خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • انجمن بدون تغییر موضوع و محتوا به فروش می رسد (بعد از خرید باید همین روال رو ادامه بدید) در صورت توافق انتشارات نیز واگذار می شود. برای خرید به آیدی @zahra_jim80 در تلگرام و ایتا پیام بدید

ساعت تک رمان

  1. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۲۹ نفسش تند می‌شود و دودوتا چهارتا کردن‌هایش را از ابرو درهم‌کردن، می‌فهمم. انگار برایش سخت باشد به‌من اعتماد کند. منی که به او گفته بودم توی اتاقم بماند وقتی لباسم را عوض می‌کنم، منی که نیمه شب به او زنگ زده بودم و منی که از همان ابتدا که دیده بودم رُخش را انواع و اقسام...
  2. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۲۸ *** ازکلافِ درهم‌پیچیده گذشته بیرون می‌پرم. نگاهم قفلِ او می‌شود که جاده را نگاه می‌کند و من، می‌فهمم که داتیس زیادی با اوستا فرق دارد؛ اما در هرصورت، من این چانهٔ تیز را می‌شناسم. با خطوط و چاله‌چوله‌هایش آشنا شدم، رصدشان کردم و حتی بوسیدمشان. نمی‌توانم به مغزی که توی داتیس...
  3. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۲۷ باید می‌پریدم میان این بحث تنفربرانگیزی که بدجور گیجم می‌کرد. - یکی به من توضیح بده! دانیس بود که پک چهارم را می‌زد و نگاهش روی من معطوف می‌شد. سایا آن گوشه، سرش را پایین انداخت. انگار از من شرمنده باشد. این میان، دانیس بود که قدم تند کرد، کنارم آمد. همان‌طور که به سایا...
  4. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۲۵ می‌زد زیر دلم. من از رایحه میوه‌ها، بدم میامد و این تراش‌خورده بی‌نقص هم استثنا نبود. یکی از دستانش هم حلقه شد دور گردنم و من چه مرگم بود وقتی آمدم و دست دور گردنم را گرفتم؟ نه برای جدا کردن؛ بلکه برای رهانکردنش. برای اینکه نگذارم برود و مثل دو شب قبل غیب شود. او واقعی بود،...
  5. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۲۳ من بودم، من دیدم و قلبم ریخت. من بودم که گردنبند طلسمی که پدربزرگ برای حصار داده بود را لمس کردم تا از شر آنی که نیتش بد است خلاص شوم. من بودم که گام‌هایم را تند کردم و رسیدم به در. به در بزرگ خانه‌مان و دیدم که سایه هنوز در پشتم جریان دارد. توی کیف کوچک کمری‌ام به دنبال...
  6. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۲۲ من آن‌شب، بالای ده بار به او زنگ زدم و بالای ده‌بار، جوابی دریافت نکردم. همان موقع بود که به پدرم نگاه کردم و دیدم لبخند می‌زند و می‌گوید اشکالی ندارد. تا موقع برگشتن من، سایا را پیدا می‌کند. پدرم به‌خاطر قرص‌های فشار و چربی‌اش، ساعت ده خواب بود، پس نمی‌توانست دنبالم بیاید...
  7. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۲۱ پدربزرگ با من تمرین‌های فشرده‌ای داشت و من، توانسته‌ بودم اولین پری را ببینم. نامش «سایا» بود. روزی که دیدمش، آن چنان ذوق کردم که انرژی‌ام تحلیل رفت و غش کردم. گمان کردم خواب دیدم، گمان کردم دنیا دور سرم چرخیده، گمان کردم رکب خوردم و از طرفی، پی بردم ما تنها مخلوقات عقلِ کل...
  8. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۲۰ دستش را گرفتم و لبخندهایم سمجانه‌ترین قسمت صورتم شدند. انگار که اعتراضی باشند، برای عادی‌سازی. لبخندها مرا می‌کُشند، مرا توی آ*غ*و*ش می‌کِشند و من هستم که از خانه می‌کشمش بیرون. من هستم که منتظر می‌مانم و می‌بینم که می‌گوید ماشینی دارد، من هستم که توی اتوموبیلش می‌نشینم، من...
  9. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۱۹ چشمانش را می‌بندد و من، می‌بینم که درست‌کاری توی این مرد، زیادی مناسب منِ حقه‌باز نیست. منی که با وعده پول کشاندمش، البته که زیادی آدم ریسک‌پذیری بود و می‌دانست که سرش را به باد می‌دهد؛ اما آمد. من بازی‌اش دادم و او حالا چشمانش را می‌بندد. پُک اول را که می‌زند، از توی کمد،...
  10. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۱۸ - چرا؟ - مامانم، هروقت عصبی می‌شد؛ دستاش رو مشت می‌کرد و من دلم می‌خواست، مشتاش رو ب*غ*ل کنم؛ اما اون‌قدر مردد بودم که این‌کارو نکردم. دلم خواست حداقل دستای تو رو.... دستم را از دستانش خارج می‌کنم، فکر سیگار توی سرم پررنگ شده، کلمات او هم پی‌در‌پی توی مخم فرود می‌آیند. همین...
بالا