ساعت تک رمان

  1. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    ...کنه مادر، اصلا حواسم به خیریه نبود. پس جور کردن وسایل با تو. کی اتاقت رو جابه‌جا می‌کنی؟ حسین لیوان دوغش را برمی‌دارد و می‌گوید: - فردا به علی میگم بیاد کمک. شاید به دانیال هم زنگ زدم بیاد. میرم تو اتاق مریم، هم بزرگ تره هم نورش بهتره. #انجمن_تک_رمان #رمان_کایان #اثر_mahva #ژانر:عاشقانه_معمایی
  2. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    ...دوتا چمدان لباس و دو عدد پتو کنار دیوار گذاشته شده بود. و حالا هم یک میز چوبی قدیمی و چرخ خیاطی و دوتا جعبه‌ای که احتمال می‌داد وسایل کارش باشد. لیوان شربت خالی را داخل سینی در دست دخترک می‌گذارد و با خداحافظی کوتاهی اتاق را ترک می‌کند. #انجمن_تک_رمان #رمان_کایان #اثر_mahva #ژانر:عاشقانه_معمایی
  3. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌دهد و با تعجب می‌پرسد: - به چی حاجی؟ حاج یونس روی اولین صندلی مغازه می‌نشیند و می‌گوید: - به این‌که درسته شما هم راه محسن رو ادامه بدید؟ راستش من از حاج‌آقا و حاج‌خانم خجالت می‌کشم؛ دلم نمی‌خواد خدای نکرده، برای شما هم اتفاق بدی بیفته. #انجمن_تک_رمان #رمان_کایان #اثر_mahva #ژانر:عاشقانه_معمایی
  4. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    ...گفته نه؛ حالا نوبت توئه شانست رو امتحان کنی. حسین دستش را در هوا تکان می‌دهد. - اولا من هیچ حسی بهش ندارم، می‌دونم اون هم فعلا به یاد محسنه و به کس دیگه‌ای حسی ندارد. دوما مگه قراره برم کفش بخرم که شانسم رو امتحان کنم؟ ازدواج الکی نیست. #انجمن_تک_رمان #رمان_کایان #اثر_mahva #ژانر:عاشقانه_معمایی
  5. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    ...زیر لبی تشکر می‌کند. مادر به پارچ آب اشاره می‌کند و می‌گوید: - برای من هم بریز. لیوان بعدی را برای مادرش می‌ریزد، و لیوان سوم را خودش سر می‌کشد. مادر رو به لیلا می‌کند و می‌گوید: - آب نطلبیده مراده. لیلا لبخند می‌زند و سر به زیر می‌اندازد. #انجمن_تک_رمان #رمان_کایان #اثر_mahva...
  6. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    ...تشر می‌زند: - خجالت بکش! هنوز چهلم محسن نشده، چشمت رو ناموسش می‌چرخه؟ بی‌جنبه. پیراهن مشکی‌اش را با یک تیشرت سورمه‌ای عوض می‌کند. یاالله می‌گوید و به سر میز می‌رود. مهری خانم پارچ آب را روی میز می‌گذارد و می‌گوید: - بیا مادر، غذا سرد میشه. #انجمن_تک_رمان #رمان_کایان #اثر_mahva...
  7. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    ...داریم. اصلا کار درستی نیست. مردم چی میگن؟ حاج رضا با تعجب می‌گوید: - دختر بی‌چاره، سرگردون کوچه و خیابون بشه؟ یه مدت بمونه، بعد یه خونه براش اجاره می‌کنیم؛ میره. الان بلاتکلیفه، جایی رو نداره بره. در ضمن اون‌طرف حیاطه، با ما کاری نداره. #انجمن_تک_رمان #رمان_کایان #اثر_mahva #ژانر:عاشقانه_معمایی
  8. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    ...دستی به پشت گ*ردنش می‌کشد. - خب قبول؛ من هم به محسن اعتماد داشتم. الان این خانم توی این خونه چی‌کار داره؟ یه اتفاقی قرار بوده بیفته که به دلایلی نیفتاده. اومدن ایشون به این خونه... . پدر حرفش را قطع می‌کند و می‌گوید: - به این سادگی‌ها نیست. #انجمن_تک_رمان #رمان_کایان #اثر_mahva...
  9. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    ...پدرش نگاهی می‌اندازد که در حال ماساژ پیشانی‌اش بود. با تعجب از رفتار پدرش، دوباره می‌پرسد: - اتفاقی افتاده؟ انگار یه چیزی شده! مادرش ظرف خورشت را روی میز می‌گذارد و می‌گوید: - نمی‌دونم والا! از مسجد هم که اومد، همین‌طوری گرفته و ناراحت بود. #انجمن_تک_رمان #رمان_کایان #اثر_mahva...
  10. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    ...فکر می‌کنه. خوش‌حال بود، می‌گفت دوتا از همکارهاش ازدواج کردند. دختر خیلی خوبی به نظر میاد، فکر نمی‌کنم دروغ بگه. حسین‌ به طرف پنجره‌ی اتاقش می‌رود و به بیرون نگاهی می‌اندازد. - خب حالا که دیگه با ما نسبتی نداره. الان اومده این‌جا چی‌کار؟ #انجمن_تک_رمان #رمان_کایان #اثر_mahva #ژانر:عاشقانه_معمایی
بالا