Usage for hash tag: کوثر_حمیدزاده

ساعت تک رمان

  1. .ATLAS.

    نیمه‌حرفه‌ای رمان مَسخِ لَطیف | کوثر کاربر انجمن تک رمان

    ...دهن کج کرد و با لحنی که بی‌اهمیتش را به او جلوه دهد، گفت: - چیز مهمی نیست! یه خورده وسیله توی صندوق ماشین دارم. می‌خوام امشب همه‌رو بسوزونی. - ولی قربان… . - فقط بگو مطاع! مارتین متحیر نگاه سستی انداخت و سوئیچ را از دست جورج گرفت و در مشتش فشرد. - مطاع. #مسخ_لطیف #کوثر_حمیدزاده #انجمن_تک_رمان
  2. .ATLAS.

    نیمه‌حرفه‌ای رمان مَسخِ لَطیف | کوثر کاربر انجمن تک رمان

    ...به اشک ریختن، آنقدر گریه کرد تا جایی که نمی‌توانست چیزی را از ازدحام هاله‌ی اشک‌ها ببیند. خسته با کف دستانش حسابی بر سر و صورتش می‌کوبید. خستگی امانش را بریده بود و سرش از شدت گریه کردن بشدت درد می‌گرفت. در حالی که به شرشر آب شیر زل زده بود، به خواب رفت… . #مسخ_لطیف #کوثر_حمیدزاده #انجمن_تک_رمان
  3. .ATLAS.

    نیمه‌حرفه‌ای رمان مَسخِ لَطیف | کوثر کاربر انجمن تک رمان

    ...دوباره خندید و این بار اعصاب جورج را حسابی در هم ریخته بود. بلاخره آن مرد سخن گفت، صدای زمزمه‌وارش را بریده بریده، ل*ب زد: - همرو سوزوندم. تو اون مواد کوفتی رو به جوون‌ها می‌دی، زندگی‌شون رو به گوه می‌کشی! پس منم اون کامیون کوفتی رو با بارش یه جا سوزوندم… . #مسخ_لطیف #کوثر_حمیدزاده...
  4. .ATLAS.

    نیمه‌حرفه‌ای رمان مَسخِ لَطیف | کوثر کاربر انجمن تک رمان

    ...جورج چیزی دیده نمی‌شد، به جای حال خوش، سرمستیش را جدیت و سرسختی فرا گرفته بود. این‌بار با همان جدیت ادامه داد: - داشتم می‌گفتم، بعدش می‌ریم پاریس. برج ایفل مجلل، موزه‌ی انولید، راستی تو همیشه عاشق دیدن خودت توی آینه‌ای پس… می‌ریم سالن آینه. نظرت چیه بانو؟ #مسخ_لطیف #کوثر_حمیدزاده #انجمن_تک_رمان
  5. .ATLAS.

    نیمه‌حرفه‌ای رمان مَسخِ لَطیف | کوثر کاربر انجمن تک رمان

    ...داره. مارتین که حسابی کنجکاو شده بود، دنباله‌ی حرف آماندا را گرفت و پرسید: - نمی‌دونی برای چی اینجا میاد؟ آماندا کتابش را بست و در میان بازوانش فشاری داد و در حالی که همچون مارتین غرق افکار بود، گفت: - نمی‌دونم! ولی راجع به یه شیء تاریخی معامله می‌کنن. #مسخ_لطیف #کوثر_حمیدزاده #انجمن_تک_رمان
  6. .ATLAS.

    نیمه‌حرفه‌ای رمان مَسخِ لَطیف | کوثر کاربر انجمن تک رمان

    ...متواضع و گل‌های طناز خیره شد. به آواز بی‌نظیر دسته پرندگان شوریده‌حال گوش می‌نواخت و مارتینی که برای اتفاقاتی که به شدت از وجود آن‌ها شگفت‌زده می‌شد خط و نشان می‌کشید. حال باید احوالات خود را بقچه‌پیچ می‌کرد و عازم سفر می‌شد، ملتی غریب. این بار در فرانسه! #مسخ_لطیف #کوثر_حمیدزاده #انجمن_تک_رمان
  7. .ATLAS.

    نیمه‌حرفه‌ای رمان مَسخِ لَطیف | کوثر کاربر انجمن تک رمان

    ...کرد و با ل*ب و لوچه‌ی آویزان شده ادامه داد: _خوشبختانه تنهاست، گرچه تو همزمان از پس ده‌تا مرد هم برمیای. امیدوارانه لبخند زد، دستش را بر روی شانه‌اش چند ضربه زد و به راه افتاد. بعد از برداشت چند قدم عقبگرد کرد و با جدیت ل*ب زد: _اما مواظب قدم‌های بعدیت باش. #مسخ_لطیف #کوثر_حمیدزاده...
  8. .ATLAS.

    نیمه‌حرفه‌ای رمان مَسخِ لَطیف | کوثر کاربر انجمن تک رمان

    ...مارتین با قلبی مملوء از امید و عشق به کام زشتی و ناپسندی کشیده می‌شود؟ حال او مانده است در معامله‌ای محال میان خودش و مردی نا آشنا شبیه به خودش، مردی دارای طینت نحسی از دیار ناخجستگی. http://dl.musiclove.ir/ahang/1399/04/04/Nahang.Abi.-.Obe.Re.Re.320.mp3 #مسخ_لطیف #کوثر_حمیدزاده...
بالا