خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • تخفیف عیدانه ۶۰ درصدی چاپ کتاب در انتشارات تک رمان کلیک کنید

ساعت تک رمان

  1. BITA

    شعر مجموعه اشعار در آسمان این دیار ویرانگی می‌رقصد | محدثه رستگار کاربر انجمن تک رمان

    ...از لبان من جداست یادآوری می‌کُشد هردم مرا نمکِ روی تمام زخم‌هاست مگر می‌‌‌تواند تسکین یابد؟ قلبی که سرای رنج‌هاست من، حسرت به‌دوش عالمم بُطنم گورستانی از آرزوهاست گریه‌ها در س*ی*نه‌ام حبس شدند کمرم خم شده از خنجرهاست #مجموعه_اشعار_در_آسمان_این_دیار_ویرانگی_می‌رقصد #محدثه_رستگار...
  2. علی خسروشاهی

    درحال تایپ خاکستر های امید| علی برادر خدام خسروشاهی نویسنده انجمن تک رمان

    ...دقیقه بعد، وقتی که از دید آن مرد خارج شدند، مهرانا زیر ل*ب گفت: - چرا ولمون کرد؟ رادین نگاهش را به افق دوخت. - نمی‌دونم؛ ولی نباید این‌جا بمونیم. آن‌ها دوباره حرکت کردند؛ اما حالا، بیشتر از قبل می‌دانستند که این سفر، قرار نیست آسان باشد. #علی_برادر_خدام_خسروشاهی #خاکستر_های_امید #انجمن_تک_رمان
  3. علی خسروشاهی

    درحال تایپ خاکستر های امید| علی برادر خدام خسروشاهی نویسنده انجمن تک رمان

    ...فرصتی بود که نیاز داشتند. - الان، باید بریم. رادین دست مهرانا را گرفت و بی‌صدا از آن‌جا دور شدند. هر قدمی که برمی‌داشتند، می‌توانست آخرین قدمشان باشد. قلب رادین هنوز محکم می‌کوبید؛ اما حالا فقط یک چیز برایش مهم بود، آن‌ها هنوز زنده بودند. #علی_برادر_خدام_خسروشاهی #خاکستر_های_امید...
  4. Aygunu

    درحال تایپ دختری نامرئی در کلبه‌ی تاریک|فاطمه رسولی کاربر انجمن تک رمان

    ...بزرگ رو رسمی اعلام می‌کنم. اون‌موقع هر دومون در حالی که دست‌های همدیگه رو گرفته بودیم قول دادیم. - تا زمانی که مرگ از هم جدامون نکنه باهم هستیم، کنار هم تمام سختی‌های زندگی رو سپری می‌کنیم و لحظه‌های خوبی رو برای هم می‌سازیم. «پایان فصل۱» #انجمن_تک_رمان #فاطمه_رسولی #دختر_نامرئی_در_کلبه‌ی_تاریک
  5. Aygunu

    درحال تایپ دختری نامرئی در کلبه‌ی تاریک|فاطمه رسولی کاربر انجمن تک رمان

    ...خدای سرنوشت، رنگی که بیشتر از همه‌ی رنگ‌ها تو چشم بود، قهوه‌ای بود. نفس زنان و با صدای گرفته گفتم: - میشه من رو کمک کنید! خدای علم، این دختر اسمش سیلویاست. می‌خوام تمام علمی که اون داره رو به من هم بدین، همه‌ی اون خاطرات، استعداد‌ها... . #دختر_نامرئی_در_کلبه‌ی_تاریک #فاطمه_رسولی #انجمن_تک_رمان
  6. Rover

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Rover کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌چشاند. خودش این‌طور می‌خواست و وعده‌اش را داده بود. دیگر مهم نبود که چقدر درمورد میگل، احساسات متناقضی دارد و یا چطور درموردش فکر می‌کند. پس آن پسرک احمق را مجبور می‌کرد؛ اگر دنیا قرار نبود حقیقت را به او بدهد، خودش آن را از گلویش بیرون می‌کشید! #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  7. BITA

    شعر مجموعه اشعار معرا | محدثه رستگار کاربر انجمن تک رمان

    خداحافظی‌ تو، سلام‌ غمی بی‌ پایان را به دلم رساند دگر رد نشو از کوچه‌ای که این لیلی جان سپرد در آن *کوچه استعاره از زندگی و سرنوشتِ شخص عاشق درون شعر است. #مجموعه_اشعار_معرا #محدثه_رستگار #انجمن_تک_رمان
  8. A

    شعر شعر «مرا فریاد کن» | اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    تو نیستی؛ اما خاطره‌هایمان، ادامه‌ی داستان من و توست اگر هم من نباشم، عطر تنمان این داستان تلخ را ادامه خواهد داد من یک قطره‌ی باران غریب، روی اشعه‌های ریز و درشت خورشیدام همچو گل در قلب من شکفتی و بی‌رحمانه به ریشه‌‌ات تبر زدی #مرا_فریاد_کن #زری #انجمن_تک_رمان
  9. A

    شعر شعر«حریق خزان بود» | اثر زری شاعر انجمن تک رمان

    زمانی که سرشار از غم و بحران‌ها هستم شادی یک کلمه‌ی نانوشته میان بیت‌های شعرهایم است رازهایی در قلبم است که همچو بغض در گلویم دق می‌کند! ساعت و آیینه به صورت سرشار از غم من معتاد شده‌اند دیگر عقربه‌های ساعت با ذوقی وصف نشدنی به دنبال هم نمی‌دوند #حریق_خزان_بود #زری #انجمن_تک_رمان
  10. A

    شعر اشعار«سیگاری نیم سوخته» | اثر زری کاربر انجمن تک‌رمان

    ...این سکوت همچو برف و همچو باران بهاری‌‌ست غروب دل‌انگیز پاییز، فرا رسیدن خاطره‌های تلخ است آرزوهای پنهانی من، کورسویی امید، وسط ناامیدی‌هاست شبی تمام غم‌هایم را در غریب‌ترین جای شهر، پنهان می‌کنم خروارها خاک روی خاطره‌های مرده می‌ریزم و با آن‌‌ها وداع می‌کنم #سیگاری_نیم_سوخته #زری #انجمن_تک_رمان
بالا