خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. آینازفرزندماه

    درحال تایپ رمان آنتروس| آینازفرزندماه کاربر انجمن تک رمان

    ...پایین آمد. - چیزی شده خانم؟ -امروز ... ‌. پسر با به‌هم‌ خوردن‌ آرامشش‌ دیگر نتوانست به کتاب‌ خواندن ادامه دهد‌ و به سمت سالن پذیرایی رفت‌. - امروز چی دختر خانم؟ حالت چهره‌ی یونا عوض‌شد؛ متوجه شد این‌موضوع برای کسی شاید ارزشی ندارد. - خب راستش‌؛ بی‌خیالش! #آنتروس #آیناز_فرزند_ماه #انجمن_تک_رمان
  2. Aygunu

    درحال تایپ دختری نامرئی در کلبه‌ی تاریک|فاطمه رسولی کاربر انجمن تک رمان

    ...اهریمن شروره؟ یا این‌که برای یک اهریمن قدرتمند شرور تر کار می‌کنه؟ به سمتش دویدم، من سرعتم رو به باد رسوندم و اون سرعتش به اندازه برق سریع شد. در نهایت توی جنگل گمش کردم. داد زدم: - تو کی هستی؟ این‌جا چی‌کار می‌کنی؟ و دنبال چی می‌گردی؟ #رمان_دختری_نامرئی_در_کلبه‌ی_تاریک #انجمن_تک_رمان...
  3. Aygunu

    درحال تایپ دختری نامرئی در کلبه‌ی تاریک|فاطمه رسولی کاربر انجمن تک رمان

    ...بریم. این بار رو چون چاره‌ای نداشتم قبول کردم. آریس یک پارچه سفید از جیبش در آورد و با اون چشم های من رو بست و گفت: _ اگه اون‌ها بفهمن که چشمات چه‌قدر خاصه اون‌ها رو از دست میدی! پس تظاهر کن که نابینا هستی. اون دست من رو گرفت و رفتیم. #رمان_دختری_نامرئی_در_کلبه‌ی_تاریک #انجمن_تک_رمان #فاطمه_رسولی
  4. MASIHA

    دلنوشته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    گل گلدان من، ژالان من، صدایت می‌زنم، برگرد، به من نگاه کن… من را احساس کن… در دلت مرا حک کن… و ب*وسه‌ای بر گونه‌ام بگذار… . #ژالان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
  5. MASIHA

    دلنوشته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    چشم آهویی من، می‌دانم که تو از وجود من بی‌خبری، اما ترسی تمام وجودم را اسیر کرده و نمی‌گذارد تو را در آ*غ*و*ش بگیرم، موهای فِرت را نوازش کنم. #ژالان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
  6. MASIHA

    دلنوشته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    کمی عقب رفتم… یاد اولین لبخندش افتادم. همانند چرخ و فلکی، چرخ زدم و جریان باد را دورم حس می‌کردم که یاد چشمانش افتادم. #ژالان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
  7. MASIHA

    دلنوشته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    ملودی در گوشم شروع به خواندن کرد؛ دستانم را مانند پر، پرواز دادم و شروع به ر*ق*صیدن کردم. کمی جلو رفتم… یاد اولین دیدارش افتادم. #ژالان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
  8. MASIHA

    دلنوشته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    دلم می‌خواست گوش دهم به حرف‌هایشان، اما درونم در دریایی سیاه دست و پا می‌زد. ای جگرگوشه‌ی من، بگو چه کنم؟! چطور تو را از ذهنم، از قلبم، از سرتاسر وجودم بیرون کنم؟! #ژالان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
  9. Paryzad

    کتاب در حال تایپ مجموعه اشعار فروغ فرخزاد |اثر فروغ فرخزاد

    ...سفر کرده‌اند چرا توقف کنم؟ من از عناصر چهارگانه اطاعت ميکنم و کار تدوين نظامنامه نيست مرا به زوزه ي دراز توحش درعضو جنسي حيوان چکار مرا به حرکت حقير کرم در خلاء گوشتي چکار مرا تبار خوني گل ها به زيستن متعهد کرده است تبار خوني گل ها ميدانيد ؟ #مجموعه_اشعار_فروغ_فرخزاد ‌ #فروغ_فرخزاد...
  10. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    ...اما چه‌قدر عجیب است که حالا نبودنش برای حسین مشکل ساز شده. خم می‌شود، شلوارش را تا می‌زند و پا درون حوض می‌گذارد. خنکی آب در وجودش می‌نشیند. لبه‌ی سنگی حوض می‌نشیند و به سیاهی آسمان چشم می‌دوزد. با آن همه خستگی خواب به چشمش بیگانه شده بود. #انجمن_تک_رمان #رمان_کایان #اثر_mahva...
بالا