...و پاکت را به بیرون کشید. نگاهی به پاکت انداخت، دو نخ سیگار داشت. یکی از آنها را میان ل*بش قرار داد و دومی را به او تعارف کرد. پسرک جوان، ظاهر خودپسندانهای به خود گرفت و با تکبری از چشمانش میبارید، مشغول آتش زدن سیگارش شد.
- چی از من میخوای؟
- هر چی که قرار بود بهم بگی.
#کوثر_حمیدزاده
#تک_رمان