...بود رو داشت.
- تو کی هستی؟
نگاهی به پشت سرم انداختم و آریس رو دیدم که خیره به من نگاه میکرد.
صدای اون دختر رو از پشت سرم شنیدم که گفت:
- برادر!
نگاهی به چشمهای قرمز آریس کردم و گفتم:
- تو واقعاً خواهر خودت رو توی یک کوزه اسیر کردی؟
#فاطمه_رسولی
#رمان_دختر_نامرئی_در_کلبهی_تاریک
#انجمن_تک_رمان