Usage for hash tag: شکست_جادو

ساعت تک رمان

  1. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...اما حال، ترس از آرزویش را داشت. عرق‌ سرد از پیشانی‌اش می‌چکید. آن مرد مرموز هم رفته و کاملاً تنها است. با شنیدن غارغار کلاغی که به سرعت به سمتش می‌آمد و نوکش چشمانش را هدف گرفته بود، دستش را سپر صورتش کرد و جیغ کشید. - کلارا؟ چی شده دختر؟ چرا جیغ می‌کشی؟! #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
  2. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...سمتش رفت و گفت: - تأثیر این قرص موندگار نیست، تا تموم نشده بهتره بریم. با لبخند سرش را برای تأیید گفته‌ی او تکان داد و دستش را در دست خود گرفت. شروع به دویدن کرد و گفت: - می‌دونم که نمی‌ذاری بلایی سر من بیاد. لبخندی به دیوانگی دختر زد و ازش جلو زد. - حتماً! #شکست_جادو #سارینا...
  3. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...بهتون توضیح می‌دادم. سپس دستش را به سمت او دراز کرد. - لطفاً بهم اعتماد کنید. تردید داشت. با این که او یک قهرمان بود باز هم او را نمی‌شناخت؛ با بیشتر شدن صدا، فهمید تردید در این لحظه جایز نیست. دستش را در دست قهرمان آبی پوش کشور گذاشت و با اعتماد بهش خیره شد. #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
  4. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...بگوید، پس سرش فرو افتاد و ل*ب زد: - معذرت می‌خوام. با دیدن سربازها که به سمت کلارا و جیمز می‌روند، تعجب در چشمان هردویشان هویدا شد. با دستگیر شدن کلارا، با ترس به یکدیگر نگاه کردند. فیلیکس پیش قدم شد. - چه اتفاقی داره می‌افته؟ با استرس ل*ب زد. - نمی... دونم. #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
  5. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...حرفی که از دهنشون بیرون میاد دقت نمی‌کنن؟ چرا اجازه میدی این‌طور تحقیرت کنن؟ با صدایی بلند که همه بشنوند ادامه داد: - هر کس بعد از این راجع به این موضوع حرفی بزنه بازداشت و زندانی میشه! پس از گفتن این حرف دست کلارا را اسیر دست‌های مردانه‌اش کرد و از سالن خارج شد. #شکست_جادو #سارینا...
  6. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...درخواست مجازات شدنم رو بده. بی‌خیال! خوش‌بختی برای خیلی‌ها نشدنیه؛ مثل من. پس از گفتن این حرف، تکیه‌اش را از ستون گرفت و به سمت جمعیت رفت. گلویش را صاف کرد و فریاد زد: - بس کنید! اگه واقعاً فکر می‌کنین مقصر منم، پس دستگیرم کنید و این‌طور شوکه به هم نگاه نکنید. #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
  7. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...فقط به کمکتون لازم دارم تا اون رو به سزای اعمالش برسونم. جیمز با عجله از روی تخت طلایی سلطنت برخواست. دست ادوارد را گرفت و او را از جایش بلند کرد. - راجب خواسته‌ی اولتون، من مخالفتی ندارم؛ اما در مورد پدرم... شما مطمئنین؟ نمی‌خوام آدم بی‌گناه، گناهکار شناخته بشه. #شکست_جادو #سارینا...
  8. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...به چهره‌اش نشاند و ادامه داد. - فکر می‌کردم دلتنگم باشی... البته، این که خودت به همه گفتی من مردم هم بی‌تأثیر نیست. به سمتش قدم برداشت و صورتش را به صورت برافروخته‌ی پسرک نزدیک کرد. کنار گوشش زمزمه کرد: - یا نکنه خاطراتت باعث شده این‌طور از من متنفر بشی؟ هوم؟! #شکست_جادو #سارینا...
  9. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...دستش رشد کردند. - گند زدی رابرت! دستش را درون س*ی*نه‌اش فرو برد و قلبش را بیرون کشید. قلب را جلوی صورتش گرفت و خطاب به رابرت ادامه داد: - زیادی تپیده نه؟ صح*نه‌ی دردناکی بود. هرکه به جای استیکس در آن‌جا حضور داشت قلبش به درد می‌آمد؛ اما او از درد انسان‌ها ل*ذت می‌برد. #شکست_جادو #سارینا...
  10. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...- بانو؟! انگار از دیدنم خوش‌حال نیستین. *** با خشم به اتاقش بازگشت. از این‌ که نتوانست حرفی بزند عصبانی بود. با دیدنش جا خورد؛ چطور شده بود که به این‌جا می‌آمد؟ - اد... ادوارد؟ مستانه خندید. - بی‌خیال! تو که اسم من رو می‌دونی، می‌تونی استیکس صدام کنی. #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
بالا