-
انجمن بدون تغییر موضوع و محتوا به فروش می رسد (بعد از خرید باید همین روال رو ادامه بدید) در صورت توافق انتشارات نیز واگذار می شود. برای خرید به آیدی @zahra_jim80 در تلگرام و ایتا پیام بدید
Usage for hash tag: انجمن_تک_رمان
ساعت تک رمان
-
دلنوشته مجموعه دلنوشته نغمه های خاموش | علی برادر خدام خسروشاهی نویسنده انجمن تک رمان
...که برای خاطره‌ای که تو در دلم کاشته‌ای. تو برای من فقط یک حضور نیستی، تو بوی زندگی هستی، هوایی که نفس می‌کشم، و دلیلی که هر روز، چشم‌هایم را با لبخند باز کنم... عطر تو، همان بهانه‌ای است که هر روز عاشقت شوم... دوباره و دوباره و دوباره... 💙 #علی_برادر_خدام_خسروشاهی #انجمن_تک_رمان...- علی خسروشاهی
- نوشته #5
- تالار: کانون دلنویسان
-
شعر مجموعه اشعار در آسمان این دیار ویرانگی می‌رقصد | محدثه رستگار کاربر انجمن تک رمان
...مخروبه‌ی دل بی‌نوایم که زمانی قصر یک شهزاده بود رفتنش را فقط نگاه کردم التماسی که بدون واژه بود سرزمین دل ز کبریت آشنایان همیشه اسیر در حصار شعله بود زمانی به مسیر منطق و خرد رسیدم که بر عمق احساسم رد هزار گلوله بود #مجموعه_اشعار_در_آسمان_این_دیار_ویرانگی_می‌رقصد #محدثه_رستگار...- BITA
- موضوع
- پاسخ‌ها: 0
- تالار: اشعار کاربران
-
کتاب در حال تایپ سنگ کاغذ قیچی | آلیس فینی
...تصور میکنم، اما لحظاتی هم دوباره به تنها زندگی کردن می‌اندیشم. نمیخواهم اینطور شود، اما فکر میکنم شاید این بهترین کار برای هر دو نفرمان باشد. زمان میتواند روابط را تغییر دهد، درست همان‌طور که دریا میتواند شکل ماسه‌ها را عوض کند. #سنگ_کاغذ_قیچی #آلیس_فینی #ملینا_نامور #سونیا_سینگ #انجمن_تک_رمان- .Melina.
- نوشته #3
- تالار: کتاب های در حال تایپ
-
داستانک اِلونایِ هائم | حوراء کاربر انجمن تک رمان
...پی‌نوشت: عنوان داستانک، از دو واژه «الونا» و «هائم» شکل گرفته که هر کدوم از دو ریشه مجزا هستن. الونا در واقع یک لقبه، به معنای تنها و ریشه انگلیسی داره. هائم هم به معنای سرگرشته یا حیران و ریشه عربی_فارسی. تنهای سرگشته #انجمن_تک_رمان #داستانک_الونای_هائم #تیم_نویسندگی_دادفر #حوراء_تقی_پور #عسل- حوراء
- موضوع
- الونای هائم انجمن تک رمان بخش کتاب تالار رمان تیم نویسندگی دادفر حوراء حوراء تقی‌پور داستانک کاربران عاشقانه، تخیلی، ترسناک عسل
- پاسخ‌ها: 3
- تالار: داستانک کاربران
-
دلنوشته مجموعه دلنوشته های نت سکوت | هورزاد اسکندری کاربر انجمن تک رمان
هرگاه کسی می‌میرد، می‌اندیشم که آیا کسی هم وقتی که من، در گهواره مرگ خوابیدم، برایم خواهد گریست؟ - نه. جوابی است از من، برای خودم! تو که بهتر می‌دانی، من محبوب کسی نیستم. آن روز وجود من تماماً آبستن مرگ است، و عوام خواهند رقصید. خوشحال‌اند، تو هم خوشحال باش. #نت_سکوت #هورزاد_اسکندری #انجمن_تک_رمان- fatemeh.gh
- نوشته #26
- تالار: کانون دلنویسان
-
دلنوشته مجموعه دلنوشته های نت سکوت | هورزاد اسکندری کاربر انجمن تک رمان
گاه فقط بازیگر است که تغییر می‌کند؛ نقش همانی است که یک بار ایفا شده است. فکر نکن هر آدم تازه از راه رسیده‌ای، همراه تو خواهد بود. #نت_سکوت #هورزاد_اسکندری #انجمن_تک_رمان- fatemeh.gh
- نوشته #25
- تالار: کانون دلنویسان
-
دلنوشته خرده های قلب شکسته | علی برادر خدام خسروشاهی نویسنده انجمن تک رمان
شب، آینه‌ای شکسته است، و ماه، تکه‌ای از قلب من، که در آسمان سرگردان است. هر ستاره، خاطره‌ای خاموش، که در تاریکی شب می‌سوزد. و من، در این سکوت سرد، به دنبال ذره‌ای از تو می‌گردم، در میان خرده‌های شکستهٔ رویاها. #علی_برادر_خدام_خسروشاهی #خرده_های_قلب_شکسته #انجمن_تک_رمان- علی خسروشاهی
- نوشته #2
- تالار: کانون دلنویسان
-
دلنوشته خرده های قلب شکسته | علی برادر خدام خسروشاهی نویسنده انجمن تک رمان
...ناظر: .Ana. مقدمه : شب، آینه‌ای شکسته است، و ماه، تکه‌ای از قلب من، که در آسمان سرگردان است. هر ستاره، خاطره‌ای خاموش، که در تاریکی شب می‌سوزد. و من، در این سکوت سرد، به دنبال ذره‌ای از تو می‌گردم، در میان خرده‌های شکستهٔ رویاها. #علی_برادر_خدام_خسروشاهی #انجمن_تک_رمان #خرده_های_قلب_شکسته- علی خسروشاهی
- موضوع
- پاسخ‌ها: 2
- تالار: کانون دلنویسان
-
درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان
...به بقیه حالی کنم همه‌ی اون‌ها یه مشت عکس ساده‌ست و هیچ داستانی پشتش نخوابیده؟ وحید با حرص، یه قدم باقی مونده رو جلو اومد و خواست چیزی بگه که گوشیم با صدای بلندی زنگ خورد و نگاه هر دومون رو به سمتش کشید. با عجله گوشی رو از روی میز برداشتم. خودش بود. رهام! #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان -
درحال تایپ رمان آنتروس| آینازفرزندماه کاربر انجمن تک رمان
...گل دست او را گزید. پسر ناگهان در اتاق ظاهر شد. یونا با دیدن او گیج شده بود؛ فریاد کشید. - همین الان بهم بگید اینجا چخبره؟ صدایی از بوته‌های گل بیرون آمد. - بهش گفتی که یک هیولا هستی اورال؟ - چیشد؟ این صدا از کجا بود؟ پسر چشمانش را بست و لبانش را گ*از گرفت. #آیناز_فرزند_ماه #آنتروس...- آینازفرزندماه
- نوشته #12
- تالار: تایپ رمان
