...اومد و من رو در آ*غ*و*ش کشید.
به گفتهی خودش بعد از اون دیگه هیچوقت در حضور من به سمت تیارا نرفت. واقعاً ازدواجش جعلی بود؛ ولی حس میکردم که همهی اینها زیر سر تیارا بود. شاید اون یادش میداد! چون رفتار دارا خیلی فرق کرده بود و بهتر شده بود.
#انجمن_تک_رمان
#دختر_نامرئی_در_کلبهی_تاریک...