Usage for hash tag: جنون_آنی

ساعت تک رمان

  1. NADIYA

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...تن‌اش رخنه کرده است. آخر مگر این دنیا، چه سودی برایش داشت که فکر آخر عاقبت، در دنیای دیگرش باشد؟ به تمام فکرهایی که در قلک ذهنش تلنبار شده بود، دهن کج کرد و نیشخندی مزین لبانش شد. چند رشته‌ از موهای طلایی‌اش را از جلوی ماورای دیدش کنار زد و با یک حرکت از جای برخاست. #جنون_آنی #زری...
  2. NADIYA

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...هوس استخر کردم. تلخندی زد و انگشت سبابه‌ی باریکش را بالا آورد و ژست مغرورانه‌ای گرفت و گفت: - یه پیشنهاد بدم؟ رابرت بند مشکی و سفید رنگ نیم‌بوت‌هایش را محکم‌تر از قبل بست و سرش را کج کرد. ناخودآگاه یک تای ابروان شلاقی‌اش بالا پرید. - بستگی داره که پیشنهادت چی باشه. #جنون_آنی #زری...
  3. NADIYA

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...در حینی که به فریادهایش ادامه می‌داد، صدایی آشنا؛ اما غریبه در گوشش نجوا شد: - اگر این‌قدر دلت از دنیا پُره، پس چرا یه گلوله خرج مغزت نمی‌کنی که راحت شی؟ رابرت چشمانش را گشود و بر روی پاشنه‌ی پایش چرخید و سر تا پای آن دختر را آنالیز کرد و گفت: - تو... تو کی... کی هستی؟ #جنون_آنی #زری...
  4. NADIYA

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...موزیک را بیشتر کرد و میان ماشین‌ها لایی کشید. چراغ قرمز شده بود؛ اما رابرت به قانون‌ها هیچ‌گاه احترام نمی‌گذاشت که حال بخواهد قانون‌ها را به یاد آورد و به آن‌ها احترام بگذارد. میان ماشین‌ها لایی می‌کشید که چند ماشین پلیس راهنمایی و رانندگی، ماشین رابرت را تعقیب کردند. #جنون_آنی #زری...
  5. NADIYA

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...قلمی که آمده‌اند، عمل می‌‌کنند. آن‌وقت تازه متوجه می‌شوی از همان شبی که گفت تو تنها نیستی و من همیشه پشتوانه‌ات هستم، فقط یک سخن جهت لفظ قلم آمدن است و بس. پرقدرت فریاد می‌زند که من فقط برای لفظ‌قلم آمدن رو دست ندارم؛ اما پای عملش که برسد، شما راخوش ما را هم به‌سلامت. #جنون_آنی #زری...
  6. NADIYA

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...گفت: - این برای تو. پسرک فقیر با دیدن پول از شدت تعجب چشمانش همانند دو توپ تنیس شد. خنده‌ای زیبا صورتش را قاب گرفت و از شدت خوش‌حالی از روی پله‌ برخاست و از شوق هردو دستانش را به هم کوبید و گفت: - وای! آقا، این همه پول برای منه؟ هوم کشداری از گلوی رابرت خارج شد. #جنون_آنی #زری #انجمن_تک_رمان
  7. NADIYA

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...غرق از خون بود، چند گام عقب‌گرد کرد و با لکنت زبان ل*ب ورچید: - را... رابرت... چرا... چرا... می... می‌خندی؟ در حینی که به دیوار چسبیده بود و به پارچ آب چشم دوخته بود، زیر ل*ب زمزمه کرد: - جنونش تشدید پیدا کرده و ممکنه که به من هم آسیب بزنه، حالا باید چه‌کار کنم؟ #جنون_آنی #زری #انجمن_تک_رمان
  8. NADIYA

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...بر روی لباس قرمز گل‌گلی‌اش کشید و بلافاصله چند دور چرخید، اما با صدای برادرش ماتش برد و سرجایش میخ‌کوب شد و خشکش زد. - رامش، برو داخل! رابرت پرده‌ را رها کرد و بلافاصله درِ چوبی سفید رنگ را کشید و وارد حیاط شد و روبه رادمنش کرد و گفت: - چرا کلفتی صدات رو به رخش می‌کشی؟ #جنون_آنی #زری...
  9. NADIYA

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...را گرفت و کشید. با عجله درب را بست. چهارچوب اتاق را آنالیز کرد و سپس دستی روی درب مشکی رنگ براق کشید. کوسن‌های قلبی که به رنگ‌های مختلف روی کاناپه چیده شده بودند فضای اتاق را زیباتر می‌کرد. میزی زرد رنگ که با موزائیک‌های اتاق هم‌رنگ بود در گوشه‌ی اتاق خودنمایی می‌کرد. #جنون_آنی #زری...
  10. NADIYA

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...دست لباس دیگر که انتخاب کرده بود را روی میز انداخت و دستی بر روی موهایش کشید و گفت: - بجنب! خود را در آینه آنالیز کرد و به ادامه‌ی حرفش افزود: - برای مهمونی امشب حسابی خوش‌تیپ کردم. نایلون را از دست صاحب مغازه گرفت و در آخر نگاهی به او کرد و بلافاصله از مغازه خارج شد. #جنون_آنی #زری...
بالا