خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌آورد. - آهان! یادته چند روز پیش گفتی با وانت چند تا وسیله از کارگاه خیاطی آورده بود؟ باید راننده وانت رو پیدا کنیم. شاید آدرسی که وسیله‌ها رو آورده یادش باشه. این‌طوری می‌تونیم کارگاه خیاطی رو پیدا کنیم. شاید یه سرنخ مهم به دست بیاریم. #انجمن_تک_رمان #رمان_کایان #اثر_mahva #ژانر_عاشقانه_معمایی
  2. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    ...بود؛ اما تو مثل همیشه به حرف من گوش نکردی، سرسری گرفتی. حسین یک لیوان آب برای خودش می‌ریزد. - آره اشتباه کردم؛ اما اون روز واقعاً حالم بد بود. چه انتظاری داری؟ مرگ محسن اتفاق خیلی سختی بود، هیچ کس نمی‌تونه درک کنه اون روزها ما چی می‌کشیدیم. #انجمن_تک_رمان #رمان_کایان #اثر_mahva...
  3. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    ...ندارم. من و‌ پدرت فقط پیشنهاد دادیم، قرار نیست خودت رو ناراحت کنی. اگه دوست داشتی در موردش فکر کن. اگه نه، هیچ مسأله‌ای نیست، فراموشش کن. حسین لیوان چایی را تلخ سر می‌کشد. کلید موتورش را برمی‌دارد و با یک خداحافظی کوتاه از خانه خارج می‌شود. #انجمن_تک_رمان #رمان_کایان #اثر_mahva...
  4. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    ...اما چه‌قدر عجیب است که حالا نبودنش برای حسین مشکل ساز شده. خم می‌شود، شلوارش را تا می‌زند و پا درون حوض می‌گذارد. خنکی آب در وجودش می‌نشیند. لبه‌ی سنگی حوض می‌نشیند و به سیاهی آسمان چشم می‌دوزد. با آن همه خستگی خواب به چشمش بیگانه شده بود. #انجمن_تک_رمان #رمان_کایان #اثر_mahva...
  5. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    ...پارسال که توی کوچه دعوا شده بود، خانم رفعتی گفت طلبکار داریم، من بهتون نگفتم، قضیه ن*ا*موسی بوده ازش شکایت کرده بودن. مهری خانم با ناراحتی سر تکان می‌دهد. - شاید با خودش فکر کرده یه دختر نجیب و مؤمن برای پسرش می‌گیره تا پسرش سر به راه بشه. #انجمن_تک_رمان #رمان_کایان #اثر_mahva #ژانر:عاشقانه_معمایی
  6. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    ...روزه رفتم مشهد، جات خیلی خالی بود. علی پکر می شود. - بی‌معرفت یه زنگ می‌زدی، خبر می‌دادی. من که باهات نمی‌اومدم اما... . حسین دستی روی شانه‌اش می‌گذارد. - غصه نخور، دفعه‌ی بعد با هم میریم. باور کن دلم خیلی گرفته بود به این سفر نیاز داشتم. #انجمن_تک_رمان #رمان_کایان #اثر_mahva #ژانر:عاشقانه_معمایی
  7. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    ...رفتنش نگاه می‌کند، در دلش می‌گوید: - بیچاره محسن! اگه بودش هر دو چه‌قدر خوش‌بخت بودند. به انتخاب برادرش غبطه می‌خورد. سینی را روی میز ناهار خوری می‌گذارد. و لقمه‌ای از کتلت و سبزی خوردن در دهانش می‌گذارد. عطر خوش غذا به دهانش مزه می‌کند. #انجمن_تک_رمان #رمان_کایان #اثر_mahva...
  8. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    ...اشتباه گرفته. نباید به مردم تهمت بزنیم. بعد رو می کند به مرد و می‌گوید: - آقا شما هم اگه نمازت رو خوندی پا شو برو غائله بخوابه. مرد از جا بلند می‌شود و با پررویی می‌گوید: - اگه نخوام برم چی میشه؟ یعنی حق ندارم توی خونه‌ی خدا بیشتر بمونم؟ #انجمن_تک_رمان #رمان_کایان #اثر_mahva #ژانر:عاشقانه_معمایی
  9. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    ...پیدا کردم خبرتون می‌کنم. زن با خوش‌حالی شماره تلفنش را می‌نویسد و کاغذ را به حسین تحویل می‌دهد. بعد از این که حسین از رفتنش مطمئن می‌شود، یک پیامک به حاج یونس می‌فرستد. - سلام حاجی دلم براتون تنگ شده، امروز ظهر تشریف بیارید مسجد ببینمتون. #انجمن_تک_رمان #رمان_کایان #اثر_mahva #ژانر_عاشقانه_معمایی
  10. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    ...کسی طالب لیلا شود. چه بهانه و دلیلی می‌توانست بیاورد و زن حراف همسایه را از خودش و اهل خانه اش دور کند؟ به سراغ یخچال می‌رود و ظرف هندوانه قاچ شده را بیرون می‌آورد و روی میز می‌گذارد. - باشه من امشب با حاجی صحبت می‌کنم، خبرش رو فردا میدم. #انجمن_تک_رمان #رمان_کایان #اثر_mahva #ژانر:عاشقانه_معمایی
بالا