی دستم را سوراخ کرد... #ادامه_دارد #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان دلم می خواد دهنش رو سرویس کنم 😂یاس رو ندم به این پسره کوروش؟
  6. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...که یکی شان به خونم تشنه است و ان دوی دیگر به قدری خریدارانه تن و بدنم را وارسی می کنند که من از همین حالا مشغول فاتحه خواندنم. یا حضرت صبر! #ادامه_دارد #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان بچه ها با یاس خداحافظی کنید😂😂😂 Saba.N خیالت راحت صبا، سرشو می کنم زیر اب حامی رو می فرستم برای خودت 😂💔
  7. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...روی او را ندیده بودم. دستم می لرزد و اهسته به طرف کمر شلوارم می رود تا ان را بیرون بکشم. قصد دارم اصلا به چشم های خون نشسته اش نگاه نکنم. عکس را در میارم و بدون اینکه سرم را بلند کنم به طرفش می گیرم. محکم از دستم می کشد و به طرف بالکن می رود. #ادامه_دارد... #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  8. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...زیرا پدرم امشب گشت است. لَبم را می گزم و در نگاه پر ترسش اهسته پچ می زنم : - باید تماس بگیرم. متفکر و پر از دودلی در نگاهم خیره می شود. #ادامه_دارد زینب نوشت : همه چیز به یه تماس بستگی داره :) یعنی اگه یاس بتونه زنگ بزنه و خودش رو به سروان برسونه حامی باید الفاتحه خودشو بخونه 😂🗿 #موقعیت_صفر...
  9. Saba.N

    کامل شده رمان تیامو | Saba.N (صبا نصیری) کاربر انجمن تک رمان

    #پست۳۶ #تیامو *** Hidden text: You do not have sufficient rights to view the hidden text. Visit the forum thread! *** #رمان‌تیامو #صبا_نصیری #انجمن_تک_رمان
  10. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...عصبی باز می کنم و ان چرم مضحک را به طرف تخت پرتاب می کنم. سراغ پاهایش می روم و اهسته زیر لَب زمزمه می کنم : - تو راست میگی، من بی شرفم! #ادامه_دارد پی نوشت: دیگه کاری از دست من و مهراد براش بر نمیاد :) حامی می خواد انتقام نامردی که در حقش شده رو از یکی دیگه بگیره! فقط باید دید یاس خودش چند...
بالا