Usage for hash tag: ققنوس_آتش

ساعت تک رمان

  1. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ‌#‌❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌پارت_18 آدلیر می‌نشیند کنار آزراء که در حال غر زدن است. -لباسم رو کادو گرفته بودم از بابام، زدی داغونش کردی! من با این وضع برم خونه نگرانم میشه فکر می‌کنه دعوا کردم و از اون‌جایی که سابقه‌ام خرابه... آدلیر حرفش را قطع می‌کند و می‌گوید: -سابقه‌ت خرابه؟؟ -اره دیگه، همیشه خدا...
  2. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌ پارت_۱۷ خیلی خسته است. از بس قدم زده پاهایش درد می‌کنند و مورمورشان شده. اما باز هم قصد رفتن به خانه را ندارد. در این فکر است که چقدر اوضاع بهم ریخته است. زندگی دیگر آن زندگی قبلی نیست. متهم به ققنوس است. خنده‌ای از روی عصبانیت می‌زند. از چه عصبانی‌ست؟ از این‌که حتی نمی‌داند...
  3. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_16 ساموئل شروع می‌کند. -خب رز مایلیم بشنویم. آزراء دست به س*ی*نه می‌شود. با صدایی صاف و روشن می‌گوید. -اونا دنبال ققنوس می‌گر*دن. ساموئل می‌ایستد و نگران می‌پرسد: -کیا؟ -سازمانِ ... ضدِ ....اطلاعات... و سرش را بلند می‌کند و به ساموئل چشم می‌دوزد که نگاهش با حرف آندریاس ماسیده...
  4. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_15 از آن روز و آن صبح کذایی چند هفته می‌‌گذرد. فکر ساموئل بود که آزراء را به یک مأموریت دیگر بفرستد، تا فکرش کمی از این مسئله پرت شود. چون آزراء این‌قدر رو این مسئله حساس و عصبی شده بود که با صدمن عسل قابل خوردن نبود. روی کارها تسلط نداشت، روی اعصابش تسلط نداشت و این باعث...
  5. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_14 - آزراء؟ - اهوم؟ آدلیر جلو می‌آید و در راستای آزراء قدم می‌زند. - ناخوشی؟ چیزی شده؟ و آزراء فقط با یک «هوم» ساده جوابش را می‌دهد. آدلیر جلوی راه آزراء سد می‌شود و با همان حالت می‌پرسد: - جک کاری کرده؟ آزراء از فکر مزخرف آدلیر خنده‌اش می‌گیرد و قهقهه کمرنگی می‌زند. با...
  6. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_13 آندریاس با حرفش مانع رفتن آزراء می‌شود. - کجا؟ مگه نمی‌خوای بدونی؟ آزراء کلافگی می‌گوید: - مگه شما راستش رو می‌گین؟منو داری می‌پیچونی! و کاپشن خود را برمی‌دارد و از خانه خارج می‌شود. - آزراء صبر کن! آندریاس پایش را محکم به مبل می‌کوبد و یک «اَه، دختره‌ی دیوونه» بارش...
  7. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_12 سری تکان می‌دهد و لبخند محوی می‌زند. - سلام بابا، با کی داشتین حرف می‌زدین؟! - سلام دخترم، با عموت، چطور؟ - هیچی همین‌طوری بیاین بریم صبحانه بخوریم. - باشه دخترم. و از اتاقش خارج می‌شود. آندریاس در این فکر است که موقعیت خوبی‌ست برای بیان ماهیت واقعی آزراء. روی میز صبحانه...
  8. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_11 از تخت بلند می‌شود. بعد از شستن صورتش، زدن مسواک و شانه کردن موهایش به سمت کمد می‌رود. کمد را با نگاهش بالا و پایین می‌کند. خیلی وقت است که تیپ سفید نزده. یک بولیز بافتنی به همراه شلوار اسکینی که هر دو سفید هستند می‌پوشد. از اتاقش خارج می‌شود. همین که می‌خواهد از کنار...
  9. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ ‌#‌پارت_10 دستش را محکم به میز می‌کوبد. - بس کن دیگه جک! هی هیچی بهت نمی گم پر رو شدی! من و آدلیر هیچ ر*اب*طه‌ای با هم نداریم! چطور با اون مغز پوکت به عشق و عاشقی رسیدی؟ و کلافه از جایش بلند می‌شود. آزراء اصلاً در فکر عشق و عاشقی نیست. هدفی که او دارد با این چیزها به واقعیت...
  10. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_9 همه نگاه‌ها سمت اوست. آزراء با تعجب و نگرانی به آن مرد چشم دوخته است. جک این‌جا چه می‌خواهد!! نفس عمیقی می‌کشد و جلو می‌رود. بلند داد می‌زند به گونه‌ای که توجه همه را جلب کند. - ساکرایا! تو این‌جا چه غلطی می‌کنی؟ جک دستان خود را محکم می‌کشد و این کار او باعث می‌شود...
بالا