Usage for hash tag: ملینا_مدیا

ساعت تک رمان

  1. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌کنم و به آیلین درحال بازی خیره میشم. - من هم دلم نمی‌خواد ایلین آسیب ببینه؛ اما خودت فکر نمی‌کنی دیگه این بازی داره مسخره میشه؟ با حرص از پشت تلفن نفسش رو فوت می‌کنه و میگه: - اصلاً نمی‌دونم، بهش بگو؛ ولی یادت باشه آتش، اگه دخترم چیزیش بشه خودت می‌دونی! #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  2. .Melina.

    کامل شده فورلسکت | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...میان من و تو فقط برای تلاش‌هایم، نه اینکه الان بهشان رسیده باشم‌ها نه! اما گاهی دلم می‌خواست باشی تا باهم موفقیتم را ببینیم و من هم وقتی، به من افتخار می‌کنی در برق چشمانت خیره بمانم. دلم تنگت شده هست هر ثانیه بیشتر، هر لحظه نزدیک‌تر فقط بدان... توت فرنگی‌ات نوشت. #دلنوشته_فورلسکت #ملینا_مدیا
  3. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...کنجکاو باشم. با مکث میگه. - فقط... بعضی وقت‌ها ندونستن بهتر از دونستنه، باشه؟ سرم رو تکون میدم که جلوی بستنی فروشی نگه میداره. - من قبلا عاشق آب هویج بستنی بودم نظرت چیه؟ سرم رو تکون میدم و میگم. - منم دوست دارم. از ماشین پیاده میشه و به سمت بستنی فروشی میره. #یوتوپیا #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  4. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...نصف شبی تو رو ببینم همچین چیزی میگم. با لبخند ملیح و حرص دراری خیره‌اش میشم و ابروم رو بالا میندازم. دیگه سکوت میکنه و چیزی نمیگه. سر میز صبحانه فقط من، ریحانه و ارسلان هستیم. هر کسی با شیوه خودش صبحانه رو پیچونده بود انگار که، از این بترسن باهم سر یه میز بشینن. #یوتوپیا #ملینا_مدیا...
  5. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌لرزم. سکوت می‌کنه و بعد میگه: - من هم ببخش برای همه چی. گیتی، من خیلی خر بودم. چرا نفهمیدم تو هنوز آمادگی روانی نداری؟ برای این که موضوع طنزتر بشه گفتم: - خوبه خودت هم می‌دونی خیلی خری! از پشت تلفن هم می‌تونم تعجب کردنش رو حس کنم. من خیلی بی‌ادب شده بودم. #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا...
  6. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...اتاقت کلت رو بهش بده دیگه هم نبینم اسلحه دستت باشه و برای دیدارت با اتش هم، دیگه حق نداری از خونه بیرون بری. با شرمندگی به سمت اتاقم راهی شدم و دوباره به سمت تلفنم رفتم. - سلام. اون‌قدر شرمنده بودم که نتونم زیاد حرف بزنم. #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان #لایکاتون_زیر_درخت_البالو_گمشده_؟
  7. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...چرا یه بی‌احساس مثل آتش میشی؟ خدایا خودت بگو فازم چیه؟ با عصبانیت به سمت کمد رفتم و یه لباس سفید کوتاه با شلوار مشکی‌ام پوشیدم. به چشم‌های خاکستریم ریمل زدم و گذاشتم صورت سفیدم همون‌جوری بمونه. روی ل*ب‌های قرمزم هم بالم ل*ب رو زدم. #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا #انجمن_تک_ *لایکاتون زیر درخت البالو...
  8. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...عصباینت داد زدم. - خوبیم؛ اما اون داره نابود میشه. نابود شده! تمام افراد مهم زندگیش هم نابود می‌کنه. من هم نابود شدم. همش هم به خاطر ازدواج اشتباه تو بود. دختر لعنت بهت. بغضش پشت گوشی شکست و گفت: - من هم دلم نمی‌خواست این‌جوری بشه زندگیم، مسخره شده اما... . #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  9. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...زد. تو هم؟ داد زدم. - تو هم؟ بهم بگو اشتباه فکر کردم تو بهم سیلی نزدی؟ بگو؟ لعنتی! حالم از همتون بهم می‌خوره. با گریه ازش دور شدم و به سمتم خیابون رفتم. همون‌جا وایساده بود و با اخم نگاهم می‌کرد. - شاید اشتباه از منه، شاید من بمیرم بهتر باشه. امیدوارم بمیرم. #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا...
  10. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...هم وقتی پدرت اون‌جوری باهام رفتار کرد مردم؛ ولی دخترم بیا و عاقل باش اتش رو رها کن اون یک دختر داره؛ یک دختر از همون خواهری که عاشقش بودی. بغضم ترکید و گفتم: - مامان حالم بده. می‌خوام یادم نیاد ولی نمی‌شه. مامان حتی خودخواه ترین آدم‌ها هم اسیر خاطره‌ها میشن. #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا...
بالا